خاطرات از شهید مولوی فیض محمد حسین بر
حسین بر,مولوی فیض محمد
کد خبر: 113903تاریخ انتشار: 13 شهریور 1386 - 13:17 - 04September 2007
سال 1325 ه ش در بخش گشت در شهرستان سراوان و در خانواده ای مذهبی و بلوچ اهل سنت دیده به جهان گشود. پس از دوران ابتدایی در مدرسه دولتی زادگاه خویش ،وارد حوزه علمیه گشت و بعد از آن دارالعلوم زنگیان سراوان شد و به تحصیل علوم دینی و مذهبی مشغول گردید. سپس برای تکمیل تحصیلات حوزوی به پاکستان رفت و به تحصیل پرداخت و بعد از چند سال، فارغ التحصیل شد و درجه روحانی «مولوی» را اخذ کرد. آن گاه به زادگاه خویش بازگشت. در سال 1346 با دختر عمویش ازدواج کرد که به لطف خداوند ثمره آن پنج فرزند صالح است.
وی فردی مومن، متعهد و پایبند به قوانین دین اسلام بود و کمک به افراد مستضعف را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. به مسائل شرعی، واجبات و مستحبا ت اهمیت بسیار می داد و خود نیز عامل بود. هیچگاه تلاوت قرآن مجید و خواندن نماز شب را ترک نمی کرد. به مطالعه کتاب های دینی ،مذهبی ،علوم جدید ،تدریس ،تحقیق و پژوهش علاقمند بود و اوقات فراغت خود را به مطالعه و تحقیق و پژوهش اختصاص می داد.
مبازره با طاغوت را در سالهای پیش از انقلاب آغاز نموده بود. در سال 1356 که زمزمه های انقلاب اسلامی بلند شد ،شهید برای دانش آموزان و آشنا ساختن آنها با ارزشها و آرمانهای اسلام ،به بهانه تدریس قرآن ،به مدارس دولتی نفوذ کرد و از همان جا به کودکان آگاهی های اسلامی می داد.
مولوی در زمان تحصیل از محضر اساتید دانشمندی که توان علمی بالایی داشتند ،از جمله استاد علامه حضرت« محمد یوسف حسین پور »در «گشت» ،استاد علامه« عبدالمجید سعادتی» در «سراوان» و نیز از اساتید مجرب و گرانقدر پاکستان .
روابط شهید با استادانش بر اساس رابطه اسلامی شاگرد و استاد استوار بود؛ در مقابل آنان بسیار مودبانه و با احترام رفتار می کرد، به اوامر و نواحی شان توجه خاصی داشت. همیشه سعی می کرد رضایت خاطر آنان را فراهم کند و اگر در خانه ،مدرسه و یا بازار لازم بود خدمتی برای استادی انجام دهد، دریغ نمی کرد. فروتنی ،ادب اسلامی و احترام به اساتید را هیچگاه فراموش نمی کرد.
او در دوران اغتشاش و اوج گیری انقلاب با استفاده از منابر نماز جمعه مردم را به انقلاب و اسلام دعوت می کرد و به همین علت و از همان زمان عده ای از اشرار، با او سر ناسازگاری و دشمنی نهادند .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ،یار و یاور صدیق حضرت امام (ره) در منطقه و در دوران جنگ تحمیلی نیز حامی و یاور رزمندگان بود و برای دفاع از میهن اسلامی در مقابل تجاوز دشمنان تبلیغات می کرد. او اعتقاد داشت که باید برای حفظ و صیانت کشور از جان و دل جنگید . به کمک نهادها و ارگانهای انقلابی ،اقشار مستضعف و محروم را مورد حمایت قرار داد؛ کمک های جهاد سازندگی و کمیته امداد را بین تهیدستان منطقه محروم بلوچستان توزیع می کرد. کمی پیش از شهادت تصمیم گرفته بود به جبهه های نبرد برود و دیگران را هم به این کار دعوت می نمود؛ اما خفاش صفتان سنگدل وجود مبارک او را نتوانستند تحمل کنند و تصمیم بر ترور ناجوانمردانه او گرفتند . سرانجام شبی در ساعت دوازده شب به خانه اش یورش بردند و او را در جلوی چشم همسر و فرزندانش ناجوانمردانه به شهادت رساندند تا با از میان برداشتن یکی از حامیان انقلاب ورزمندگان اسلام در خطه ی قهرمان سیستان وسدی باشند در برابر اسلام ناب محمدی اما غافل از این بودند که «دست خدا بالا تر از همه دستهاست .»
