loader-img-2
loader-img-2

سال 1336 ه ش در خانواده ای کشاورز و شیفته اهل بیت در روستای صفدر میر بیگ  درشهرستان زابل فرزندی به دنیا آمد که نام میر حسن بر او گذارده شد .او در دامان پر مهر و محبت مادر و با نانی حلال که از دست رنج تلاشهای شبانه روزی پدرش به دست می آمد رشد نمود تا به هفت سالگی رسید .چون در روستایشان دبستان نبود به اتفاق برادرش میر عباس و سایر بچه های روستا به دبستان روستای «جزینگ» که حدود دو کیلو متر با روستایشان فاصله داشت رفت تا کسب علم و دانش نماید .

در همان سن کودکی وقتی از مدرسه بر می گشت به پدرش در امور کشاورزی و دامداری کمک می کرد .

در زندگی بسیار کوشا و خوش خلق بود و همین امر سبب شده بود که دوستان زیادی داشته باشد .وقتی دوستانش به سراغ او می آمدند و او را مشغول کار می دیدند کمکش می کردند تا او کارش زود تر تمام شود و بعد با هم به سراغ بازی های سنتی می رفتند . از آنجا که او جثه ضعیفی داشت و از طرفی پر تحرک بود در هر گروهی که قرار می گرفت ،آن گروه برنده بازی می شد .

در کلاس چهارم ابتدایی بود که خشکسالی سیستان را فرا گرفت و مشکلات زیادی را برای مردم منطقه ایجاد نمود .عده زیادی از مردم به سایر نقاط کشور از جمله« ترکمن صحرا»،«،خراسان» ،«خوزستان» ،«کرمان» ، «اصفهان» و« زاهدان» کوچ کردند .اما خانوا ده او تصمیم گرفتند بمانند و با سختیها مبارزه کنند. در آن زمان اگر چه خرد سال بود ولی درس مقاومت را به خوبی آموخت .

کلاس پنجم را به همراه سایر دوستانش پشت سر گذاشت و چون مدرسه راهنمایی در «جزینگ» وجود نداشت برای تحصیل در دوره راهنمایی به شهر زابل رفت و به همراه برادرش اتاقی اجاره نمود و در مدرسه راهنمایی «محمد معین» درس را آغاز کرد .روزهای پنجشنبه ظهر پای پیاده به روستا می آمد ،با وجود اینکه فاصله شهر تا روستا حدود 18 کیلو متر بود ،شب را کنار خانواده به سر می برد و بعد از ظهر جمعه دو باره پای پیاده به طرف شهر حرکت می کرد .دوران راهنمایی را در شهر زابل به پایان رساند و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان «فردوسی» زابل آغاز نمود .در تابستان سال 1356 جهت تامین هزینه تحصیل در یکی از شرکتهای زاهدان مشغول به کار شد .مسئولین شرکت چون صداقت و امانتداری او را دیدند وی را به عنوان مامور خرید انتخاب کردند .او شبها را به همراه برادرش «میر عباس» در همان شرکت در اتاق کوچک به صبح می رساند .در او قات فراغت به مطالعه کتب اسلامی مشغول بود.او نماز شب را از همان جا آغاز کرد. بعضی از جوانان روستا که جهت کار به زاهدان می آمدند و شب محلی برای استراحت نداشتند اطراف میر حسن جمع می شدند و از طرف ایشان به مطالعه کتاب و خواندن نماز ترغیب می شدند . این امر در شرایطی بود که طاغوت باهمه امکاناتش مروج فحشا و منکرات بود .وقتی مشکلات و بی بندو باری ها را در جامعه می دید به این نتیجه رسید که ریشه همه مفسده ها رژیم طاغوت است .جو رعب و وحشت همه جا حاکم بود . حرکت میلیونی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی آغاز شد ،او بسیار خوشحال بود، لحظه ای درنگ نکرد و در تمامی صحنه هاومبارزات حضور پیدا کرد . پیام ها و اطلاعیه های امام را که به زابل می رسید جهت توزیع به «جزینگ» و روستا های اطراف می برد .پس از اولین راهپیمایی بزرگ که بخش اعظم آن را دانش آموزان دبیرستاهای« زابل» تشکیل می دادند .مدارس تعطیل شد و« میر حسن» به همراه سایر دوستانش در جهت آگاه کردن مردم از جنایات رژیم شاه و مبارزه همه جانبه با آن رژیم سفاک تلاش زیادی نمود .بعضی از افراد نا آگاه با او و دوستانش بر خورد نا مناسبی داشتند و می گفتند: مگر شما می توانید با حکومت شاه که تا دندان مسلح است مبارزه کنید ؟این مسائل نه تنها او را دلسرد نکرد بلکه برای مبارزه مصمم تر می شد .میر حسن و خانواده اش نقش اساسی در مبارزه علیه رژیم شاه در منطقه داشتند .او مرتب با شهر زابل در ارتباط بود ،در راهپیمایی ها شرکت می کرد و حتی شب ها که انقلابیون در مسجد« حکیم »جمع می شدند حضور می یافت ودر همان جا می خوایبد و گاه در پشت بام مسجد نگهبانی می داد .بعد از پیروزی انقلاب دگر گونی عجیبی در وی بوجود آمده بود و از آن به بعد خود را وقف انقلاب و خدمت به محرومین نمود .در خرداد ماه سال 1358 پس از کسب دیپلم هنگامی که گروه های خیر و متخصص برای باز سازی مناطق محروم و روستایی به سیستان آمدند ،میر حسن ارتباط نزدیک با آنان بر قرار نمود و از هیچ گونه همکاری دریغ نکرد. از جمله کمک در جاده سازی و ساختن پل ها و سد« نهر بو لاغ» که نهر بزرگ منطقه به شمار می آمد .

