loader-img-2
loader-img-2

عملیات شناسایی سکوی الامیه5 (امان از ناوچه های اوزا )

حالا فهمیدم «حاج عبد الله رودکی» درباره انفجارهای سطح آب چه می گفت. خیلی دلم می خواست بفهمم چرا سطح آب روشن و شعله ور می شد .

"ناوچه های اوزا" را با آن شکلهای عجیب و غریبشان کنار اسکله دیدم. مکث نکردم و از رمز بین خودم و «الهی» استفاده کردم و گفتم: محمد اوضاع کچله ! بزن بریم ...

شروع کردیم به سر و ته کردن. «شهید خرمی» و «عقیل زاده»  هم سر قایق را کج کردند و با قدرت تمام شروع به پارو زدن کردیم .

نمی دانستم چه اتفاقی افتاده. دلواپسی ام درباره "ناوچه اوزا" بود . حتما منتظر بود دور بشویم تا شلیک کند. حتما رادارهای لعنتی ما را گرفته بودند، ما که قایق را در "راه کرتب" خیس کرده بودیم

حدود نیمه شب بود. خیلی حس بدی داشتم. این که هر لحظه ممکن است اول صدای صوتی به گوش برسد و بعد در یک لحظه قایق از هم متلاشی شود، اصلا احساس دلچسبی نبود.

تا توانستیم پارو زدیم، تا هر چه زودتر به "بویه شماره 8 "که فانوس دریایی داشت، برسیم. هنوز فانوس را ندیده بودیم. مرتب به قطب نما نگاه می کردیم . «خرمی » و «عقیل زاده» هم همراه ما پارو می زدند.

پانزده کیلو متر پارو زده بودیم تا به حوالی اسکله برسیم و حالا باید پانزده کیلومتر را بر می گشتیم

خیالم از "ناوچه های اوزا" راحت شده بود. اگر از وجود ما مطمئن شده بودند ، یا ما را تعقیب می کردند یا شروع به تیراندازی کرده بودند ؟ ! حسابی خسته شده بودم. وقتی چند بار تغییر جهت دادیم و دنبال فانوس به چپ و راست گشتیم، فهمیدم که گم شدهایم . پیدا کردن یک سکو در دریا، خیلی مشکل تر از پیدا کردن یک کشتی بزرگ در"اروند" است .

این مشکل را دیگر پیش بینی نکرده بودم . ....