loader-img-2
loader-img-2

(( زندگینامه شهید عبدالحسین جعفر زاده))

شهید عبدالحسین جعفرزاده فرزند محمد جعفر در سال 1345 در خانواده ای متوسط و مذهبی در شهرستان اهواز دیده به جهان گشود.

از کوچکی از بچه های فضول کناره گیری می کرد و بیشتر به درسش یم پرداخت.در سال 57 که اوج انقلاب بود با توجه به کمی سنش در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت می کرد و بهمراه دیگر دوستانش به پخش اعلامیه می پرداخت.وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید در حالیکه در سال اول دبیرستان مشغول به درس بود درس را رها کرد و خود را وقف انقلاب نمود و در پایگاه بسیج در مسجد شروع به فعالیت نمود.

با افراد ضد انقلاب خصوصا منافقین بحث می کرد و تا جائی که امکان داشت آنها را راهنمائی و هدایت می کرد و در صورتی که تاثیری نداشت آنها را شناسائی کرده و گزارش آنها را می داد.

وقتی که جنگ تحمیلی شروع شد برای اطاعت از امام به دفاع از اسلام و جلوگیری از هجوم دشمن به میهن اسلامی به سوی جبهه شتافت و به دفعات متعددی اعزام و در عملیاتهای متفاوتی شرکت کرد و سرانجام در عملیات رمضان در منطقه کوشک  در تاریخ 12/5/61 به شهادت رسید.

در شب یکی از عملیاتها پس از خاتمه درگیری با دشمن و تصرف مواضع جدید بر اثر تاریکی هوا راه را گم کرده و بیش از یکساعت سرگردان بشود تا اینکه به خط نیروهای خودی می رسد.

برادرش که فرمانده گردان بود از دور فردی را می بیند ولی نمی شناسد به او .....می دهد و پس از اینکه کلمه رمز را صحیح می گوید او را به جلو می خواند که می بیند برادرش است و چون در بین گردان به عنوان اینکه گم شده و همه نگران او بودند یکمرتبه همه را خوشحال می کند.

در یکی از حمله ها با چند نفر از دوستانش در سنگری بین نیروهای خودی و دشمن بدام می افتند که مدت دو شبانه روز در آن سنگر بدون آذوقه فقط با یک بشکه 20 لیتری آب گرم و بسکویتهائی که همراه داشتند استقامت می کنند تا اینکه در موقعیت مناسبی خارج شده و خود را به نیروهای خودی میرسانند.

در یکی از حمله ها حدود پنجاه نفر را به اسارت می گیرند و فرمانده گردان به خاطر وضعیت موجود دستور تیر باران آنها را صادر می کند که کسی حاضر نمی شود تا اینکه عبدالحسین دواطلب شده و آنها را تیرباران می کند.

از روحیات اخلاقی بسیار عالی برخوردار بود و خیلی جاذبه داشت،چهره اش همیشه متبسم بود و نسبت به پدر و مادرش خیلی احترام می گذاشت و فرمان آنها را اطاعت  می کرد.

بیش از ما به بستگان سر می زد و در این رابطه زبانزد بود.

مقید بود نمازش را اول وقت و به جماعت نخواند همچنین نماز شب می خواند و چون می ترسید که شب بیدار نشود صبر می کرد تا اعضای خانواده بخوابند و بعد در گوشه یکی از اتاقها که خالی بود مشغول نماز شب می شد و حالات معنوی خوبی داشت و از این نظر از دیگر اعضاء خانواده جلوتر بود و از نظر تقوی نیز نمونه بود.

شهید عبدالحسین جعفر زاده نسبت به امام ( ره ) عشق و علاقه زیادی داشت و همیشه سعی می کرد گوش به فرمان امام باشد بطوریکه وقتی از جبهه برای استراحت آمده بود.

 وقتی که امام ( ره ) در یک سخنرانی که از تلویزیون پخش می شد و نیروها را به حضور هر چه بیشتر در جبهه فرا می خواند،پس از چند ساعت لوازمش را جمع کرد و عازم جبهه شد و گفت وظیفه من اینست که در جبهه باشم.

شهادت عبدالحسین خانواده را نسبت به اسلام و انقلاب .....کرد و بعضی از فامیل مسیر زندگی اشان عوض شد.

 و در خط اسلام و انقلاب قرار گرفتند و جهت ادامه راهش برادرش نیز رفتن به جبهه را ادامه داد تا اینکه در سال 66 به شهادت رسید.

برادر دیگرش که در آمریکا بود و در انجمن اسلامی فعالیت داشت نیز هنگام اتما درسش و مراجعه به ایران همانجا توسط منافقین به شهادت رسید و حتی پیکر مطهرش هم بدست خانواده نرسید.
بسم ا… الرحمن الرحیم

ان الذین قالوا ربنا
الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و بشر بالجنه التی
کنتم توعدون

« به درستیکه آنها که گفتند پروردگار ما خداست پس ایستادگی
کردند، فرود می آید برایشان ملائکه که گویند مترسید

و اندوهگین مشوید و شادمان شوید به بهشتی که بشما وعده داده شده
بود.

                                                                                                                                                         
« فصلت - آیه 31 »

بتام خدا ، بنام
خدائی که شهادت را پله ئی برای نزدیکتر کردن انسان بخویش آفرید و انسان (شهید) را
با شهادت خویش مفتخر گردانید، هر بار که خبر شهادت یکی از برادران بگوشم می رسید
از دل میگریستم و نمیدانستم راز دلم را به چه کسی بگویم، من برای هر حمله وصیت
نامه قبلی خود را پاره می کردم و یکی دیگر می نوشتم و خدایا دیگر خسته شده ام، ای
خدا پس درد دلم را به چه کسی بگویم که بشنود، دوستانم بعد از رفتن مرا فراموش
کردند، در صورتیکه قبل از رفتن قول شفاعت بمن دادند و حال که خدا مرا مشمول رحمت
خویش کرد، من شرمنده ام که خدا بمن که کاری برای اسلام نکردم و حال فهمیدم که تو
چقدر نسبت به بندگانت بخشنده هستی چون بشری مثل من که پرونده اش سیاه است لایق
شهادت نبود، ای خدا        پس الحمدلله رب العالمین

سلام خدمت پدر و
مادرم، سلام بر امام عصر امام زمان و سلام بر خمینی نائبش و سلام بر شهیدان و ملت
شهیدپرور سلام بر خانواده های شهدا که گلهای سرسبد خود را چیده و از آنها دل کنده
و آنها را به خدا و جمهوری اسلامی تقدیم کردند انشاءالله که خداوند قبول فرماید.

با عرض سلام خدمت
پدر و مادر گرامی و خواهران و برادران عزیزم انشاءالله که از من راضی هستید و اگر
خطائی نسبت بشما مرتکب شده ام مرا ببخشید چون میدانم این دیگر آخرین بار است که
وصیت نامه مینویسم ولی میدانم شما چون (مانند) کارهای دیگر صبور هستید و این را هم
بدانید که انتخاب راه مستقیم با خودم بود و این راه احتیاج به آب (خون) دارد تا به
ساحل (نتیجه) برسد.

پدر و مادر،
سخنان پندآمیزتان را فراموش نمیکنم، پدر و مادر محبتهای شما را در زندگی فراموش
نمی کنم ولی نمیدانستم آنها را چگونه جبران کنم، به پدرم بگوئید که هنگام شنیدن
خبر شهادتم لبخند بزند و دیگران را از اشک ریختن بر من باز دارند، که اگر کسی گریه
کند مرا ناراحت میکند.