او در جهت رفاه مردم کوشش فراوان کرد تا اینکه به استخدام فرمانداری در آمد و به عنوان دهدار چند روستا انتخاب گردید .به علت فعالیت شدید ،مردم روستا او را به عنوان عضو شورای اسلامی انتخاب کردند .

در مهر ماه سال 1359 در سنگر تعلیم و تربیت فعالیت خود را آغاز نمود .در سال 1360 در نیمه شعبان ازدواج نمود .مراسم ازدواجشان در فضایی کاملا اسلامی و پر از معنویت بر گزار گردید و زندگی مشترک او و همسرش در منزل پدرش آغاز شد . در همان سال به عنوان نماینده فرمانداری در شورای شهرستان« زابل» تعیین گردید و برای رفع اختلافات ارضی، مخصوصا اختلاف کشاورزان با زمین داران بزرگ و خوانین نقش ارزنده ای در جهت احقاق حق کشاورزان محروم منطقه بر عهده گرفت .

به امور فرهنگی توجه خاصی داشت و برای اینکه بتواند در کارهای فرهنگی خدمت بیشتری ارائه دهد، در سال 1360 در آزمون معلمان پیمانی آموزش و پرورش شرکت کرد و با نمره بسیار عالی قبول شد .از آنجا که مدارک تحصیلی ایشان دیپلم بود می بایست در دوره ابتدایی تدریس می داد اما وقتی مسئولین اداره آموزش و پرورش به اطلاعات و معلو مات فراوان او پی بردند تدریس دروس قرآن و بینش اسلامی دبیرستان فارابی« زهک» را به وی واگذار کردند .در همان سال عضو پایگاه بسیج شهید« صدو قی»در« جزینگ»شد و پس از چند ماه به سمت فرمانده پایگاه مقاومت انتخاب گردید .در سال 1361 برگه ی اعزام به جبهه را تکمیل نمود و جهت اعزام از آموزش و پرورش به سپاه زابل مراجعه کرد .اما چون فرمانده پایگاه مقاومت بود از اعزام وی جلو گیری به عمل آمد .این مسئله او را خیلی متاثر نمود و با لاخره با اصرار زیاد و راضی کردم مسئولین سپاه در روز عاشورای سال 1361 کفن پوش به همراه جمعی از دانش آموزان برای دیدن آموزش نظامی ،راهی کرمان شد .پس از اتمام دوره آموزش به منطقه جنگی اعزام شد و جمعی گردان امام حسن مجتبی (ع)گردید و پس از آن به پادگان دشت آزادگان جهت آموزش های نظامی بیشتر اعزام شد . او به عنوان معاون گردان امام حسن (ع) جهت انجام عملیات و الفجر مقدماتی همراه نیرو های گردان عازم منطقه عملیاتی بود که در میان راه عملیات متوقف و دستور بر گشت نیرو ها به مقرشان صادر شد . همه ناراحت شدند ولی میر حسن به نیرو ها اعلام نمود که :ما ادای تکلیف می کنیم و همه کارهایمان برای خداست .پس از آن به علت متوقف شدن عملیات مدتی را در منطقه ماند .در تاریخ 19/12/1361 پس از باز گشت به زابل مجددا فعالیت خود را در پایگاه مقاومت بسیج «شهید صدوقی» آغاز کرد .