اول مهرماه سال 1350 در روستای "جره سفلی"
از توابع وحدتیه کودکی به دنیا آمد که نامش را اسماعیل نهادند. از همان کودکی به انجام
فرایض اسلام همّت گماشت و لحظه ای از سپاس گزاری معبود خودش غافل نشد.
چندی بعد پدر به وحدتیه مهاجرت کرد و اسماعیل تحصیلات
ابتدایی را در دبستان طالقانی آغاز کرد و تا سال چهارم درس خواند. با آن که خیلی دوست
داشت تحصیلات خود را ادامه دهد، ولی کم بضاعتی خانواده به اجبار او را به سوی کارگری
کشاند.
اسماعیل با تشکیل پایگاه مقاومت بسیج به عضویّت
این نهاد درآمد و در سال 1365 آموزش نظامی دید. یک بار در سال 1366 و بار دوم در سال
1367 به جزیره ی مجنون اعزام شد. سرانجام این دلاورمرد عرصه ی عشق و ایثار در تاریخ
4 تیر 1367 بر اثر جراحات وارده در سن 17 سالگی به شهادت رسید و به قدسیان پیوست. برادرش
نیز قبل از او در میدان جنگ شهید شد.
مزار پاکش در گلزار شهدای وحدتیه قرار دارد.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
کتاب در کوی نیکنامان جلد 2، صفحه:29، تاریخ: - / -
ماهنامه عرشیان، شماره مجله:17، تاریخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهدا
با سلام و درود به پیشگاه مقدس امام زمان (عج) و
نایب برحقش امام خمینی (ره)، وصیت خویش را آغاز می کنم. اکنون که تمامی جهان علیه اسلام
به پا خاسته اند، بر ما واجب است که از کیان اسلام و دستاوردهای انقلاب اسلامی پاسداری
کنیم. اینک بنده با کاروان پرتوان حسینی می روم تا کربلای معلّی را آزاد کرده و دشمن
دین و انسانیت را به زباله دان تاریخ بیفکنیم. امروز نشستن در خانه و نظاره گر ظلم
و جنایات بعثی ها برای یک مرد ننگ است. امروز باید دوشادوش رزمندگان اسلام و در دوام
و تداوم خط شهدا بجنگیم تا دشمن را تسلیم کنیم. من ننگم می شود که در خانه بنشینم و
در کنار رزمندگان اسلام علیه استکبار جهانی نجنگم. ای امت حزب الله و همیشه در صحنه،
این پیکار مقدس باید تا سر حد منزل به مقصد رسد. همیشه در صحنه باشید. در نماز جماعت
و جمعه ها شرکت کنید و در برنامه های اسلامی حضور به هم رسانید.
همیشه پیرو خط امام باشید تا رستگار و موفق باشید،
مبادا امام را تنها بگذارید. منافقین و ملحدین چپ و راست را مهلت توطئه ندهید و آنها
را مجازات کنید و من از تمامی دوستانم تقاضا می کنم که در ادامه ی راه شهدا کوشا باشید
و جبهه را فراموش نکنند.
ای مادر گرامیم گرچه تو خیلی زحمت برایم کشیدی تا
مرا این جا رساندی، ولی امروزه دفاع از دین خدا لازم است. پس تو، به بزرگواری خودت
مرا حلال کن و زینب وار پاک و مقام و صبور باش و مبادا در شهادتم گریه و شیون کنی؛
چرا که من عاشقانه این راه پربرکت را انتخاب کرده ام. ای پدر زحمتکش و ارجمند، خداوند
به تو اجر و پاداش و عزّت و عنایت فرماید، امیدوارم که مرا ببخشی و حلال کنی، گرچه
فرزندی خوب برای شما نبودم.
ای برادرانم و خواهرانم مقاوم و صبور باشید و راهم
را ادامه دهید و در صحنه ی انقلاب همیشه حضور داشته باشید. همه اقوام و فامیل ها را
سلام می رسانم و از همه می خواهم که مرا عفو کنند، گرچه تقصیر و گناهی کرده ام، شما
مرا ببخشید. خداحافظ ای شهر شهادت وحدتیه (مزارعی).
به امید پیروزی هر چه سریع تر رزمندگان پرتوان اسلام
با تقدیم احترام اسماعیل آذرگون
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف (سایت صبح)
برگرفته از
کتاب در کوی نیکنامان جلد 2، صفحه:29، تاریخ: - / -
ماهنامه عرشیان، شماره مجله:17، تاریخ: