|
شهید عبدالرسول علیزاده شال
|

|
|
استان اردبیل > شهرستان خلخال
زندگینامه
روحانی شهید: عبدالرسول علیزاده قلم
بر آن است تا با رسالت عظیمی که بر دوش دارد بر کویر عطشناک کاغذ، بذر سبز نام و
یاد حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت را بیفشاند تا روزی با ظهور وارث همة
خونهای پاک، گلسرخ هستی، مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه) شاهد شکوفایی آن باشد.
این بار نیز دل را روانة دیار با صفای خلخال می کنیم تا با نام دل نواز
«عبدالرسول علیزاده» تک تیرانداز میدان عشق، صفا یابد و دوران خوش زندگی الهی و
سرانجام نیکش، صفابخش محفل جا ماندگان از کاروان فضیلت ها گردد. او در نخستین روز از فصل آفرینش در
سال 1348 فضای خانوادة مذهبی و روحانی علیزاده را دو چندان بهاری کرد و اهالی
روستای «شال» را شاهد این عنایت الهی و هدیة آسمانی کرد. ایام پر تکاپوی کودکی را سپری نمود و با شوقی کودکانه قدم به
دبستان نهاد. پس
از اتمام مقطع ابتدایی، جهت ادامة تحصیل به خلخال رفت. آنجا بود که طایر قدسی از
دیار محبوب، پیغام حبیب را آورد و عبد الرسول را میهمان مائدة آسمانی کرد تا
همنشین خوبان و خوبی ها و از علوم و معارف اهل بیت(علیهم السلام) بهره مند شود. آری، این مسافر کوی حقیقت، وارد
حوزة علمیة جعفریة خلخال شد و پس از مدتی در دیار نورانی دخت موسی بن جعفر (سلام
الله علیها) رحل اقامت افکند. در و دیوار مدرسة علمیة گلپایگان هنوز خاطرات خوش
با او بودن، تلاوت قرآن و زمزمه های نیمه شب این دلدادة بی قرار را از یاد
نخواهد برد که نغمة دلخوش عاشقانه اش این گونه بود: ای دل و جان عاشقانه شیفتة لقای تو سرمة چشم عاشقان خاک در
سرای تو در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان کیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای
تو دوران تحصیل او مصادف با هجوم ددمنشانة یزیدیان زمان و کفار بعثی به خاک
ایران بود. عبدالرسول عزیز نیز پس از کسب آموزش های لازم از سوی تیپ مستقل 83 امام صادق (علیه السلام) در قالب
روحانیون رزمی تبلیغی، چندمرتبه عازم خاک خطر خیز جنوب شد و به دم مسیحا خمینی
کبیر لبیک گفت. هنرمند بود و خطی زیبا داشت؛ اما هنر بندگی و وظیفه شناسی را در
میدان کار و زار به اوج رساند و وصال دلدار،انتهای آمالش بود. زخم شیرین یار را به تن خرید و از
ناحیة پا مجروح شد. اعمال و رفتارش رنگ و بویی خداپسندانه داشت و آرام و قرار
نداشت. او در میان آتش و دود و خمپاره و عرصة امتحان، به دنبال رایحه ای دل انگیز
بود تا مست و شیدایش کند و در آسمان پاکی ها پروازش دهد و شلمچه مکانی بود که می بایست
خونین شدن آخرین برگ زندگی او را نظاره گر باشد. سرانجام جذبة دلربای امیر قافلة عشق در 20/12/1366 او را به
سوی خود کشاند و صفیر ترکش خمپاره ای، ضیافتی بهشتی بود که در میان هلهلة
ملکوتیان او را تا خدا بدرقه می کردند. پیکر مطهرش پس از تشییع با شکوهی در گلزار شهدای زادگاه خویش
در دامان خاک آرمید و به خاک آن دیار قداست و عظمت بخشید. «روحش شاد و راهش پر رهرو باد
|
|
|
|
شهید عبدالرسول علیزاده شال
استان اردبیل > شهرستان خلخال