منبع:لاله وتفتان ،نوشته ی محمود حسن آبادی،نشر کنگره بزرگداشت سرداران وشهدای سیستان وبلوچستان-1377
خاطرات
محمدرفیع حسین بر،دوست شهید:
مولوی فیض محمد حسین بر ، از دانش آموزان مستعد و کوشای دبستان گشت بود. اغلب نمره های او خیلی خوب و اخلاق و رفتارش عالی بود. با بچه های دبستان همگام و صمیمی بود و با دوستان خویش در اوقات فراغت به بازی و سرگرمی مشغول می شد. در هنگام بازی با دوستان بسیار متین و مودب بود و هیچگاه حرف زشتی بر زبانش جاری نمی شد. حتی گاهی با اخلاق و رفتار محبت آمیز خویش دیگران را شرمنده احسان و گذشت خود می ساخت.
فیض محمد در مقایسه با سایر کودکان و نو جوانان هم سن و سالش در درس خواندن و فعالیت های دینی و ورزشی بالاتر بود و گوی سبقت را از دیگر نوجوانان ربوده بود. از نظر اخلاق و رفتار، الگو و نمونه سایر کودکان و دانش آموزان بود. گاهی اوقات به دلیل کسب نمره های خوب در مراسم صبحگاه مدرسه مورد تشویق قرار می گرفت. جنب و جوش و حرکات وی در خارج از محیط مدرسه نیز حائز اهمیت بود.
مولوی با سایر طلبه های هم دوره ای خود برخورد مناسب و ارتباط تنگاتنگی داشت. با بیشتر طلاب جوان همسن و سال خود درس می خواند و آنان نیز گاهی مشکلات درسی خود را از او سوال می کردند. با طلاب به گفتگو می نشست و با آنان ارتباط صمیمانه ای داشت. جمع طلاب را که همانند خودش بودند ،دوست می داشت و آنها را مورد رافت و عطوفت قرار می داد.
من از زمان کودکی در دبستان با مولوی آشنا شدم. با هم دوره ابتدایی را تمام کردیم و
بعد به حوزه علمیه رفتیم. ایشان در زنگیان سراوان درس می خواند و من هم در حوزه مجمع العلوم. بیشتر روزهای پنجشنبه پیش هم بودیم و در مورد زندگی روزمره صحبت می کردیم و تصمیم می گرفتیم که چطور درسها را بخوانیم. ایشان نظرشان این بود که باید از شهرستان خارج شد و با دیگر مکانها آشنایی پیدا کرد، ما را هم تشویق می کردند که از این محیط بسته بیرون برویم و با جاهای دیگر هم آشنا شویم. آن گونه که پیامبر (ص) فرموده :اطلبوالعلم ولوبا لصین.
کتابهای اینجا تنها ترجمه ها و تفسیرهای موجود به زبان اردو بودند؛ او نسبت به این زبان علاقه پیدا کرد و به زودی آن را آموخت و توانست زودتر از ما از اینجا عازم تحصیل شود. در آنجا تحصیلاتش را به پایان رساند و بعد به زادگاهش برگشت و از آن پس با علاقه زیادی به تدریس و مطالعه پرداخت.
مولانا محمد یوسف حسین پور استاد شهید:
مولوی پس از گذراندن دوره شش ساله ابتدایی وارد حوزه علمیه «گشت» و «سراوان» گردید و از محضر اساتید گرانقدری همچون استاد علامه محمد یوسف حسین پور ،ازمدیران حوزه علمیه «گشت» ،استاد فرزانه عبد المجید سعادتی و اساتید مجرب دیگری کسب علم وفیض کرد و خود جزو طلاب برجسته حوزه علمیه به شمار می آمد .
زمانی که شهید در حوزه علمیه گشت مشغول تحصیل بود، بنده استادش بودم. از نظر هوش و ذکاوت در سطحی بسیار عالی بود و بعد از اینجا به سراوان و پاکستان رفت. از آنجا هم آگاهی کامل دارم که هیچ کس از دست او ناراحت نبود. رفتارش با مردم آنجا طوری بود که در اینجا با مردم داشت و مردم هم از او راضی بودند.
