loader-img-2
loader-img-2

علی رضا بلباسی در سال 1332 در روستای" آسور"در" فیروزکوه" به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در شهرستان" فریدونکنار" گذراند و آن را با موفقیت پشت سر گذاشت. در همین ایام پدرش از دنیا رفت و او مجبور شد برای امرار معاش خانواده عازم" تهران" شد و در نتیجه برای مدتی ترک تحصیل کرد. وی که ششمین فرزند خانواده بود در بازار تهران مشغول به کار شد و پس از مدتی در مدرسه شبانه روزی به تحصیل ادامه داد و دیپلم متوسطه را اخذ کرد. پس از پایان تحصیل به سربازی رفت و در 15 مهر 1353 با اتمام دوره سربازی در آزمونی که در آموزش و پرورش "قائمشهر" برگزار شد، شرکت کرد. با کسب موفقیت در این آزمون به مدت دو سال در آموزس و پرورش مشغول تدریس شد. به علوم و فنون هوایی علاقه بسیار داشت. به همین سبب پس از گذراندن دوره آموزشی مکانیک در باشگاه هوایی ملی با عنوان تکنسین پرواز در تاریخ سه آبان 1354 جذب هواپیمایی ملی ایران (هما) شد. او در حین خدمت به آموزش زبان انگلیسی پرداخت و در طول 5 سال خدمت در هواپیمایی ملی ایران موفق به اخذ درجه مکانیک هواپیما شد. در سال 1357 با آغار امواج انقلاب اسلامی، علی رضا بلباسی در پخش نوار و اعلامیه های حضرت امام (ره) فعالیت گسترده ای داشت. در حادثه جمعه سیاه تهران در میدان ژاله حضور داشت و از اعتصابیون هواپیمایی ملی بود که به فرمان امام (ره) دست به اعتصاب زده بودند. در سال 1358 به واسطه خواهرش با خانم "مریم صادقی" آشنا شد و زمینه ازدواج فراهم آمد. آنها در یک مراسم بسیار ساده زندگی مشترک خود را آغاز کردند. همسر وی درباره ویژگی های اخلاقی او می گوید : «نماز اول وقت علی رضا هیچ گاه ترک نمی شد در زندگی مشترک اگر از من اشتباهی می دید با من صحبت می کرد و با نصیحت درصدد اصلاح اشتباه من بر می آمد.» پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از محل خدمت خود هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران به مدت دو سال مرخصی بدون حقوق گرفت و به قم رفت. به فراگیری فنون نظامی و دوره فرماندهی پرداخت و سپس در سپاه پاسداران قائمشهر مشغول به کار شد. در تاریخ 8 خرداد 1359 به سمت مسئول عملیات سپاه شهرستان "نور" منصوب شد . دو ماه بعد، پس از ایجاد پایگاه مقاومت سپاه در نور و جذب نیروهای رزمنده به قائمشهر بازگشت و در واحد عملیات سپاه قائمشهر مشغول به کار شد. با آغاز جنگ تحمیلی از سوی سپاه پاسداران قائمشهر به جبهه اعزام و در واحد های عملیاتی مسئولیت عملیات را از 11 اسفند 1359 بر عهده گرفت. پس از آن مسئولیت آموزش عقیدتی واحد بسیج قائمشهر را از 8 مهر 1360 تا 19 بهمن 1362 بر عهده گرفت. در همین زمان در مقاطع مختلف در جبهه حضور یافت. با اعزام بسیج سراسری طرح لبیک یا خمینی، علی رضا بلباسی پس از اعزام به جبهه در تاریخ 20 بهمن 1362 جانشین فرمانده گردان مالک اشتر از لشکر 25 کربلا شد. فرماندهی گردان مالک اشتر برعهده سردار بابایی بود و وظایف عملیاتی و هدایت نیروها را برعهده داشت و علیرضا در تماسی فشرده با نیروهای گردان بود. او با سخنرانی های مهیج و تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی کشور،اطلاعات ارزشمندی را در اختیار رزمندگان می گذاشت. نگارنده که خود از نیروهای مالک اشتر بود شاهد تلاش ها و دانش گسترده وی در موضوعات مختلف بخصوص احادیث و آیات قرآن بود. فرمانده گردان سردار بابایی در جریان عملیات والفجر 6 در منطقه چیلات در همان دقایق اولیه عملیات در کنار جاده اسفالته روبروی پاسگاه در مقابل شهر علی غربی عراق بر اثر اصابت ترکش و موج زخمی شد و فرماندهی گردان عملاً به عهده بلباسی گذاشته شد. درون کانالی نسبتاً بزرگ به همراه شهید بلباسی جمع بودیم که ناگهان صدای سوت خمپاره ما را به خود آورد. خمپاره 120 میلی متری درست و سط ما درلای شن های رسی فرود آمد، ولی منفجر