طلبه شهید: ابراهیم رفیعی
شهید ابراهیم رفیعی به سال 1338 در محله کوچه باغ تبریز، در خانواده ای
متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. مقطع ابتدایی را در دبستان ساسان به
اتمام رسانید. در پایان این دوره علاوه بر این که از لحاظ درسی جزء شاگردان
ممتاز به شمار می رفت، از لحاظ اخلاقی نیز مورد تحسین اولیاء مدرسه قرار
گرفت. دورة راهنمایی را در مدرسة مواسات به اتمام رسانیده و وارد هنرستان
صنعتی تبریز شد. بعد از اخذ دیپلم فنی، در آزمون ورودی انستیتو تکنولوژی
تبریز شرکت نمود و بعد از قبولی، با اخذ مدرک فوق دیپلم فارغ التحصیل شد.
حضور او در هنرستان صنعتی مصادف بود با شروع نهضت امام خمینی (رحمه الله
علیه) و بعد از جریان 29 بهمن تبریز، در تظاهرات و راهپیمایی ها فعالانه
شرکت می نمود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان غائله حزب به اصطلاح خلق مسلمان،
حضوری فعال و گستردة داشت. در یکی از روزهای جمعه سال 1358 خلق مسلمانی ها
می خواستند مانع از اقامة نماز جمعه شوند -آنها از جمعه و جماعت هراسناک
بودند- ابراهیم هم با خیل جمعیت حزب الله تبریز که کفن پوشان در این نماز
شرکت نموده بودند، در مصلای نماز جمعه ها حاضر شد. بعد از اقامة نماز،
ارازل و اوباش خلق مسلمان، نماز گزاران را در زیر رگباری از سنگ قرار
دادند. او در حالی که عکس بزرگی از امام (رحمه الله علیه) را در دست داشت
در کنار شهید محراب، آیت الله مدنی از میدان راه آهن تا باغ فجر (باغ
گلستان) راهپیمایی کرد و بدون اعتنا به ناسزاهای دشمنان دین، با بالا بردن
عکس امام موجودیت و قوام جمهوری اسلامی و حاکمیت ولی فقیه را به معرض نمایش
گذاشت.
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 داوطلبانه عازم خدمت سربازی شد. بعد از
گذراندن دورة آموزشی در پادگان لویزان، با درجة گروهبان دومی، در تهران در
کار ستادی مشغول خدمت می شد. او که سراپا عشق به اسلام و انقلاب اسلامی
داشت، در موقع مرخصی و حضور در تبریز در صفوف امت حزب الله حاضر می شد و
توطئه های منافقین و رئیس جمهوری خائن را نقش بر آب می کرد.
بعد از اتمام دورة سربازی -با آن که در یک رشته فنی دارای تحصص بود و اگر
وارد بازار کار می شد، می توانست در مدت نسبتا کوتاهی زندگی خوبی دست و پا
کند- تصمیم دیگری گرفت و وارد حوزة علمیة قم شد.
با توجه به سوابق علمی و تحصیلاتی، با جدیت و با سرعت علوم حوزوی را پشت سر
گذاشت. در کنار تحصیل علوم متداول حوزوی، در جلسات اخلاق استاد بزرگ، حضرت
آیت الله مشکینی شرکت می نمود. با توجه به نیاز جبهه ها درس و بحث را نیمه
تمام گذاشت و عازم جبهه ها شد و در عملیات والفجر مقدماتی شرکت نمود و بعد
از عملیات مجددا به حوزه بازگشت و با سعی و کوشش فراوان، دروس عقب مانده
را با موفقیت به اتمام رسانید. بار دیگر ندای«هل من ناصر ینصرنی» از جبهه
ها به گوش رسید. این بار به لشگر 17 علی بن ابی طالب (علیه السلام) اعزام
گردید و بعد از اتمام مأموریت -بنا به درخواست خودش- مدت دو ماه نیز
ماموریتش را تجدید کرد. بعد از اتمام مأموریت بود که به بیماری (تب روده)
مبتلا و مدت هفت روز در بیمارستان مریوان بستری شد. در بیمارستان از شروع
عملیات و الفجر چهار مطلع می شود. شبانه بیمارستان را ترک کرده و خود را به
یگان مربوطه می رساند.
سر انجام این سرباز فداکار و عاشق امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در
29/8/ 1362 در جنوب غرب پنجوین در اثر اصابت ترکش خمپاره، همچون مولایش
حسین (علیه السلام) با لبانی تشنه شربت شیرین شهادت را نوشید و سرش در
دامان مولایش حضرت اباعبدالحسین (علیه السلام) قرار گرفت و به خیل حسینیان
زمان پیوست.
«پرواز در آشیان های خلد برین بر او
مبارک باد
روحانی شهید: ابراهیم رفیعی»
حمد و ثنای بی حد و حصر خدای را که به من نعمت وجود و زندگانی بخشید که به
بندگی آن معبود محبوب قیام کنم و در راه پرشور و جذبه اش بسوزم و پویا شوم و
پس از تکامل و تهذیب به دیدارش شتابم. اینجانب ابراهیم رفیعی، بنده
هدایت یافته به دست مهربان و هدایتگر خداوند جل جلاله شهادت می دهم به
وحدانیت ذاتی آن خداوند واحد که تمامی خلقت سر منشاءش از خداوند یگانه ای
است که غنی بالذات می باشد و هیچ گونه نقص و نیازی به ذات اقدسش راه ندارد،
خدایی که دارای حکمت، علم، قدرت، رحمت، عزت، خیر، و .... و تمامی صفات و
اسماء حسنه مطلق می باشد.