در مدت حضور در روستا اغلب او قات به عنوان امام جماعت ،این فریضه الهی را اقامه می نمود و حتی در اعیاد فطر و قربان نیز اغلب خود پیش نماز روستاییان می شد . در سال 1362 برای طی دوره تکمیلی مربیگری در رشته ورزشی تکواندو و از طریق سپاه پاسداران به« تبریز» اعزام شد و پس از اتمام دوره و در یافت گواهی قبولی به زابل بر گشت .در همان سال علاوه بر تدریس به مشکلات و گرفتاریهای مردم نیز رسیدگی می کرد .شهادت همسر خواهرش، «بهمن خسروی» نیز مسئولیت وی را سنگین تر کرد و از آن پس رسیدگی به مشکلات خواهر و فرزند او« قائم» نیز بر عهده وی گذارده شد .در ابتدای سال 1363 به اتفاق جمعی از همکاران و دانش آموزان برای بار دوم عازم جبهه شد و در تاریخ 13/3/1363 از جبهه بر گشت .میر حسن به خانواده های شهدا علاقه وافری داشت. همواره به سراغ آنها می رفت و از آنها دلجویی می کرد .در سال 1364 در آزمون ورودی دانشگاه شرکت نمود و با رتبه عالی در رشته ادبیات دانشگاه« تهران» پذیرفته شد .این موفقیت ،فصل نوینی در زمینه کسب علم بر روی وی باز کرد .برای او کسب علم وسیله ای بود برای رسیدن به کمالات والای انسانی و وصال معشوق ازلی .در آذر ماه سال 1364 در حالی که مشغول تحصیل بود برای بار سوم عازم جبهه شد پس از گذراندن دوره های تخریب جهت آموزش عملیات آبی خاکی به یگان دریایی منتقل شد و در آنجا کار با بی سیم را فرا گرفت .در تاریخ 12/11/ 1364 پس از تسویه حساب برای ادامه تحصیل به دانشگا ه تهران باز گشت .ولی از آنجا که دل کندن از جبهه برایش سخت بود به محض اینکه خبر حمله ایران در منطقه« فاو» را شنید، درس و دانشگاه را رها نمود و در 21 بهمن ماه 1364 راهی« اهواز» شد و از آنجا به طرف« فاو» حرکت کرد و تا پایان عملیات و دفع کامل ضد حمله های دشمن در آنجا ماند .در تاریخ 9/ 9/ 1365 برای چهارمین مرتبه عازم جبهه شد و فرماندهی گردان409 مالک اشتر را بر عهده گرفت و برای انجام عملیات و باز پس گیری شهر فاو به آنجا حرکت کرد.

چند روز از عملیات کربلای 5 گذشته بود که برادرش ،سر دار حاج« قاسم میر حسینی»قائم مقام فرماندهی لشگر41ثارالله، به شهادت رسید .میر حسن برای شرکت در مراسم خاکسپاری آن شهید بزرگوار عازم« زابل» گردید .هنوز مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت حاج« قاسم» فرا نرسیده بود که مجددابه جبهه مراجعت نمود و در ادامه عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه ،منتظر عملیات ماند اما عملیات انجام نشد واو با اندوه فراوان در تاریخ 15/ 2/ 1366 به همراه سایر همرزمان به «زابل» باز گشت .