و اما وصیتی برای
برادران و خواهرانم

برادران و خواهران
این را بدانید که اسلام طرفدار صلح است و خواستار صلح است، قرآن نیز همینطور و ما
نیز همینطور، اما چه صلحی؟ کشوری به کشور ما حمله کند، جوانان ما را بکشد، یک کشور
را خراب کند بعد که خود را در نابودی میبیند خواستار صلح باشد، ما هرگز چنین صلحی
را قبول نداریم، اسلام دین حق است و حقانیت اسلام باید بر همه جهانیان ثابت گردد و
اسلام باید پایدار بماند و پایداری اسلام بستگی به عمل ما در جامعه دارد. اطاعت از
امام امروز بر هر مسلمان واجب است، پس ر حفظ دین کوشا باشید. اگر دیدید با الله
اکبر میتوانید به اسلام کمک کنید بگوئید که فقط اسلام واجب است. سعی کنید
سخنانتان، با ایثارگریتان و حتی ایثار جان و مالتان مردم را به اسلام بخوانید و تا
ظهور و تا صدور انقلاب دست از قرآن برندارید، اگر یک مملکت کشته شود ولی رسول و
قرآن و رهبر باید حفظ شوند، و اما در مورد خواهرانم و تحمل رنج روزانه آنها : وقتی
یاد زحماتتان می افتم خوشحال میشوم که چنین خواهرانی دارم وقتی به آن ایمانتان
نگاه میکنم خود را در برابر شما قطره ای میبینم، اما آن خواهرم و پدر رضا، واقعاً
در برابر سختیها ایستادگی کردید، امیدوارم شما هم بتوانید فرزندانی چون خود مؤثر
برای جمهوری اسلامی و حزب الله تحویل جامعه بدهید، من از شما التماس دعا دارم و
امیدوارم مرا حلال کنید و پیروزی شما را از خدا خواهانم سلام دیگر مرا به برادرانم
محمد، علی و حسن برسانید اینجا سخنم با برادرم محمد است، خیلی شرمنده ام لااقل
بعنوان برادر بزرگتر بر گردن من حق داشتی و من نتوانستم آنرا ادا کنم، انشاءالله
بعد از آمدنت چون قبل از رفتنت راه اسلام را پیش گرفته و انشاءالله که فرزندانی
حزب الله چون خود به جامعه تحویل دهید، برادر محمد خیلی دوست داشتم در ازدواجت
شرکت داشته باشم و چهره خندانت را برای آخرین بار می دیدم انشاءالله که مرا
ببخشید.

و اما دوستانم که
شما را بیشتر از همه دوست دارم من در اینجا نمیتوانم به یک یک شما سلام کنم که از
شما خیلی شرمنده ام و زحماتتان را فراموش نمیکنم و از اینکه نتوانستم آنها را
جبران کنم خیلی شرمنده ام من بحمدالله از شما بدی ندیدم امیدوارم بدیهائی که از من
دیدید ببخشید، من شما را به چند چیز وصیت میکنم ولی ممکن است آنها را خود، انجام
نداده باشم.

1- 
به نماز شب اهمیت دهید (التماس دعا)

2-
 قرآن را بخوانید و به آن عمل
کنید (بخصوص کسانیکه میتوانند ازدواج کنند و ازدواج نمیکنند)

3- 
 امام را دعا کنید

سلام مرا به
برادران سپاه و بسیج و مسجد حاج علوان و آقا سید علی و مسجد جزایری برسانید، از
کلیه دوستان التماس دعا دارم.

لطفاً چیزهائی را
که به دیگران بدهکارم و چیزهائی را که از دیگران میخواهم به آنها میبخشم، مقداری
پول در بانک سپه و قرض الحسنه دارم که آنها را به هر یک از افراد خانواده خواست
بدهید، تا استفاده کند یک انگشتر دارم که آن را به خانواده ام برگردانید.

از خواهران و پدر
و مادر و برادرانم و کلیه دوستان و اقوام التماس دعا دارم و امیدوارم که مرا حلال
کنید، سلام مرا حتماً به خانواده های شهدا برسانید.

 

                                                              
« والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته »

                                                                 
عبدالحسین جعفرزاده - 14/4/61

 

 

 

 

 

واحد فرهنگی پایگاه مقاومت بسیج شهید
صابرپور - مسجد حاج علوان

 

 
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" عبدالحسین جعفرزاده " می نویسد