بسمه تعالی
(کسی که متکی به خداست و ایمان در قلب اوست از میدان بدر نمی رود)
امام خمینی (ره)
چکیده ای از زندگی نامه پاسدار اسلام شهید رضا ثابت پور
خدایا ما را از آنانی قرار ده که عقلشان در یاد روی تو حیران و سرگشته است و مرغ دلشان به سوی تو پرواز می کند. پس وجودشان آشیانه مهر تو می گردد. و اسیر می آیند و رضا مرغ دل به دام عشق خدا افتاده که با عروجی خونین روح پر فتوحش به سوی لقاء حق پر کشیدو جسم مطهرش عاشقانه در بستر گرم خاک جبهه حق آرام و قرار یافت.
خوشا آنان که وقت دادن جان به جای گریه خندیدند و رفتند
خوشا آنان که با ایمان و اخلاص حریم عشق بوسیدند و رفتند
بار دیگر با شهادت یکی دیگر از اصحاب روح الله یکی دیگر از عاشقان خدا شکفته شد که عطر دل انگیز آن شوق تازه ای را برای نبرد با دشمنان خدا در دل هزاران عاشق پاک باخته راه خدا برانگیخت. شهید رضا ثابت پور در سال 1344 در روستای گوشت پزان در یک خانواده کشاورز و مذهبی پا به عرصه وجود نهاد که دوران تحصیلات خودش را از شش سالگی شروع کرد و یک سال مدرسه رفت و مدرسه را ترک و یک سال تمام برای فرا گرفتن قرآن کریم در سال های تقریبا 51-52 به روستای شبخوسلات رفت و قرآن را یاد گرفت و دوباره تحصیلات خودش را ادامه داد که دوران راهنمایی و نظری را در رودسر و یک سال هم در رودبار گذراند. در سال چهارم یعنی دیپلم جهت یاری دادن و پیوستن به رزمندگان ثبت نام کرد که به جبهه برود و به مدت دو ماه در رامسر دوره امدادگری آموزش دید و راهی جبهه های کردستان شد که به مدت چهار ماه در محور چناره که یکی از منطقه های کردستان بود انجام وظیفه نمود و بعد از انجام مأموریت درس را ادامه و موفق شد دیپلم را بگیرد. در این دوران که داشت تحصیلاتش را ادامه می داد تمام عشق و علاقه اش در واژه مقدس انقلاب اسلامی خلاصه می شد رضا در تشکیلات گروه مقاومت نقش مؤثری داشت . زمانی جزء شورای گروه مقاومت بود و بعدش مسئول پذیرش و اعزام گروه مقاومت این روستا بود و در امور تبلیغاتی فعالیت و حرکت چشمگیری داشت . هرگز مساجد را ترک نمی کرد و در دعاهای کمیل و توسل از شرکت کردن امتناع نمی ورزید. هیچ گاه نماز و روزه اش ترک نمی شد و حتی قبل از انقلاب اسلامی با توجه به اینکه به سن بلوغ نرسیده بود روزه می گرفت و نماز می خواند. رضا به فقرا و مستضعفین عشق می ورزید. چرا که سالیان دراز عمر خود را این گونه به سر می برد. در کارهای کشاورزی نهایت کمک با پدرش را داشت و حتی در این روستا برای برادران کلاس قرآن می گذاشت.
در این روستا رضا نمونه و اسوه بود . او خیلی مظلو و گمنام بود و آخر هم گمنام شد و حتی اکثر مردم این روستا او را نمی شناختند. حتی بعضی ها نمی دانستند که فرزند چه کسی است. رشد فکری و معنوی او در یک دید وسیعی بود هیچ گاه به مادیات توجهی نداشت. هرگز در کارهای خیر دریغ نمی ورزید و هرگز صدای خنده اش بلند نمی شد از شوخی بی نهایت متنفر بود از امر به معروف و نهی از منکر هیچ گاه کوتاهی نمی کرد. واقعا او یکی از فرزندان واقعی اسلام بود که علاقه ای زیاد به امام زمان (عج) و امام امت و روحانیون داشت.
رضا در سال 1364 جهت خدمت مقدس سربازی جهت مشمولیت در سپاه پاسداران ثبت نام کرد و رضا و 5 نفر دیگر را در استان گیلان انتخاب نمودند. جهت دوره عقیدتی سیاسی رضا هم موفق شد و به مدت 3 ماه در تهران آموزش دید و بنا بود بقیه خدمتش را در استان گیلان بگذراند. رضا به سپاه پاسداران لنگرود به عنوان مربی نهضت معرفی و بعد از آن به عنوان مسئول آموزش عقیدتی ستاد ناحیه مقاومت اطاقور لنگرود معرفی و پس از مدتی خدمت در آنجا و به علت علاقه شدیدی که به جبهه داشت راهی کربلای ایران در سنندج شد. مدتی در جزیره هورالعظیم خوزستان بود که دوباره عازم سنندج شدند جهت انجام عملیات کربلای 2 در حاج عمران رفتند و حتی به مدت 3 ماه بود که به مرخصی نیامده بود و قبل از اینکه عملیات شروع شود برادران مسئول به رضا گفته بودند که شما نمی خواهد در عملیات شرکت کنید. رضا گفته بود: که هر گروهانی که خط شکن است من می خواهم بروم به هر حال به علت علاقه شدیدی که داشت موافقت می شود و رضا خیلی خوشحال شده بود از اینکه می خواست در عملیات شرکت کند مسئول بهداری گردان میثم بود و در همان شب قبل از حرکت جهت انجام عملیات رضا یک عدد تسبیح به برادر پنجی داده بود و گفته بود برای یادگاری نگهدار و همچنین ایشان گفته بود گه من غسل شهادت کرده ام و به هیچ عنوان غسل شهادت کرده ام و به هیچ عنوان خودم را اسیر نمی کنم و شهید می شوم و امکان دارد جنازه ام بر نگردد و حتی گفته بود و حتی گفته بود وصیت نامه ام پیش کسی هست و در شب عملیات از قسمت پا مجروح می شوم و خودش را پانسمان می کندو راهش را ادامه می دهد که فردایش در مورخ 5/6/65 موقع برگشتن از عملیات کربلای 2 بر اثر اصابت کالیبر دشمن هدف قرار می گیرد و شهید می شود و در بیابان های کربلای ایران جسد مطهرش مثل یاران اباعبدالله علیه السلام می ماند و در اینجا دو تا از برادران رزمنده که به مدت 20 دقیقه در کنار جسد مطهرش بودند و می گفتند ایشان راحت خوابیده بودند و کوله پشتی و اسلحه در پشت ایشان بسته بود که در آن بیابان های دور افتاده حاج عمران عراق غریبانه و مظلومانه شهید شدند و ماندن و بی مزار شدند . بله رضا هم به آرزویش رسید و به یار عزیزش غلامرضا رحمانی پیوست .
این ما هستیم که مسئولیتمان سنگین تر شده و نباید بگذاریم که خون پاکشان هدر رود.