نشد. بلباسی فوراً دستور داد که نیروها پخش شوند. بعد از عملیات، حسرت و ناراحتی شهدا و مجروحان بر جای مانده را می خورد. یکی از کارها جالب توجه وی در گردان مالک اشتر نماز غفیله جمعی بود. چون نمی شد نماز مستحبی را با جماعت به جا آورد او با قراعت سوره ها پشت بلندگو نماز غفیله را به صورت جمعی برگزار می کرد. مهم تر از همه روحیه تعبد و بندگی و نماز شبهای طولانی وی مثال زدنی بود. علی رضا هر گاه به پشت جبهه باز می گشت به دیدار خانواده های شهدا می رفت . وقتی از مرخصی به جبهه بازگشت همرزمان خود را جمع کرد و گفت : این بار که به مرخصی رفتم، ابتدا به دیدار خانواده شهید نور علی یونسی جانشین فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) رفتم که سه دختر از او به یاد گار مانده است. وقتی بچه های یونسی را دیدم از دنیا سیر شدم و نمی خواستم چشمان نگران یتیمان شهید یونسی در چشمان من گره بخورد. یکی از همرزمان علی رضا در این باره می گوید : زمانی که علی رضا این حرف ها را می زد اشک در چشمانش حلقه زده بود و گفت : « اگر من شهید شدم مبادا در کنار بدنم حلقه بزنید، زیرا جنگ و ادامه آن مهمتر است و اسلام عزیز نباید در خطر باشد. » او در طول سال های حضور مستمر در مناطق عملیاتی عده ای از دوستانش را از دست داد از داد از جمله سرداران شهید حسین بصیر، علی اصغر خنکدار، جعفر شیر سوار، موسی محسنی، محمد حسن قاسمی طوسی و حمید رضا نوبخت. علی رضا به جانشینی فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) از لشکر 25 کربلا در تاریخ 19 آبان 1363 و پس از دو ماه با به شهادت رسیدن فرمانده گردان شهید علی اصغر خنکدار ـ به فرماندهی گردان منصوب شد. با وجود مسئولیت های مختلف همواره از متانت و آرامش خاصی برخوردار بود. زمانی که همسرش از حضور دایم او در جبهه گلایه می کرد با آرامش او را دلداری می داد. در مسائل عبادی بسیار دقیق بود. احادیث فراوانی را از حفظ داشت به خوبی سخنرانی می کرد و همواره معتقد به انضباط و مقررات بود. با نظمی که در گردان برقرار کرده بود. همه رزمندگان در نماز اول وقت و جماعت شرکت می کردند. در مراسم مذهبی و دعای کمیل و توسل حضور می یافتن و کسی اجازه سیگار کشیدن در گردان را نداشت. با وجود این، همواره سعی می کرد در کنار رزمندگان یک رزمنده عادی باشد . روزی لباس فرم نو آوردند تا لباس مندرس را از تن بیرون کند. زمانی که لباس را بر تن کرد متوجه شد که لباس همه رزمندگان کهنه است. برای اینکه بسیجی ها ناراحت نشوند سریع لباسش را آغشته به گل کرد تا نو بودن لباس به چشم نیاید. "علی رضا" در عملیات والفجر 8 در تاریخ 23 بهمن 1364 ازناحیه پای چپ در فاو مجروح شد و بستری گردید اما به قدری احساس مسئولیت می کرد که حاضر نشد برای عمل جراهی در بیمارستان بماند. در کنار بچه ها می نشست و برای آنان از روزقیامت و شهادت صحبت می کرد. به همسرش می گفت : «شما خواهر دو شهید هستی و این را بدان که لیاقت همسر شهید شدن را هم داری. پس در حق من دعای خیر کن تا به آرزویم برسم و این را بدان که اگر شهید شدم شما هم در ثواب آن شریک هستی. یادت باشد که بعد از شهادت فرزندانم را با قرآن و اهل بیت آشنا کن. به پسرم یاسر راه شهید مطهری را نشان بده و به دخترم آمنه بیاموز که حضرت زینب (س) چگونگی کرد.» در تاریخ 12 تیر 1365 در "مهران" در عملیات کربلای 1 از ناحیه کتف ،گردن و دست راست به سختی مجروح شد ولی بلا فاصله پس از طی مراحل درمان دوباره به جبهه بازگشت. سرانجام علی رضا بلباسی در عملیات کربلای 8 در شلمچه در 21 اسفند 1365 بر اثر اصابت خمپاره به سر و سینه به شهادت رسید. جنازه علی رضا بلباسی در منطقه عملیاتی به جا مانده و پس از 9 سال در سال 1374 شناسایی شد و پس از انتقال به زادگاهش در گلراز شهدای "قائمشهر" به خاک سپرده شد. از وی یک پسر به نام یاسر و یک دختر به نام" آمنه" به یادگار مانده...

منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ ،زندگی نامه فرماندهان شهید مازندران"نوشته ی یعقوب توکلی ،نشر شاهد،تهران
بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

حمد و ستایش فقط از آن
خدائی است که در پرتو نور هدایت و رحمت خویش دست ما را گرفته و از دنیای جهل و ظلم
و ستم و غفلت و بی ارزشی، به سوی اقیانوس بی کران نور و روشنایی و اقتدار کشانید.
پناه می برم به خدا از شر نفس و هواهای نفسانی ام که دائماً مرا به بدی امر می کند
که خدایا اگر تو هدایتم نکنی نفسم مرا به هلاکت می اندازد و پناه می برم به تو خدا
از شر شیطان ، شیطان های کوچک و بزرگ.

سلام و صلوات خدا بر
ملائکه الله و جمیع خلق الله از جن و انس ،نثار خاندان عصمت و طهارت و واسطه فیض
بین ارض و سماء و ما فیهن یعنی محمد و آل محمد (ص) باد که ما گم کردگان مسیر
انسانیت و فطرت و سرشت توحیدی را از تلاطم های طوفان خشمگین گمراهی و حوادث در هم
شکننده و ناگوار روزگار و ظلمت های عمیق و ژرف چپ روی و راست روی به صراط مستقیم
هدایت فرمودند چون خود صراط مستقیم واصل شجره طیبه نور و هدایت بودند.

اما توحید ـ دنیای کفر
و سردمداران کفر و نفاق و یزیدیان زمان و جیره خواران منافق داخلی شان بدانند که
توحید و خداپرستی چیزی نیست که اگر یک بار مرا قطعه قطعه ام کردند فریادش خاموش
شود بلکه فطرت توحیدی و یکتاپرستی و فریاد بت شکنی توحیدی ام در تک تک سلول های
بدنم و در تمامی نسل هائی که از این سلول ها به وجود می آیند لانه و مسکن و مأوی
دارد که برایش امکان ندارد تمام آنها را نابود بکند و اگر فقط یک سلول از نسلم
باقی بماند باز هزاران موحد می سازد و بانگ «لا اله الا الله» سر می دهند.

دشمن بداند که ما پیرو
مکتبی هستیم که از روز اول گفتیم اشهدان محمد رسول الله (ص) و علی ولی الله (ع)
همان رسول خدائی و همان امیر مومنانی که بیشتر از هفتاد جنگ با کفار و منافقان و
مشرکان کردند و تا آخر عمرشان ذوالفقار شان به غلاف نرفت و همیشه قطرات خون این
ناپاکان از نوک شمشیر عدالت خواه اینان می چکید و بدانند تا کفر و شرک و نفاق هست
هیچ وقت و هیچوقت این شمشیر و این ذوالفقار به غلاف نرفت و همیشه قطرات خون این
ناپاکان از نوک شمشیرهای عدالت خواه اینان می چکید و بدانند تا کفر و شرک و نفاق
هست هیچ وقت و هیچ وقت این شمشیر و این ذوالفقار به غلاف نخواهد رفت و ما مال این
مکتبیم. دنیای کفر بداند در فطرت توحیدی ما فقط یک ترس قرار دارد آن هم ترس از خدا
و ترس از گناه و شما یزیدیان دیدید که وقتی اسلام ناب خمینی به خاک کشورمان و به
کشور دل هایمان آمد چنان زنجیر اسارت برگردنتان انداختیم و شما را در کوچه و
بازارهای سیاست به این دیار و آن دیار کشاندیم که برای تماس مجدد با ما این همه
ذلت و خواری تحمل کردید و بر این خواری تأکید و افتخار کردید که ایمان روزهای
نخستین ذلت شماست و ما به انتظار جشن نابودی شما نشسته ایم و تا اینجا مطالبی که
گفته شد جهان بینی الهی مرا که اقتباس از قرآن و رهبر و فطرت می باشد تشکیل می
دهند.

