loader-img-2
loader-img-2

سخاوت

شهید یا عملیات مرتبط :

جلال حیدری جلال حیدری
نام پدر : محمدعلی تاریخ تولد : 3/27/63 12:03 PM محله سکونت : تهران وضعیت تاهل : 63
صادق عنبری صادق عنبری
تاریخ تولد : 6/4/64 12:06 PM وضعیت تاهل : 63 تاریخ شهادت : 6/4/82 12:06 PM محل شهادت : کرخه

مادر شهید :

صادق را بین خودمان امیر صدا می زدیم، کودکی اش سراسر خاطره بود. نوجوانی اش پر از شور و حرکت، یک کوهنورد ماهر که بیشتر اوقات نوجوانی اش را در کوهستان می گذراند، ورزیده و چالاک، وقتی می پرسیدم این همه ورزش و کوهنوردی برای چیست؟ می گفت: «مادر ما باید آماده باشیم».

آن روزها خبری از جنگ نبود، نفس این بچه آسمانی بود، گویا می دانست که قرار است غزال تیز پای کوه ها شود و برای حیثیت کشورش جان بسپارد، لباس سپاه برازندة تنش بود. همیشه اهل خوش وبش بود، قرار بود ازدواج کنه، گفتم امیرجان پس اندازت از حقوق سپاه چقدر است؟ گفت به جان تو ندارم. گفت هیچ پس اندازی ندارم، هر چه حقوق گرفتم بلافاصله می رفتم به فقرا می دادم.

تدارک اولیه عروسی را انجام داده بودم ,ما می دیدم که همیشه پوتین می پوشد با خودم گفتم برای شب عروسیش گیوة نو می خرم.

با پوتین به نظرم زیاد خوش تیپ نبود. رفتم بازار و یک گیوة نو خریدم ,گیوه نوعی کفش محلی است که با نخ مخصوصی می بافند.

شب عروسی با همان لباس و پوتین آمده بود. صدا زدم امیرجان وقتی که برگشت به طرفم با شادی و لبخند زیرکانه نگاهش کردم و گیوه نو را نشان دادم، چهره اش تغییری نکرد، گفتم پوتین ها را بده به من گیوه ها را بپوش، امشب شب عروسی توست پسرم.

گفت این دلیل خوبی نیست مادر، کفش من همین پوتین است، در ضمن به همه بگو امشب شب عروسی است این به جای خود اما شادی نکنند، نمی خوام به خاطر شادی من، مردم به عذاب بیفتند و اذیت بشوند، رفت اما دوباره برگشت و گفت این کفش ها را بده به من، خوشحال شدم و گفتم تصمیم گرفت کفش بپوشد. رفت و بعد از مدتی آمد، همان پوتین را به پا داشت، گفتم:

امیر پس کفش نو؟ گفت: صاحب کفش ها یک بچه یتیم بود که من امانت را به صاحبش رساندم مادر.

امام حسین (ع) الگوی امیر بود، می گفت مردم به میل خودشان فدائی امام حسین شدند، این دوره هم شرایط کشور خاص است و امام زمان کمک می خواهد. کنار زریح امام رضا بودم که خبر شهادتش رسید، روز آخری که با من بود، نور شهادت چهره اش را سپید کرده بود، می دانستم که دیگر بر نمی گردد. او برای خدا انفاق می کرد. من هم امانت خداوند را با رضایت به او بخشیدم.