در مهر ماه 1366 جهت ادامه تحصیل که هر سال به دلیلی آن را رها کرده بود ،به« تهران« رفت و در آنجا علاو بر دروس دانشگاه در کلاس های خوشنویسی ،زبان انگلیسی و تکواندو شرکت نمود .

میر حسن در بین اساتید و دانشجویان از احترام خاصی بر خوردار بود به دلیل آگاهی و کسب تخصص با لا در رشته تکواندو ،ابلاغ تدریس ورزش در دبیرستان شهدای انقلاب را در یافت کرد .

در آستانه انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی ،بعضی از دوستان به وی تو صیه نمودند تا نامزدنمایندگی در مجلس شورای اسلا می شود .اما او قبول نکرد .پس از انتخابات ، همزمان باحمله عراق در منطقه« فاو» در جبهه حضور یافت .

دشمن پس از مدتی دشمن دست به عملیات وسیعی درمنطقه« شلمچه» زد .گردان« میر حسن» که در سنگر های کمین بود با دشمن در گیر شد و راه پیشرفت آنها را سد نمود ،اما دشمن یکی از محورهای دیگر خط را شکسته و از پشت سر ،راه گردان 409 را بسته و میر حسن و یارانش همانند یاران ابا عبد الله الحسین (ع) در محاصره کامل دشمن بعثی افتادند .آذوقه و مهماتشان تمام شده بود و حتی آب برای خوردن نداشتند .نیرو های گردان دور «میر حسن» حلقه زدند،او به آنها گفت :مقاومت کنید، شاید برایمان کمک برسد .ساعت 12 ظهر در صحرای سوزان ،مردانه مقاومت کردند و جمع کثیری شهید شدند .نا چار فریاد زد :اگر می توانید عقب نشینی کنید و به طرف نیروهای خودی بروید ،در غیر این صورت عاشقانه بمیرید که مرگ سرخ از اسارت بهتر است .سر انجام پس از مقاومت جانانه به آرزوی دیرینه اش شهادت که در هر دعایی آن را آرزوی می کرد رسید و همه ما را به انتظار گذاشت .در ابتدا تصور بر این بود که «میر حسن» اسیر شده از این رو ایشان را مفقود الاثر اعلام کرده بودند تا اینکه سر انجام در تابستان 1374 پیکر مطهر شهید بر فراز دستهای همرزمان و دوستانش تشییع گردید و در آرامگاه ابدیش به خاک سپرده شد .

منبع:دیده بان لاله ها،نوشته ی حبیب الله جدیدالاسلامی،ناشر کنگره ی بزرگداشت سرداران وشهدای سیستان وبلوچستان-1377

 

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

کافران می خواهند تا نور خدا را به گفتار
ی باطل و طعن و مسخره خاموش کنند البته خدا نور خود را هر چند کافران خوش ندارند تمام
و کمال محفوظ خواهد داشت .قرآن کریم

امام خمینی :این قرن ،قرن غلبه مستضعفین
بر مستکبرین است .الان اسلام در دست ماست و ما پاسدار آن هستیم و اگر آسیب ببیند همه
ما مسئول هستیم .

سلام بر تو ای امام امت ،ای قلب تپنده مستضعفان
جهان ،سلام بر تمام شهیدانی که با خون پاک خود موجی به وجود آوردند که در آن خوانین
و سرمایه داران و منافقان و کافران را غرق نمودند .

سلام بر پدران و مادران شهید داده که همچون
ابراهیم(ع) و هاجر(س) ، حسین(ع) و لیلا (س)،قامت رعنای جوانان خود را علی اکبر وار
کفن پوشیدند و بر این پوشش افتخار نمودند .

سلام بر همسران جوانی که صبر نمودند و استقامت
به خرج دادند و برای رضای خدا حاضر شدند از شوهرانشان دور بمانند تا دین خدا زنده باشد
و آیین حق بر جهان حاکم گردد .

