اردیبهشت، ماه بهشتی در بیست و نهمین روزش در سال 1346 میزبان خنده های مستانه ی جعفر بود که در آغوش پرمهر مادر، آغازین دقایق زندگی را تجربه می کرد.
جعفر در سن 7 سالگی به مدرسه رفت و در مدارس شهید طباطبایی، محمد قزوینی و شهید چمران تا اخذ مدرک دیپلم تحصیل نمود. سپس به دانشگاه تهران راه یافت و در رشته ی الکترونیک به کسب علم پرداخت. جعفر همزمان با عضویت در بسیج دانشگاه به فعالیت های اجتماعی، فرهنگی مشغول شد تا این که شوق حضور در میدان جنگ، او را به مصاف باطل فرا خواند.
جعفر بارها در عرصه های ایثار حضور یافت و در آخرین بار در سن 19 سالگی در عملیات کربلای 4 در ام الرصاص، حماسه ای باشکوه آفرید. روز چهارم دی ماه سال 1365 روز پرواز بود، روز عروج، روز رسیدن به نور، پیکر شلویری را سال ها بعد در گلزار زادگاهش شهدای قزوین به خاک سپردند.
وصیت نامه من راضی به رضای خدا هستم. به نام او، به یاد او و برای او. « اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له .... »« ...انالله واناالیه راجعون » شهادت می دهم و واقعی می دانم روز رستاخیز را یعنی روزی که همه به سوی او برمی گردند، مردگان زنده خواهد شد و پاداش و کیفر اعمالشان به آن ها داده خواهد شد و این را واقعه ای می دانم که هرکس خدا را دوست داشته باشد، خدا او را دوست خود می گیرد و عاشق خدا می شود و خدا عاشقش را نزد خود می برد و خون بهای او در دنیای فانی می شود. در پایان سخنی با پدر و مادرم که به حق زحمت به سزایی برای این جانب کشیده اند، دارم .... من راضی به رضای خدا هستم؛ هرطور که او بخواهد، امیدوارم توانسته باشم یکی از آن هایی که خدا دوستشان دارد، بشوم.مادر و پدرم اگر شهید شدم، گریه کنید اما طوری که دشمنان شاد نشوند و چون تک فرزند پسرتان هستم، امید است بتوانید این امانت خدا را در راه خدا بدهید و از این بابت ناراحت نباشید که خون بهای شهید، خداست.... با امید بازشدن راه کربلای معلّی، قدس عزیز که خانواده های شهدا و مفقودین و اسرا بروند و زیارت نمایید. مدت یک سال نماز و دو ماه روزه برای احتیاط بگیرند.در پایان از کسانی که از بنده ناراحتی یا غمی به دل برگرفته اند، خواهشمند است این جانب را عفو کنند.....