loader-img-2
loader-img-2

استان اردبیل > شهرستان خلخال

زندگینامه

روحانی شهید: سید محمد اکبری خوشا به حال آن دیار که موسی صفتانی بی قرار را در خود پروراند و در سینای عشق، شاهد شکوفایی آنان گشت. راست قامتانی از تبار پاکی ها که در جستجوی دلبر دل ها، بی سر و سامان به دشت بلا شتافتند و گوهر جان را به پیشگاه سلیمان وجود تقدیم کردند. سخن در وصف شهیدی دیگر از دیار خلخال است که حکایت زندگی سبزش شنیدنی است: فروغ آفرینش در تجلی دیگرش به سال 1341 در روستای «کلور» از توابع شهرستان خلخال خانه ای را که به نور ایمان روشن بود، غرق در سرور و شادمانی کرد و مولود نو رسیدة خانواده «سید محمد» نام گرفت. در همان ابتدای زندگی، آوای دلنشین توحید را در گوشش زمزمه کردند و او را بر سفرة مهر و محبت پروراندند. سید محمد دوران خوش کودکی را پشت سر گذاشت و در هفت سالگی پای به دبستان نهاد تا در دفتر سپیدش،فردایی زیبا به تصویر کشد. سپس راهی مدرسة راهنمایی شد و نهال اندیشه اش در باغ دانش رشد کرد. در این میان، جذبة دلربای آن آسمانی زمین نشین، او را به وادی طلبگی کشاند و در خنکای کوثر معارف اهل بیت (علیهم السلام) گوهر جانش را آراسته به تقوا و فضیلت ها کرد. روزها به درس و بحث در مدرسه «جعفریه» خلخال می پرداخت و سحرگاهان با آفریدگار عشق، همچو مرغ سحر، نجوا می نمود. این دلباختة مکتب سبز جعفری (علیه السلام) روحیه ای پر تلاش داشت و صفا، اخلاص، شجاعت، شوخ طبعی و انگیزة الهی، کارنامة زندگی اش را رنگ و بوی گل یاس بخشیده بود. ایام تعطیل به امر کشاورزی و باغداری می پرداخت و با شوق فراوان جوانان آن دیار را با مسایل معنوی و مذهبی آشنا می کرد. در جریان پیروزی انقلاب نیز با شرکت در راهپیمایی و ترویج فرهنگ اسلامی و پیروی از فرامین پیر جماران، نقش خود را ایفاء کرد و گلبانگ آزادی را سر داد. وقتی هجوم وحشیانة یزیدیان زمان را شنید و به چشم دید، مجنون وار با معرفتی آکنده از شور عشق، به وصف عاشورائیان پیوست. عقال درس و بحث را از تن بُرید و به ضیافت خمپاره و گلوله و آتش رفت. دو بار به جبهه های سراسر نور، اعزام شد تا آموخته های علمی خویش را در میدان امتحان مشق عملی نماید. بوی عطر عملیات که به مشامش می رسید. آوای زیبای حسین (علیه السلام) در پژواک درونش، می پیچید و لبیک گویان حماسه می آفرید. عملیات خیبر آغازی برای شیدایی دل بود و معبری برای عاشقان که در تکاپوی وصال یار، زمزمة جاودانگی سر دهند و سرانجام آخرین برگ از دفتر هستی سید محمد در 10/12/1362 در جزیرة مجنون سرخ فام گشت و روح پاکش به جمع ملکوتیان پیوست. پیکر مطهرش پس از تشییع با شکوهی در گلزار شهدای «کلور» در خاک آرمید و سندی جاودانه برای مظلومیت این قوم سرافراز گشت.


استان اردبیل > شهرستان خلخال

وصیت نامه
طلبه شهید: سید محمد اکبری پدرجان!
من زیاد دوست ندارم که نامة درددل بنویسم، اما چند کلمه ای از امام سجاد -علیه السلام-
بیمار کربلا برای شما می نویسم. پدرجان! وقتی که دشمنان به خانة حضرت زهرا -سلام
الله علیها- حمله ور شدند و حضرت زهرا را در میان در و دیوار زدند، سینه و پهلوی
او را شکستند و پسر کوچکش «محسن» را سقط کردند. پدرجان! من آن سعادت را نداشتم
که به جبهه بروم، اما باز خدا را شکر می کنم که توانستم یک عمل واجبی را انجام
دهم؛ وجدانم قبول نکرد که صدامیان کافر با موشک های شرقی و غربی تمام نقاط
مسکونی ما را موشک باران کنند و تمام زنان و بچه ها زیر آوارها بمانند، به همان
خاطر روانه جبهه شدم. پدرجان
و مادرجان! اگر شما راضی نیستید که من به جبهه آمده ام، از شما سئوال می کنم،
آیا وجدان شما قبول می کند که بچه های شش ماهه مانند علی اصغر و پیرمردها مانند
حمزه -علیه السلام- و شیرزنان مانند فاطمه -سلام الله علیها- و خواهران مانند حضرت زینب -سلام الله علیها-
و دختران کوچک مانند رقیه و سکینه زیرآوارها بمانند. بارالها! قَسَمت می دهم به آن سوز دل مادر جوان از دست داده،
رحمی به دل پدران و مادرانی که راضی به رفتن فرزندان شان به جبهه ها نمی شوند
بینداز تا راضی بشوند. بارالها
! بر محمد و آل محمد رحمت فرست، در آن هنگامی که سربازان اسلام به قلب دشمن حمله
می آورند، یاد دنیا را از سرشان بیرون کن تا به جنگجویی خود علیه کافران ادامه
دهند. پروردگارا
! بدین وسیله شیوه های اسلامی را تقویت کن و به همان نسبت که نعمت خویش را از
بلاد کفر دریغ می داری، بر بلاد اسلام، نعمت و برکت فرو بار و خاطرِ سربازان ما
را از آسیب دشمن آسوده کن. اما
مادرم! قسم به آن کسانی که خمپاره، بدن آن ها را خاک کرد و اثری از آنها نیست،
تقدیر من نیز مثل آنها خواهد بود. من در جایی هستم که «خط شکن» می باشم، امید است که مرا از یاد
نبرید و دعا کنید من به آرزوهای در نظر گرفتة خود، برسم. مادرم! از ته دل می گویم
که الآن دوست دارم پیشانی تو را ببوسم و از ته دل نیز از شما می خواهم که مرا
حلال کنید. پدر
و مادرم! دعا کنید که دیگر به وطن برنگردم، بروم کربلا و از کربلا به قدس، ان شاءالله. مادرم و پدرم! اگر جنازه ام به وطن
آمد و اگر در خود میدان جنگ شهید شدم، کفن نمی خواهم، لباسم کفنم خواهد بود. والسلام خدایا، خدایا! تا انقلاب
مهدی، خمینی را نگهدار











 
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" سیدمحمد اکبری " می نویسد