درود بر برادران و خواهرانی که حاضر شدند
همچون امام سجاد (ع) و زینب (س) پیام شهیدان و رزمندگان را به گوش شامیان برسانند و
آنها را از خواب گران بیدار نمایند و این مسئولیت بزرگ را برای خود وظیفه ای خطیر و
شرعی قلمداد نمایند .

این ماییم که باید تکیه به قدرت لایزال
ایزد یکتا و خداوند تبارک و تعالی حافظ نور اسلام باشیم تا همه مسلما نان و محرو مان
جهان را از آن بهرمند ساخته و زمینه انقلاب بزرگ و جهانی حضرت مهدی (عج) را فراهم نماییم
. بیاید و با قدرت الهی خود پایه های کاخهای سفید و کرملین را که بر استخوان های نحیف
سیاهان آفریقایی و گرسنگان هندی و محرومان اعراب جاهل قرن بیستم و کارگران و کشاورزان
سراسر جهان استوار شده متزلزل نماید و بر صاحبان آن کاخها که همان مستکبرین هستند مستضعفین
را حاکم گرداند که این انتظار تمام صالحان روی زمین به خصوص رزمندگان و سر انجام شهیدان
می باشد .این مسئولیت سنگین بر دوش تک تک ما امت حزب الله نهاده شده و باعث گردیده
است که رزمندگان را لحظه ای آرام نگذارند تا حرکت کنند و موج شوند و سدهای آهنین شوند
و با اراده ای فولادین جلوی حرکتهای مزورانه و مزدورانه دشمنان خدا را بگیرند و اینها
امتحانات الهی است .زیرا خداوند می فرماید :

آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه
گفتند ما ایمان به خدا آورده ایم رهایشان می کنند و بر این دعوی هیچ امتحانشان نکنند
؟

پس باید به خود بیاییم و وابستگی ها را
کنار بگذاریم که خداوند ما را در جهت امتحاناتش اطلاع نخواهد کرد بلکه باید فکری بیدار
داشته باشیم ،به خصوص پدران و مادران و برادران و خواهران و همسران و فرزندان شهدا
و شهید داده ها باید دقت کامل به خرج دهند که مبادا خدای نا کرده در هنگام شنیدن خبر
شهادت عزیزانشان بی تحملی و بی صبری نشان دهند .

امت حزب الله !

همیشه دنبال روی ولی فقیه باشید و هر گز
از روحانیت جدا نگردید که به قول امام جعفر صادق (ع) اگر رهبرتان را گم نمودید دچار
گرگان صحرا خواهید شد و این برای ما به تجربه ثابت شده است .

مساجد و پایگاه های بسیج را خالی نگذارید
.برادران و خواهران محصل ،قرآن و دعا و رساله را فراموش نکنید بخوانید و با آنها انس
بگیرید و نگذارید که قرآن بیشتر از این در کنج خانه های ما و مساجد غریب باشد ،قرآن
را بیاموزید و آموزش دهید .

پدران کشاورزم ،شمایید که بر قلب زمین تیشه
می زنید و غذایتان و حقتان را از زمین بر می دارید .بگذارید فرزندان شما گلوله بر قلب
ابر قدرتها بزنند و قلب کدر آنها را سوراخ نمایند و حق مظلو مین تاریخ را از ظالمان
بگیرند .

برادر و خوار همکار و معلمین جامعه اسلامی
که در کنار بقیه علوم ،احکام و اخلاق و اعتقادات را به دانش آموزان عزیز روستایی می
آموزید . علم بدون ایمان در عصر کنونی امتحانش را پس داده است و دانشمندان متوجه این
علم پرستی شده اند و این مشکل دامن گیر غرب شده است . بدانید که علم در صورتی تنها
راه نجات بشریت است که خودتان عامل باشید .زیرا خرابی جامعه بر می گردد و به کار ما
معلمین .اگر ما صالح باشیم جامعه صد در صد صالح خواهد شد .

برادران و خواهران دانش آموز ،بیاموزید
و عمل کنید و حتی احکام را به پدران و مادران بی سواد به عنوان قدر دانی از زحمات آنها
بیاموزید که عبادتی است بس بزرگ برای شما . سعی کنید تحصیل کنید تا نیازهای جامعه روستایی
مان به دست توانمند خودتان حل و فصل گردد .