محمد رفیع حسین بر دوست شهید:
مولوی از طلاب بسیار فعال حوزه های گشت ،سراوان و پاکستان محسوب می شد. فعالیت دینی وی گسترده بود. همیشه علوم دینی را در وقت معین و با برنامه ریزی صحیح فرا می گرفت. تمام کتب دینی را به طور درست می آموخت و با طلاب دیگر برای یاد گیری بهتر و بیشتر به بحث و مناظره می پرداخت.
فعالیت های عبادی وی نیز کمتر از فعالیتهای درسی اش نبود. ادای نماز های یومیه به جماعت و خواندن نماز شب ،نماز« اشراق» و نماز« اوابین» و کلیه مستحبات دیگر را سخت مقید بود و آنها را علاوه بر فرائض و سنن انجام می داد و همواره قرآن را تلاوت می کرد.
خیر محمد حسین بر، برادر شهید:
مولوی حسین بر در زمان طفولیت پدر بزرگوار خویش را از دست داد و از مهر پدری محروم شد. بدین علت درد یتیمان را درک می کرد و با آنان مانوس می گردید. فرامین مادر را با احترام و خضوع تمام اطاعت می کرد و زحمات او را بسیار ارج می نهاد. اگر خدای ناکرده نخواسته مادر او دستوری می داد که با موازین شرعی منطبق نبود ،آن را اطاعت نمی کرد؛ اما علت آن را نیز برای مادر بیان می کرد. چنانچه مادر به چیزی احتیاج داشت ،فورا برایش آماده می نمود و اگر بیماری برای او پیش می آمد ،ضمن دلداری در جهت مداوای بیماری مادر از هیچ کوششی دریغ نمی کرد.
مولوی در سن 21 سالگی به فکر ازدواج افتاد. با کسانی که آگاهی و بصیرت کامل داشتند از جمله بزرگان فامیل مشورت می کرد، آنگاه همسر خود را که دختر عمویش بود، انتخاب کرد. همیشه درباره معیار گزینش همسر می گفت: انسان باید با شخصی ازدواج کند که هم مذهب خودش، با حجاب، با وقار، متین، عفیف و خوش اخلاق باشد و توجه زیادی به مادیات و امکانات رفاهی زندگی نداشته باشد. خود او نیز به هنگام ازدواج از امکانات مادی ،از قبیل منزل شخصی و وسیله نقلیه و...، هیچ نداشت؛ در خانه پدری، زندگی خانوادگی خویش را شروع نمود تا آن که خداوند بتدریج و به قدر نیاز به او همه چیز عنایت کرد. رفتارش با همسر و فرزندانش با نرمی و ملایمت همراه بود و آنها را بسیار دوست داشت.
همسر شهید:
در سا ل 1346 با هم ازدواج کردیم و زندگی بسیار خوبی با هم داشتیم. وضع زندگی مان در حد امکانات آن زمان خوب بود. ایشان موقع ازدواج بیست و یک سال داشت و ما با هم نسبت فامیلی داشتیم. یکی از دلایلی که باعث شد به خواستگاری او جواب مثبت بدهم این بود که او در بین مردم از نظر اخلاق و رفتار الگو بود؛ دیگر این که از ایشان همیشه در اجتماع و در بین افراد به نیکی یاد می شد. او شوهری خوب بود و به همین جهت در طی زندگی مشترکمان مشکل خاصی نداشتیم .
محمد رفیع حسین بر دوست شهید:
مولوی همیشه به دنبال آن بود که مردم را به سوی مطالعه و تحقیق سوق دهد تا درک بیشتر و بهتری داشته باشند. همواره از آنان می خواست که مطالعاتشان را به یک کتاب محدود نکنند، بلکه به کتابهای متعددی مراجعه کنند. از این رو با همکاری دوستان کتابخانه ای دایر کرد که متاسفانه پس از مدتی از سوی اشرار به آتش کشیده شد.
