عملیات شناسایی سکوی الامیه19(خواص آب)
یکی از دوربین های غنیمتی را با
خودمان آورده بودیم . اگر غنیمت جالبی به دستشان می افتاد، از آن نگاه های معنی
دار نثار هم می کردند و می گفتند: ببینید برادران بعثی برای اینکه ما راحت باشیم
چه ها که نساخته اند .......
بچه های غواص شناسایی خیلی خوشحال
بودند که مشکل زنگ زدن و یا عمل نکردن اسلحه آنها در آب حل شده است. بعد از چند
هفته «محسن ریاضت» می گفت: دیدم برو بچه های غواص شناسایی دارن با همدیگر پچ پچ می کنند
و می خندند. از یکی از بچه ها پرسیدم: چه خبره ؟
تو نمی دانی چی شده ....حالا ما
غریبه ایم ؟ حفاظتیه ؟ گفتن نگین ؟
-نه جون تو، برات می گویم .
خب بگو ...
از شناسایی که بر می گشتیم، داخل
چولانها که راه می رفتیم ، با برو بچه ها گفتیم بگذارید با یوزی های ضد آب یک
تیراندازی بیندازیم، بببینیم چه طوریه، می دانی؟ خدا خیلی بچه ها را دوست دارد ...
-چطور مگر ؟
-آخه تفنگ ها عمل نکرد ...
-خوب گلنگدن می کشیدید ....
-کشیدیم ... تکون نخورد ...
-چرا ؟
-آخه دل و جیگر اسلحه ها همه اش
زنگ زده !
-ا.... مگر ضد آب نبود؟
-چرا، حالا آمدیم سوال کردیم، می گویند
هر بار که از آب آمدید بیرون باید روغنکاریش می کردید. بیست و چهار ساعت می خواباندیدش
در گازوئیل ... حالا نگاه کن ...
«ریاضت» می گفت: خشاب اسلحه، قرمز
قرمز بود. بدنه داخلی اسلحه کامل زنگ زده بود .
دو تا از بچه ها هم برای تست کردن
دو تا از نارنجک ها، بعد از بیست دقیقه با رنگ پریده برگشتند. داخل نارنجک ها هم
زنگ زده بود و عمل نمی کرد. فقط خدا می دانست، اگر حین شناسایی، درگیری راه می افتاد
و احتیاج به تیراندازی می شد، چه قیامتی به راه می افتاد ... چند تا غواص با اسلحه های
زنگ زده و نارنجک هایی که عمل نمی کردند ...
دستم که به نارنجک های کنار قایق خورد، با خود فکر کردم چه
خوب که نارنجک هایی که با خودمان آوردیم، نو بودند. هنوز قایق و آب اطراف آن لحظه
به لحظه آبکش می شد. «الهی» به یک طرف خم شده بود. قایق کج شده بود. آمدم خودم را
به طرف مقابل «الهی» خم کنم تا قایق صاف شود،