پدر و مادر عزیزم ،هر چند در طول عمرم موفق
نشدم فرزند لایقی باشم اما افتخار می کنم که پدر و مادری همچون شما دارم که توانستید
و می توانید دوری فرزندتان را در جبهه تحمل کنید ،هر چند ما برای شما مایه اذیت و نگرانی
و غم وقصه بوده ایم اما می دانم که شما هم رضایت خدا را با لاتر از همه اینها در نظر
داشته اید .خواسته من تا لحظه مرگ از خدا این است که به احترام شما و حقوقی که شما
بر گردن تک تک فرزندان خود به خصوص من دارید که نتوانستم ادا کنم مرا ببخشید . حال
که این وصیت نامه را می نویسم نمی دانم برادرانم در قید حیات هستند یا نه ؟ولی انشا
الله که سالم باشند و برای اسلام کار بکنند و اگر شهید شدم مبادا خدای نا کرده کوچکترین
ناراحتی از آمدن آنها به جبهه از خودتان نشان بدهید تا آخرین فرزند همانطوری که مهیا
بوده اید خودتان را بهتر مهیا کنید تا در راه اسلام فدا گردند .

شما خواهران و برادرانم زینب وار در راه
احیا اسلام و راه شهد گام بر دارید. فرزندانتان را دراین راه تشویق کنید که این بزرگترین
رسالت است بر دوش شما . اما همسر عزیزم ،همسری که واقعا از موقعی که باهم شریک زندگی
شده ایم حتی یک بار در مقابلم اخمی از خودت نشان نداده ای و هر جا رفته ام هیچگونه
نگرانی برایم به وجود نیاورده ای ،همسری که به حق می توانم نسبت به شناختی که از شما
دارم به عنوان یک همسر نمونه معرفی کنم و من یقین دارم که فرزندانمان را فرزندان شایسته
برای اسلام تربیت خواهی کرد و رسالتت را انجام خواهی داد .اما شما فرزندان عزیزم «فاطمه
جان » و «مجتبی جان » شاید شما که هنوز بچه اید مرا مقصر بدانید که چرا بابایمان ما
را تنها گذاشت و رفت. چرا باید بقیه بچه ها با با داشته باشند و ما با با نداشته باشیم
.شما هم انشا الله بزرگ که شدیددرک خواهید کرد و به من حق می دهید که اگر به جای من
بودید همین تصمیم را می گرفتید. سعی کنید اگر بزرگ شدید به احکام اسلام توجه کنید.
با آنها خو بگیرید و به تحصیل علم کوشا باشید. علم بیاموزید و در کنار آن ایمانتان
را تقویت کنید .

معلمین عزیز ،همکاران گرانقدر با لاخص همکاران
منطقه «شهرکی» و« نارویی» زندگی دنیا چند صباحی بیشتر نخواهد بود؛ سعی کنید پیرامون
این دنیا لحظاتی در روز فکر کنید و قسمتی از او قات گرانقدرتان ،لا اقل پنج دقیقه تفکر
نمایید ،که انشا الله توجه دارید ولی اینکار را همه روزه ادامه دهید شاید بیشتر و بهتر
متنبه شویم .همه مان باید این مسیر یعنی رفتن به دار آخرت را طی کنیم پس چقدر خوب است
که خودمان را آماده کنیم ،همانند دانش آموزانی که به آنها می گوییم باید هر لحظه آماده
امتحان باشند ما هر لحظه آماده امتحان باشیم .