اما جهان بینی اخلاقی
و عرفانی و شناخت و نیست را رها کردن و در هست فنا شدن سرچشمه می گیرد. پرتوی از
نور و معرفت بی کران دعای مکارم الاخلاق ـ دعای خمس عشر دعاهای ائمه صلوه ا...
علیهم اجمعین که معرفت و شناخت و اخلاق معصومین و اولیا خدا در آنها نهفته هست و
متأسفانه با آنها بیگانه:

طیران مرغ دیدی تو
زپای بند شهوت به درآی تا بینی طیران آدمیت

و این جهان بینی معرفت
و اخلاق اگر از دریچه اخلاص و عشق و تقوی باشد می رساند انسان را بجائی که از قلب
می گوید:

آنکس که تو را شناخت
جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند

دیوانه کنی هر دو
جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند

اما عرفان عملی را و
اثبات عملی آن را باید در جهاد مقدس و در جبهه ها و عرفات کربلاها یافت که عاشق به
امید ارجعی به لقای کوی یار نشسته و معشوق صداقتش را در فوراه های خون سرخ می طلبد.

درود و برکات و رحمت و
مغفرت واسعه الهی بر پدر و مادرم باد که مرا در این مکتب شیر دادند و غذای روح
دادند و خود در صف نماز جماعت ما را به عمل می خواندند و چون بی سواد بودند مرا در
12 سالگی امر کردند که نماز غفلیه یاد بگیرم و پشت سرم قرائت کنند. خدایا ترا به
عزت و جلالیت آنها را ببخش و بیامرز.

درود و برکات و رحمت و
مغفرت واسعه الهی بر همسر واقعاً مومنه ام که تمام هم و غم وجودش اسلام و قرآن بود
.در این راه صادقانه با صبر عظیم و شکر گذاری به درگاه خدای متعال وفاداریش را به
اسلام و انقلاب اسلامی عملاً ثابت کرد و چه شکری بالاتر از اینکه که خداوند ما را
در این پیوند از باب المجاهدین و باب الصابرین به پیشگاه ذات باریتعالی پذیرفت.
همسرم سرپرست خانواده شهدا و سرپرست یتیم های شهدا خود خداست. چون خودش فرموده و
این توئی که نباید لحظه ای از خدا جدا شوی و برق و درخشندگی مدال همسر شهید بودن
را همچنان تا آخرین نفس براق تر و درخشنده تر کنی . در این ادامه تربیت فرزندانم
که در رأس قرار دارد باید آنها را در ادامه خط فکری آیت الله شهید مطهری (رضوان
الله تعالی علیه) تربیت کنی یا در حوزه علمیه و یا در دانشگاه و آنها را با سیره
زندگانی و مبارزه حضرت فاطمه زهرا و حضرت زینب سلام الله علیهمه اجمعین آشنا کنی.
وقتی که حسین عزیزم و آمنه عزیزم بزرگ شدند به اینها بگو که پدرشان در چه راهی قدم
گذاشت و در این راه حاضر شد تمام هستی خویش را فدا کند.

اما شما برادران عزیز
که من افتخار می کنم خداوند خانواده ما را مومن به اسلام و قرآن قرار داد و از
اینکه هر کدام از شما چند بار به جبهه رفتید خدا قبول کند و شما آنقدر برای خدا از
مال و جان انفاق کنید که همانقدر در روز سخت قیامت به خدا محتاج هستید. 

شما خواهران عزیزم که
شما هم در همه حال فریاد اسلام و قرآن را سر دادید و هر کجا نشستید از اسلام و
قرآن حمایت کردید ،خدا از شما قبول کند ولی از تربیت فرزندانتان در این راه غافل
نباشید خدا به همه شما اجر مجاهدان واقعی فی سبیل الله را بدهد.