ایشان معتقد بود که انسان هر قدر با سواد تر باشد ،بیشتر و بهتر می تواند به اسلام خدمت کند و شخص بی سواد یا کم سواد نمی تواند به خوبی از اسلام و ارزشهای اسلامی دفاع کند. مسلمانان باید مطالعات گسترده و متنوعی داشته باشند و در ضمن فرا گیری دروس دینی به کتابهای دیگر رجوع کنند. او خود به آثار علامه اقبال لاهوری، گلستان و بوستان سعدی، مثنوی مولوی، منطق الطیر عطار و حدیقه الحقیقه سنایی علاقه فراوان داشت و آنها را مطالعه می کرد.
مولوی حسین بر از جمله روحانیان متفکر و انقلابی بود که تحصیل علوم جدید را در کنار علوم دینی تاکید می کرد و می گفت: بر هر انسانی بویژه بر طلاب فرض است که علوم جدید همچون ریاضی، فیزیک، شیمی و ادبیات را علاوه بر علوم دینی بیاموزند. یک طلبه هر چقدر با سواد تر باشد ،بهتر می تواند از ارزشهای اسلام دفاع کند. هرچه دامنه مطالعات گسترده تر باشد، اطلاعات بیشتر می شود و انسان بهتر می تواند از ادیان و مکاتب مختلف جهان با خبر گردد؛ و با این کار دین خود را بر پایه تحقیق و نه تقلید بشناسد و به دیگران بشناساند.
همواره تاکید می کرد که علوم جدید را فرا بگیرید؛ در دانشگاه ها تحصیل کنید؛ افرادی متخصص و متعهد برای اسلام و مسلمانان باشید و دیگران را نیز به علم و دیانت تشویق و ترغیب نمایید. به مطالعه کتابهای مختلف همت گمارید و به تحقیق و پژوهش اهتمام ورزید.
در امور درسی، دینی، اجتماعی، خانوادگی با افراد دلسوز و صاحب نظر و اعضای خانواده مشورت کنید. از استبداد رای و غرور بپرهیزید. با مردم رفتار و برخوردی مناسب و مودبانه داشته باشید. سعی کنید خود را به فضایل اخلاقی بیارایید تا بین مردم الگو و نمونه باشید. با افرادی که اصل و نسب درستی ندارند و دچار فساد اخلاقی هستند، همنشینی ننمایید.
فرزند شهید:
پدرمان در زمان حیات، در اوقات فراغت یا به مناسبت رویدادی، توصیه های ارزشمندی می فرمودند: نمازهای یومیه را به جماعت در مسجد بخوانید. قرآن را تلاوت و در آن تدبر کنید تا ذهن شما خلاق گردد. کتابهای حدیث را بخوانید و به آنها عمل نمایید. تمام واجبات و مستحبات دین اسلام را به جا آورید. به نماز شب و نوافل دیگر نیز پایبند باشید.
مولوی موسی حسین بر ومولوی عبدالله حسین بر از دوستان شهید:
مولوی حسین بر در سال 1346 ما را به ادامه تحصیل و رفتن به پاکستان تشویق می کرد و مزایای آن را بر می شمرد. ما تحت تاثیر گفته های شهید قرار گرفتیم ولی پولی برای کرایه راه و مایحتاج دیگر نداشتیم. در آن زمان افراد کمی پیدا می شدند که پول کافی داشته باشند؛ به همین علت ارزش آن زیاد بود. ما نیز مثل بقیه مردم پول زیادی نداشتیم. شهید برای ادامه تحصیل به هر یک از ما 30 یا 40 تومان داد که در بازگشت از تحصیلات به وی برگرداندیم. از این رو ادامه تحصیل خود را مرهون ایثارگری و دلسوزی مولوی فیض محمد حسین بر می دانیم. به واقع این کار ایشان صدقه جاریه محسوب می شود و ان شاء الله در آخرت خداوند به ایشان پاداش این کارها را خواهد داد.
محمد رفیع حسین بر دوست شهید:
در سال 1356 شعارهای ضد انقلابی زیادی انتشار می یافت. شب نامه های فراوانی با عنوان مجاهدین افغانستان منتشر و بر در و دیوار زده می شد. در این شب نامه ها آمده بود: ایرانیها! از مجاهدین افغانستان درس عبرت بگیرید. کسانی که به کشور افغانستان آمدند، ابتدا می گفتند ما مسلمانیم؛ اما بعد ما را گول زدند و حکومت را از ما گرفتند و آن را تبدیل به حکومتی کمونیستی کردند. صدایی که در کشور شما بلند شده، صدای اسلام نیست، صدای کمونیست است. همان شوروی است که می خواهد بر شما مسلط شود. مزدورانی هم بودند که این شب نامه ها را تکثیر می کردند و بر در و دیوار می چسباندند. ما تصمیم گرفتیم هر چه سریعتر این شب نامه ها و اعلامیه ها را جمع کنیم. مولوی همیشه می فرمود: این اعلامیه ها را جمع کنید؛ اینها کذب است؛ حکومت طاغوت اینها را می نویسد و به اسم مجاهدین افغانستان پخش می کند تا مردم را گول بزند و منحرف نماید.
خیر محمد حسین بر، برادر شهید:
مولوی نظر مثبتی درباره جنگ داشت. معتقد بود که باید با دشمنی که به میهن ما تجاوز کرده و هموطنان ما را بی خانمان نموده، مبارزه کرد و او را شکست داد و از خاک میهن اسلامی بیرون راند. پیش از آنکه به شهادت برسد، خود تصمیم گرفته بود به جبهه حق علیه باطل برود. بر نامه ریزی هایی کرده بود و حتی زمان آن را هم مشخص کرده بود، اما تقریبا بیست روز پیش از آن که به جبهه اعزام شود، به دست اشرار سنگدل به شهادت رسید.
توصیه ایشان به مردم و بخصوص جوانان این بود: هر چه از دستتان بر می آید، برای جبهه و جنگ انجام و از بذل جان و مال دریغ نکنید؛ زیرا برای حفظ اسلام و آبروی مردم و مملکت ایران، دفاع واجب است.
عبدالله حسین بر دوست شهید:
یکی از آرزوهای دیرینه شهید، برچیده شدن حکومت خودکامه طاغوت و تحقق یافتن جمهوری اسلامی بود. به همین دلیل همکاری شهید از روزهای نخست انقلاب تا زمان شهادت با ارگانهای مختلف انقلاب به ویژه جهاد سازندگی ادامه داشت. ایشان همواره می گفت: من افتخار می کنم که از جهاد گران راه حق باشم.
محمد امین حسین بر شاگرد شهید:
بخشندگی مولوی شامل همه مردم و زبانزد آنان بود. اگر کسی به چیز نیاز داشت، نیاز وی را در حد امکان و توان بر آورده می کرد. به دیگران می گفت: اگر به چیزی نیاز داشتید، پیش از هرکس به من بگویید و به همسایگان سفارش می کرد هرگاه چیزی می خواهید، به خانه ما مراجعه کنید و خوراک و پوشاک شاگردان علوم دینی را سخاوتمندانه تامین می کرد.
زرخاتون از اقوام شهید:
وقتی به مشکلی بر می خورد، دل به خدا می داد و می گفت: تقدیر خداست. وقتی عزیزی از ایشان فوت می شد، می فرمود: انا لله و انا الیه راجعون؛ هر چه خدا خواست، همان می شود. گریه و زاری نکنید؛ به آشنایان و اقوام سفارش می کرد که گریه و زاری نکنید و همیشه در برابر دشواریها صبور باشید و به خدا توکل کنید. خود نیز هرگاه مصیبت یا مشکلی برایش پیش می آمد، نماز و قرآن می خواند و از خدا می خواست که به او صبر عنایت فرماید.
مولوی به افراد نیازمندی که می شناخت، مرتب سر می زد و احوالشان را می پرسید و تا جایی که مقدور بود، مایحتاجشان را بر آورده می ساخت. از آنها می خواست کمک او را به عنوان کمک یک برادر بپذیرند. در قبال این کارهای خیر هیچ انتظاری نداشت. تنها رضای خدا را می جست. وقتی مریض و ناتوان می شدیم یا مصیبتی بر ما وارد می شد، تنها همدرد و یاورمان او بود؛ نمی گذاشت روزگار بر ما سخت بگذرد؛ همیشه به ما کمک می کرد و ما را دلداری می داد. با این حال با اصرار از ما می خواست که هر نیاز و مشکلی داریم ابتدا به او بگویم.
