loader-img-2
loader-img-2
شهید سعیدالله عابدینی          
استان تهران > شهرستان ساوجبلاغ

زندگینامه
طلبه شهید: سعید الله عابدینی فـردا که سـر از خاک برآرم اگر تـرا بینـم فراغتـم بــود ار روز رستـاخیـز تا خود کجا رسد به قیامت نماز من من روی درتو وهمه کس روی در حجیز «پدر بزرگوار و مادر زحمتکشم! از شهادتم اصلاً و به هیچ وجه ناراحت نباشید، بلکه خیلی سربلند و شکرگزار باشید؛ من از طرف خداوند در دست شما بودم و به نحو احسن پس دادید». «فرازی از وصیت نامه شهید» در زیر ایوان قدس بر سینه کرسی در افسون گرگ فتنه گر، لغزش ها چه بسیار شد و کشته های کشتزار دیو چه آسان از شکر شکر فروش عشق چشم پوشیدند به بهای کاهنده لعلی از آستان عدم. اما شهید، او چه بسیار روزی مان ساخت گریه خندیدن را. شهید سعید الله عابدینی در شهرستان زنجان در سال1348 و در روستای خیر آباد، کلبه باصفای قربان علی را به قدوم پاکش منور ساخت. سعید الله که آمد، قربان علی سعادتمند شد، سعادت را فهمید. برگ برنده ای در دستان خسته از کارش دید که در مصاف با نرگس بینای عشق شرمسارش نمی ساخت. نهال با طراوت سعید الله در زلال پاک ایمان و تعهد قربان علی و خانواده با صفایش، رشد کرد، رویید و سری در سرها شد. سعید الله در گذر زمان از کوچه پس کوچه های ایام گذشت و سر از درس و مدرسه در آورد. چند صباح درس کلاسیک و چند سال هم درس حوزوی سرگذشت تاریخ علمی این شهید نوجوان است. او از میز و نیمکت درس و معلم کتاب و دفتر و... آن قدر آموخت که در یک انتخاب خدفمند سر از حوزه علمیه درآورد. آنجا که حصاری محکم در حراست از مرزهای عقیدتی دین است و از درس و بحث حوزه در همین چند سال آن قدر آموخت که کام دل اندر کام شکست و متاع کاهنده مردار خوار بی وفا را برای لئیمان گذارد و میان بر بست برای عمل به نامه چهارمی که ارمغان دستان شق القمری سالار بیت الحرام است. او فرزند هدا بود و مرید کشتی نوح. او از سلسله شاگردان معلم ازلی بود و مرد جنگ. آزاد مردای که جز لبخند نرگس شهلای عشق چیزی در سر نمی پروراند. او نمی خواست بماند و عمرش در بستر به سر آید؛ او می خواست به آغوش نهنگ نیلگون رود و آب از تیزی تیغ نوشد تا مرغ روحش را که در عطش وصل بال بال می زد آزاد سازد، پس باید کمر بست و آهنگ جهاد کرد که او کشته یار بود. شلمچه با زبان بی زبانی، رساتر از هر زبان داری به شهادت مردی از صاحبان کلیدهای آسمان شهادت می دهد. او کربلایی بود و در اشک هایش فریاد «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما» سر داده بود و کربلای 5 در 25/10/1365 مُهر مِهر ورزی اش را جاری ساخت و پرواز عاشقانه اش را آغاز کرد. «یادش گرامی و راهش پر رهرو باد»     
 


 
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" سعید الله عابدینی " می نویسد