اما شما برادران انجمن
اسلامی روستا برادران متعهد و مؤمن به اسلام و قرآن و انقلاب اسلامی؛ سلام علیکم
جمیعاً و رحمه و برکاته، خداوند انشاء ا... شما را در مسیر اعتلای کلمه توحید در
ادامه خون شهدا موفق و مؤید بدارد. شما تمام کوششتان این باشد در پرتو اسلام و
قرآن و خط رهبری و عمل کردن به آنها رضایت خدا را کسب کنید و شماها را از
نزدیکترین یاران می دانم.

اما سخنی با مسئولین،
این را همه می دانیم که این مردم و این ملت و این رزمنده ها هر روز بر همت و
کمکشان به حمایت از اسلام و انقلاب اسلامی و جبهه ها و پشتیبانی ها و راهپیمایی ها
افزوده و زیاد می شود، به این مردم طوری خدمت کنید آن طوری که این مردم دلداده
اسلام و انقلابند .چه کسانی غیر از ما مسئولین مردم را به گروه ها و باندهای تفرقه
دعوت می کنند. بترسیم از روزی که تمام این چاپلوسان و باندها نتوانند ذره ای از
عذاب ما کم بکنند.

حضرت علی (ع) می
فرماید:" این پست ها و مقام ها برای شناخت افراد هست." مردم کارهای ما
را زیر نظر دارند و طوری نباشد خدای نکرده مسئولی بین دو نفر مراجعه کننده یکی حزب
الهی و جبهه ای و دیگری فاسد و منافق، اولی را کنار زده و برای دومی از جایش بلند
شود که در این صورت از همین مردم سیلی خواهد خورد.

اما سخنم به آن بازاری
در حالی که می بینید ملت در دریای خون شنا می کند تا اسلام را به ساحل نجات
برساند. اینها هم دستشان را در دست آمریکا گذاشتند و خون این ملت را در شیشه
کردند. اگر باورتان شد که این کاغذهای بی ارزش سرمایه اصلی و ارزش اصلی و جوهر
شخصیت شما را تشکیل می دهند، بدانید که یک روز در فرصت مناسب با شعله یک کبریت
تمام سرمایه و شخصیت تان را خواهیم سوزاند. این کار را حتماً خواهیم کرد و برنامه
بعدی انقلاب ما هست الآن ملت شما را شناسائی می کند.

و اما شما منافقان
کوردل که در همه جبهه ها داخلی و خارجی و شرقی و غربی شکست خوردید. مگر دنیا و
گردش دنیا، آیات منظم دنیا جای شب پره های کورچشمی مثل شماست .شما هنوز خود
نفهمیدید که در جهان بینی منافقانه به بن بست کشیده تنگ و تاریک متغیر رنگ شرقی و
غربی متناسب با زمان و مکان و نوع ارباب خود هیچ روزنه امیدی و هیچ راه نجاتی
ندارید. مگر اینکه در آتش نفاقی که خود بر افروختید خواهید سوخت. شما بعد از
پیروزی از خشم و غضب الهی گونه این حزب الهی ها که همه شما را شناسایی کردند و
برایتان پرونده کامل تشکیل دادند به کدام سوراخی پناه خواهید برد. بدانید که محکوم
به مرگ هستید و بالاخره دیدید که سران نفاقتان زنان همدیگر را به هم تعارف می کنند
و این بود نتیجه جهان بینی وارونه شما.

و اما شما ملت، منتظر
واقعی ،منتقم بزرگ ،منجی عالم بشریت کسی است که باید از کینه دشمنان اسلام شمشیرش
را تیز و بران کند و هرگز از دو چیز جدا نشود. یکی سنت؛ نگاه کنیم که رسول اله و
ائمه سلام الله علیهم اجمعین، با دنیا چه کردند و از دنیا چه خواستند و با کفار و
منافقان چقدر جنگ کردند و چرا قضیه عاشورا را به وجود آوردند. اینها همه برای ماست
و شیعه یعنی کسی که چنین باشد . اما دومی قرآن که لحظه ای نشستن را در مقابل شرک و
کفر جایز نمی داندو می گوید:" شمشیرها را غلاف نکنید تا فتنه جهانی تمام شود."