در مرگ هم چنین است اگر خودمان را سبک بار
نماییم و هر لحظه آماده رفتن باشیم و آرزوهای دور و دراز ما را به خودش مشغول نکند
،خداوند را از خود راضی نگه داشته ایم .برادان دانش آموزم ،شما باید دقت داشته باشید
که در سخت ترین شرایط اجتماعی تحصیل می کنید .همه برادران و خواهران باید حافظ سنگر
باشند ،درس بخوانند و رزم بیاموزند و بجنگند که این کاری بس مشکل است .اما باید دانست
که مردان بزرگ هم در دامن مشکلات رشد کرده اند .خواهران دانش آموز دقت داشته باشند
که پیام رسان خون شهیدان باشند و همچون زینب (س) استقامات نمایند ،همچنین درس بخوانند
تا مدارک عالیه بگیرند .چه اشکال دارد به جای دکتر مرد برای زنها ،دکتر زن مسلمان داشته
باشیم و یا به جای معلم مرد معلم زن سر کلاس دختران برود .

بسیجی مجاهد !ای کسی که چشم زجر دیدگان
تاریخ معاصر به سر انگشتان تو و حرکت تو و شکیب تو و قلب تو دوخته شده است .ای ادامه
دهنده راه حسین ،ای آفتاب درخشان در ظلمتکده قرن معاصر ،ای کسی که با حرکتهای برق آسایت
گرسنگان آفریقا را که تمدن غرب جنایتکار آنها را به روزگار سیاه نشانده است به حرکت
در می آوری و نور امید در قلبهای جریحه دار آن مظلو مان تاریخ می تابانی ؛بجنگ و برزم
!که میلیارد ها انسان محروم در معرض دسیسه های غرب و شرق قرار گرفته و مردانه به همه
چیز این ابر جنایتکاران نه گفته اند اما می توانی و توانسته ای با شلیک گلو له ات،
ندای مظلو مانه ات را به گوش تاریخ و تاریخ سازان آینده برسانی . برای یک سیاه فقیر
و آفریقایی امکان شلیک این تیر نیست .

بدان ای بسیجی که تو ابوذر زمانی ،اما نه
فقط بر علیه صدام بلکه فریادت بر علیه تمام کاخ های ستم بلند است .فرق نمی کند که کاخ
سرخ کرملین بر گرده کارگران و کشاورزان باشد یا کاخ سیاه آمریکا که با ظلم خود روی
تاریخ بشریت و انسانیت را سیاه کرده اند .

برادران و خواهرانی که در ادارادت و سازمانهای
دولتی کار می کنید ،حیف نیست خدای نا کرده پدر پیر کشاورزی که از ده حرکت کرده و برای
رفع گرفتاری و مشکل خودش آمده ،شما نه تنها گرهی از کار او نگشایید بلکه بر مشکلات
و گرفتاریهایش بیفزایید ؟شما که با ارباب رجوع سر و کار دارید با اخلاق حسنه و بر خورد
نیک با آنها رو به رو شوید .بیایید بپا خیزید و قیام کنید تا پارتی بازی ها و رابطه
ها از ادارات بر طرف شود .

 

خدایا تو خودت می دانی گنه کاری فقیر و
درمانده ام ،به بزرگی خودت از الطا ف الهیه ات شامل حالم بگردان .دعایم همیشه این است
که با قبول توبه از این دنیا بروم .به من توفیق توبه راستین عنایت کن .

امت حزب الله با لا خص مردم منطقه «جزینگ»
و توابع ،از شهدا در دعا ها یاد کنید و اگر من هم یکی از آنها شدم و این لیاقت ر پیدا
کردم مرا فراموش نکنید زیرا می دانید که به دعا و دعا کردن و دعا خواندن خیلی علاقه
دارم. سعی کنید مراسم دعا در روستاها داشته باشید .

در پایان خانواده ام طبق شرع تمام قضایا
را حل نمایند و من هیچ نگرانی از این بابت ندارم .احتمالا باید دو ماه نماز قضا که
تعدادی را به جا آورده ام و شاید موفق شوم بیشتر به جا بیاورم و دو ماه هم شاید روزه
قضا دارم .از همه اقوام ،نزدیکان و آشنایان با لا خص اقوام نزدیک دانش آموزانی که با
آنها درس داشته ام ،همکاران دبیرستان ،راهنمایی و دبستان طلب حلالیت می نمایم انشا
الله مرا مورد عفو قرار دهید . والسلام . میر حسن میر حسینی

 

 

 
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" میرحسن میرحسینی " می نویسد