استان اردبیل > شهرستان
خلخال زندگینامه روحانی شهید: سید مسیح محمودی سخن در وصف پاک سیرتان سبز جعفری است که در میخانة علوم و معارف دین، سرود دلدادگی سردادند و چندی بعد، آوای خوش عشق بازی را در رقص میان خون و آتش به گوش افلاکیان رساندند. این بار به سراغ سیدی از تبار یاس های پاکی و صداقت می رویم و روزهای حضورش را به مرور می نشینیم. سومین روز از فصل سبز آفرینش، در سال 1346 صدای گریة کودکی زیبارو، فضای خانة «سید علی» را غرق در سرور و شادمانی کرد. با آمدنش شب بوها به گُل نشستند و اطلسی ها به ناز، نامش را در گوش هم زمزمه می کردند. آری، «سید مسیح» در میان دود و اسپند و عطر صلوات در بخش «کلور» از توابع شهرستان خلخال پای به سرای هستی نهاد. دوران خوش کودکی در آغوش پر مهر مادر و بر روی دستان پینه بستة پدر، سپری شد و با صفای کودکانه راهی دبستان شد تا الفبای معرفت بیاموزد. سپس در مقطع راهنمایی درس را ادامه داد و مشکلات زندگی را نردبان ترقی روح و جسم خویش می دید. همزمان با اوج گیری مبارزات مردمی علیه مزدوران پهلوی، او نیز به صف انقلابیون پیوست و با سن و سال کم، اقدام به سازماندهی تظاهرات، شعار نویسی و . . . نمود و چون آذرخش در شب های تار و یخبندان ستم، فریاد آزادی سر داد. در این میان احساسی مقدس در وجود او موج می زد و همنشینی با ابرار و وصال جمال دلربای یار، فکر و ذهن او را به خود مشغول میکرد که ناگاه جذبة دلربای حضرت عشق، او را حجره نشین مدرسة علمیة جعفریه کرد و راه و رسم زندگی را نشانش داد. روزها بر سفرة علوم اهل بیت (علیهم السلام) پای درس اساتید آن دیار، تلمذ می کرد و سحرگاهان همنوا با نسیم سحری فراق سر می داد که: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم تا به اقلیم وجوداین همه راه آمده ایم با نشاط بود و امیدوار، مهربان بود و پر تلاش. دل به ارزش های دین و خوبی ها نهاده بود و چشم به فرمان مسیح زمان خویش. به نماز اول وقت بسیار اهمیت می داد و وجودش برای اطرافیان ودوستان، مایة گرمی و خیر و برکت بود. آری، سید مسیح پس از گذراندن دوران مقدماتی و سطح حوزه، لباس مقدس روحانیت را به تن کرد و مسئولیت سنگین پاسداری از دین و شریعت و قرآن را به دوش کشید. آن هنگام که کفتاران بعثی به خاک پاک این سرزمین مقدس، هجوم آوردند، این تک تیرانداز عرصة جهاد نیز به دشت بلا قدم نهاد ودر عملیات های خیبر و بدر، جلوه هایی از عشق بازی با حضرت دوست را به تصویر کشید. گرچه زخم شیرین یار را به تن خرید و شیمیایی شد؛ اما شوق به وصال و روح بی قرارش، او را به آینده ای سرخ رهنمون می کرد و سرانجام سرود جاودانگی را در 22/12/1363 باتمام وجود سر داد و در عملیات بدر، با چهره و عمامه ای غرق به خون، بهشت را به نظاره نشست. پیکر پاکش سیزده سال میهمان خاک مقدس شلمچه بود و سپس در سال 74 به زادگاه بازگشت و به خاک سپرده شد. یادشان زمزمة نیمه شب مستان باد تا نگویند که از یاد فراموش شدند |
|||
وصیت نامه شهید |
|||