مردم، ما خلق شدیم تا
آخرتمان را آباد کنیم و ما آنجا ساختمان می خواهیم و آباد کردن آخرت بدون ویران
کردن دنیا امکان ندارد. مردم، ما خلق شدیم تا روح را به پرواز در بیاوریم و به
عالم ماورای طبیعت یعنی عالم ملکوت عروج دهیم و این پرواز و عروج بدون ویرانی جسم
امکان ندارد. سنگین شدن و تن پروری بال پرواز انسان را می شکند.

مرغ باغ ملکوتم نیم از
عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

مردم شهادت مردن نیست،
یک تولد هست. تولد بسیار زیبا و زمانی که شما به مهمانی فرش می روید، شهید به
مهمانی عرش می رود. اما مرده آنست که نامش به نیکوئی نبرند.

مردم، خدا در قرآن
فرمود اگر راست می گویید مرا از همه چیز بیشتر دوست دارید پس خود را آزمایش کنید.
یعنی بهترین چیز را برای من انفاق کنید که اگر نکنید دروغ می گوئید. مردم، آنچه را
که قارون گنج داشت و بر شتران سوار می کرد به قول قرآن خدا قارون و ثروتش را به
زمین فرو برد و آنچه را که فرعون ادعا می کرد با عصای موسی در دریای نیل غرق کرد،
پس چه کسانی در این دنیا سود بردند کسانی که با خدا معامله کردند با نیت های
خالصشان. مردم، اسلام امروز ما یعنی صبر و استقامت و مبارزه پشت سر رهبر نه جلوتر
و نه عقب تر. مومن هیچوقت مانند مورچه ای نیست که اگر کمی آب زیر پایش بیافتد او
را بلند کند و او هم فریاد بزند ایها الناس دنیا را آب برد، بلکه به قول امام جعفر
صادق (ع) مومن از فولاد هم محکمتر است که فولاد بر اثر گرما و سرما تغعییر می کند
ولی مومن تغییر نمی کند و مومن در اقیانوس مشکلات و مصیبات شنا می کند. هرگز شکایت
خدا را پیش غیر خدا نمی کند و هرگز از خدا به دست کسی شکایت نمی کند و هرگز از
اسلام دست برنمی دارد. مردم، این جنگ هدیه خداست. این جنگ نعمت خداست. این جنگ
عظیم ترین قدرت و عزت و شرف را به ما داد و قدرت و عظمت ما را به جهان صادر کرد .
هر کس از این جنگ خسته شود و ایراد بگیرد و یا توجیه و تفسیر بکند بی شک به خدا
کفر کرده و خدا را کنار زده و بی شک از شیعه مکتب جعفری نیست.

مردم ارزش گندم بیشتر
است یا ارزش نان. اما اگر گندم بخواهد ارزش پیدا کند باید زیر سنگ عظیم آسیاب خرد
شود و باید در تنور داغ چند صد درجه تاب و تحمل داشته باشد همان تنوری که علی (ع)
سر را تا ناف داخل گرمای آن می کرد و با خود می گفت:" بچش گرمای تنور را تا
از بچه های یتیم شهدا غافل نباشی." و بالاخره بهشت را به بها می دهند نه به
بهانه و اگر امروز در کاروانیان حسین (ع) ثبت نام نکنیم و عازم نشویم فردا ما را
در صف این کاروانیان راه نخواهند داد و از ما نام و نشانی نخواهند پرسید.

و اما تو ای بسیج، ای
مظلوم تاریخ و ای مظلوم ابن مظلوم و تو ای پاسدار، ای سلحشور و شما ای رزمندگان،
ای یکه تازان عرصه میدان عشق. ای مرغان آغشته به خونی که جایتان در این دنیا نیست
.به پیش که صبح پیروزی نزدیک است و همین فردا است که باید بر سر سفره پیروزی
بنشینیم و بگوئیم در بهار آزادی جای شهدا خالی.

در خاتمه از همه
عاشقان کربلا می خواهم که امام را لحظه ای تنها نگذارند و از کسانیکه از جانب این
حقیر به آنها بدی رسیده امیدوارم که به دیده اغماض بنگرند، سفارش اولم اینکه وصیت
نامه ام را اصلاً با یک غلط چاپ نکنید که مسئولید.

خدایا، خدایا تا
انقلاب مهدی خمینی را نگه دار علیرضا بلبا سى
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" علی رضا بلباسی " می نویسد