loader-img-2
loader-img-2

عملیات شناسایی سکوی الامیه12(توانایی بالای شناسایی=قیامت به کردن عراقی ها)

؛ از نردبان هایی که پشت ستون های مشخصی بود، عراقی ها پایین می آمدند و دنبال ما می گشتند. ما در تاریک ترین قسمت زیر اسکله گیر افتاده بودیم و پیدا کردنمان مشکل بود. فرصت مناسبی پیش آمده بود تا راههای ورود را شناسایی کنیم. «الهی» داشت با دوربین دید در شب اطراف را نگاه می کرد .

بالای سر ما، روی اسکله، همه مجهز شده بودند. یک آن، بالای سرم را نگاه کردم، هفت، هشت عراقی را دیدم که پایین را نگاه می کردند. گفتم الان ما را می بینند . منتظر شلیک بودم که آنجا را ترک کردند. خودم هم باور نمی کردم. شروع کردم به زمزمه کردن: و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون ...

( اینها کور و کر هستند و خداوند در پشت سر و جلوی رویشان دیواری قرار می دهد که نمی بینند و نمی فهمند ).

همین طور در قایق نشسته بودیم یک دفعه صدای انفجاری از عمق آب به هوا بر خاست. تازه متوجه شدم که انفجارهای سطح آب اطراف اسکله نارنجک های ضد غواصی هستند که هفتاد تا هشتاد سانتیمتر در عمق آب فرو می رود و بعد منفجر می شود و عمق آب را پر از ترکش می کند

چه خوب شد که ما با قایق به آنجا آمده بودیم. اگر با لباس غواصی زیر سکو بودیم، بدنمان پر از ترکش شده بود.

نارنجک بود که با یک صدای قلپ در آب می افتاد و یکی دو ثانیه بعد، زیر کوهی از آب را به هوا می فرستاد .

صدای برخورد یکی از نارنجک ها را که با تن قایق شنیدم، گفتم قایق الان متلاشی می شود . نارنجک قسمت عقب قایق افتاد و چون قایق قوس داشت، در آب افتاد. وقتی منفجر شد، آنقدر آب به هوا پاشید که درون قایق و سر و روی ما دو نفر پر از آب شد.

چیزی حدود 200 نارنجک اطراف اسکله منفجر شد. گوشم صداها را درست نمی شنید؛ از صدای انفجار پر شده بود. عراقی ها کنار اسکله راه می رفتند و هر چند قدم، نارنجک درون آب می انداختند. بعد از این همه نارنجک، آب آرام شد. منتظرشان بودم تا پایین بیایند. حدسم درست بود. یک نفر با اسلحه و چراغ قوه از یک راه پله که دور یک ستون ساخته شده بود ، پایین آمد و با چراغ قوه شروع به جستجو کرد. راه پله گردون را به خاطر سپردم. راه خیلی خوبی برای ورود به این دژ فولادی بود.

من توی خودم کز کرده بودم و دایره نور را که این طرف آن طرف می شد ، نگاه می کردم. نور چراغ قوه برای آن محیط خیلی کم بود. عراقی از پله بالا رفت. بالای سکو قیامتی به پا بود. صدای دویدن ها ، داد و فریاد عراقی ها به عربی ....