وصیت نامه
«طلبه
شهید: عبدالرسول علیزاده «انفروا
خفافا و ثقالا و جاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله ذالکم خیر لکم ان کنتم
تعلمون» (سوره
توبه، آیه 41) به
نام او، برای او و به خاطر او که هستی بخش این گیتی فناپذیر است. حمد بندة عاصی
بر یکتای عالمین و صلوات بر رسول خدا، رحمه للعالمین و خصوصاً به محضر مبارک آقا
امام عصر -عجل الله تعالی فرجه- و سلام بر قلب تپنده مستضعفان جهان، رهبر انقلاب
و سلام بر شهیدان به خون غلتان. خدایا! با چه بیان و قلمی بنگارم، با چه زبانی
تکلم کنم و با چه رویی به درگاه رحمانی ات روی آورم؟ در حالی که یک بنده سراپا
تقصیر و شرم سار، عاشق توست و دست نیاز به سویت دراز کرده است. «اللهم اغفرلنا ذنوبنا» خدایا! در
محضر تو چقدر مرتکب گناه شده ام، از تو طلب عفو می کنم. اکنون در بحبوحه جنگ
تحمیلی، نایب امام عصر همچون حسین -علیه السلام- بانگ «هل من ناصر» سر می دهد و تمام نیروی
تبلیغاتی، نظامی و اقتصادی دشمنان اسلام برای ریشه کن کردن ما بسیج شده اند. خدایا ! چگونه ممکن است؟ هیهات؛ مرگ
سرخ، هزاران هزار بار ارجح از زندگی زیر بار ظلم است و این مرگ (شهادت) را من
افتخار می دانم؛ زیرا که سرور شهدای نینوا افتخار می کرد. حال، وقت امتحان است.
کجایید ای آنهایی که فریادهایتان دل ها را می خراشد و گوش ها را کر می کند؟
میدان جنگ، مرد میدان می خواهد، آرزوهای تان را برآورید و شهادت را در آغوش
بگیرید تا در جوار اولیای خدا مسکن گزینید. خدایا ! شکر می کنم از این که در
منجلاب فساد غرق نشدم و این سعادت از آن بود که پدر و مادرم مرا با احکام خدایی،
در زمان شکوفایی عقلم راهنما شدند و بر گردنم خیلی حق دارند. برادرم! لحظات زندگی فراموش می شود،
آنچه ثبت می شود و تاریخ آن را به آیندگان منتقل می سازد، لحظات زندگی پر از
معنویت است. خواهرم! ادامه دهنده راهم کسی است که با حجابِ همراه با تقوا باشد.
هیچ چیزی در دنیا ندارم، فقط 25 روز روزه ام قضا شده امیدوارم ادا نمایید و مبلغ
هزار ریال به کمیته امداد بدهید. و از هر کسی که از جانبم مزاحمتی یا آزاری
دیده، امیدوارم مرا ببخشد. در
پایان التماس دعا دارم. «کاروان
شوق» در
سحرگاهان عروجی جاودان خواند مرا می برم جان از کویر شب برون با اشتیاق کاروان
شوق، دارد در دلم پای شتاب تا به گوش نُه فلک خوانم، اذان آفتاب جذبه جاوید
مهرم، روح سبز رویشم نکهت گل های عطرآگین عرفانم، بهار در همه رگ های من جاری
است خون نوبهار می زنم بانگ «اناالحق» بر فراز دار عشق جرعه نوش وحدتم، میخانة
توحید را جاده آتش، توشه ایمان، رهنما باشد خلیل روح خورشید از بلندای زمان
خواند مرا جلوة صبح ظفر با صد زبان خواند مرا کربلای عشق با آوای جان خواند مرا
مأذن گلدسته های آسمان خواند مرا عمر بی پایان بحر بی خزان خواند مرا با گلوی
چاک چاک ارغوان خواند مرا از دل باغ بهاران، باغبان خواند مرا لحظة سرخ شهادت بی
امان خواند مرا نغمه های «ارجعی» از لا مکان، خواند کاروان سالار این ره، شادمان
خواند مرا «جبهة
جنوب شلمچه» حقیرتان،عبدالرسول علیزاده،30/10/1365
وصیت نامه شهید
زندگینامه شهید