مولانا محمد یوسف حسین پور استاد ومولوی عبدالله حسین بردوست شهید:
مولوی به مطالعه و تحقیق در کتب دینی و دیگر کتابها و نیز به نوشتن مقالات تفسیری بر قرآن مجید علاقه داشت و تصمیم داشت تفسیری که استادش نوشته بود، ترجمه کند؛ اما متاسفانه به این مهم توفیق نیافت و به شهادت رسید. می گفت: می خواهم تعدادی کتاب و مقاله درباره شریعت بنویسم.عزم جزم کرده بود تا کتاب ینابیع الموده را که یکی از بزرگان و مشایخ اهل سنت در باره اهل بیت پیامبر (ص) نوشته بود، به فارسی بر گرداند تا ابهامی که برادران شیعه ما نسبت به دوستی و محبت اهل سنت به اهل پیامبر (ص)دارند، برطرف شود.
محمد رفیع حسین بر دوست شهید:
در سال 1357 مولوی حسین بر گفت: باید چاره ای بیندیشیم که به مدارس برویم و بین بچه ها نفوذ کنیم. به آموزش و پرورش مراجعه کردیم. با تدریس ما مخالفت کردند و گفتند: مجوز نداریم و اجازه نمی دهیم. سرانجام به هزار خواهش و تمنا با یک ساعت تدریس قرآن در هفته موافقت کردند. رئیس آموزش و پرورش آن زمان گفت: اگر شما می خواهید وارد مراکز آموزشی شوید باید شرایطی را بپذیرید؛ مثلا در مورد انقلاب صحبت نکنید و انتظار هیچ دستمزدی نداشته باشید و به صورت رایگان درس بدهید. ما هم تصمیم گرفتیم این تعهد را قبول کنیم تا بتوانیم هفته ای یک ساعت به مدارس برویم و به هدفمان که آشنا کردن جوانان با اسلام بود، برسیم. شهید به یک مدرسه دولتی رفت و در آنجا تدریس دینی و عربی را به عهده گرفت و به این ترتیب توانستیم برای نجات دانش آموزان از انحراف و آشنا کردن آنها با انقلاب فعالیت کنیم
محمد امین حسین بر شاگرد شهید:
مولوی همواره می گفت: قرآن را رها نکنید؛ اگر شما قرآن را رها کنید، خدا نیز شما را رها می کند. گاهی می گفت «اوصیکم بتقوی الله »، من شما را به راه خدا و تقوی سفارش می کنم؛ حق مظلومان را پایمال نکنید؛ به اصول و موازین شریعت پایبند باشید و از نظام اسلامی حمایت کنید و در بحرانها و مشکلات به خدا متوسل شوید و به او توکل کنید. در نماز سستی نکنید. از بزرگترین آرزوهایش این بود که خرد و کلان به موازین شریعت و ارزشهای نظام مقدس اسلامی پایبند باشند و از آنها دفاع نمایند.
خیر محمد حسین بر برادر شهید:
مولوی پیش از شهادتش می گفت: من هر کاری جز خشنودی خدا انجام نمی دهم؛ به همین دلیل با مردم و انقلاب همکاری می کنم. هر وقت با ضد انقلاب برخورد می کرد، به آنها درشتی می نمود و می گفت: از افکار و اعمال نادرست دست بر دارید و به انقلاب اسلامی روی آورید. جمهوری اسلامی راه درستی را در پیش دارد. مردم با راهنمایی روحانیان، انقلاب را بنیان نهاده و آن را حمایت و تقویت کنند.
غلام حسین بر دوست شهید:
مولوی حسین بر عشق و علاقه عجیبی به روحانیت، مسجد و قرآن داشت. هر مومنی دوست واقعی او بود. افراد متواضع و فروتن مورد محبت وی قرار می گرفتند. رزمندگان اسلام و جهاد گران راه خدا، بیچارگان، نیازمندان، یتیمان و کودکان را سخت دوست می داشت و برای آنان دعای خیر می کرد.
از طاغوتیان، صاحبان زر و زور و تزویر و ظالمان و مستکبران، ناخرسند و از آنان متنفر بود. کسانی که امری خلاف شرع مرتکب می شدند، مستحبی را ترک می کردند، به مواد مخدر اعتیاد داشتند یا آن را خرید و فروش می کردند، مورد انزجارش بودند. همواره می گفت: خدایا! یا مخالفان انقلاب را هدایت فرما یا بر آنان لعنت بفرست