(و له الاسماء الحسنی) و همه چیز و تمامی کائنات در آخر سر، رو به سوی او
دارند (وله اسلم من فی السموات و الارض طوعا و کرها و الیه یرجعون) « آل
عمران/ 78» و تمامی خلقت در نهایت منتهی به آن منبع وجود می شوند (انا لله و
انا الیه راجعون) و هیچ قوه و نیرویی دیگر در خلقت مؤثر و کار ساز نیست و
هر جنبش و حرکتی از ناحیه اوست.
(لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم) شهادت می دهم به حقانیت رسالت
تمامی انبیاء از حضرت آدم تا اشرف مخلوقات و خاتم الانبیاء محمد(ص) که همگی
آن بزرگواران بهترین و برگزیده ترین موجودات جهان آفرینش می باشند که از
طرف خداوند مهربان برای هدایت انسانها آمده اند تا آنها را به سوی نور و
ابدیت سعادتمند و سبیل رشد و تکامل رهنمون شوند و حجت را از ناحیه خداوند
عالمیان بر انسانها تمام کنند و شهادت می دهم به حقانیت و لزوم جانشینی
دوازده اختر درخشان آسمان و ولایت از طرف رسول اکرم(ص) که عبارت از مولی
الموحدین علی(ع) و یازده فرزند معصوم و والا مقام آن بزرگوار (علیهم
السلام) می باشند که واسطه فیض و لطف خدا و حجت و آیت عظمای خدا در میان
انسانها می باشند که امام معصوم در عصر ما و یار و غمخوار شیعه و مستضعفین،
حضرت بقیه الله الاعظم حجت ابن الحسن (روحی و ارواح العالمین له الفدا)
می باشند که امروز تمامی زمام امور به دست توانای آن بزرگوار می باشد و
شهادت می دهم به حقانیت معاد و روز قیامت که همه انسانها هر آنچه دارند از
نیک و بد عمل می کنند بی نتیجه و بی حساب نیست، بلکه پاداش تمامی اعمال خیر
و شرشان را خواهند دید، هر چند به اندازه پرکاه و یا خردلی باشد (فمن یعمل
مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره)
خداوندا! نمی دانم چگونه و به چه زبانی از این همه نعمت و لطف و اکرامت
سپاسگزاری کنم که ما را در مقطعی از تاریخ خونین اسلام قرار دادی که رهبری
عارف و مجاهد و امامی دلسوز و وارسته و فریادگری بت شکن چون امام خمینی،
نایب بر حق حضرت مهدی(عج) زعامت و رهبری امت قهرمان و شهید پرورمان را به
دوش می کشد و چه عصر و روزگار با شکوهی است که هر روزش عاشورا و هر مکانش
کربلایی است و شیعه اهل بیت عصمت(ع) آموخته و اندوخته های خود را از مکتب
تشیع سرخ در طول 14 قرن را از امامی چون سالار شهیدان حسین(ع) هر روز در
عمل بکار می بندند و نور حسینی را هر روز تجربه می کنند. پروردگارا! ترا
قسمت می دهم به یوسف گم گشته فاطمه زهرا(س) به خون پاک و مقدس شهیدان راه
حق و قرآن، به امام و رهبر ما تا ظهور حضرت مهدی (عج) طول عمر و برکت عمر
با عزت و شرافت عطا بفرما و شما ای امت قهرمان و نمونه تاریخ! هر چه بیشتر
قدر این رهبر الهی و وارسته را که بزرگترین نعمت خداوند در طول 14 قرن بعد
از معصومین (علیهم السلام) می باشد بدانید و به فرامین ایشان تابع و خاضع
باشید که فرمان ایشان، فرمان خداوند تبارک و تعالی ودستورات ایشان، دستورات
قرآن است و تنها خط و راهی است که شما را به سعادت و عزت دنیوی و اخروی
می رساند.
و تو ای مادر مهربانم! قامتت را راست نگه دار و نگذار غم و غصه خمیدگی و
افسردگی بیاورد و ندای الله اکبر، خمینی رهبر سرده و سخن شهیدان راه خدا را
به مردم برسان که همانا سخن ما پیروی کردن از خدا و قرآن و ولی فقیه است.
مادرم! تو را قسمت می دهم به مقام فاطمه زهرا(س) و زینب کبری(س) از شهید
شدن من ناراحت نباش و دلت را همیشه با یاد خدا زنده نگه دار که: (الا بذکر
الله تطمئن القلوب) و خوشحال و سربلند باش که مادر شهیدی و امید را از دست
مده و مایوس و ناراحت از هجران من مباش چون یاس، مرگ آور و کفر آمیز است.
مادر! من از طرف خداوند در دست شما امانتی بودم و وقت آن رسیده بود که این
امانت را برای لبیک گویی و «هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) و به عشق و محبت
آن بزرگوار به خدا و صاحب امانت برگردانی. مادر جان! من جایی می روم. که
همه می روند، جایی که بهترین جوانهایمان و رفقایمان رفتند، من هم همراه
آنها به پیشگاه و دیدار خدایم می روم شاید به حرمت آن نفوس پاک مشمول رحمت و
غفران خدا شوم. مادر جان! دنیاداران همچون کاروانی هستند که شبی دراز یا
کوتاه به کاروانسرایی بگذرانند و دیر یا زود شب منزل خود را ترک گفته و
سرای دیگر در پیش گیرند و به فرموده زیبای قرآن مجید: «کل نفس ذائقه الموت
ثم تردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما تعملون» ولی خوش به حال
آنانی که روسفید و سربلند به سوی خالق و رب خود رفتند.
خوش آنان که با عشق حسینی شهادت را پسندیدند و رفتند
خوش آنان که فرمـان خمینی بگوش خویش بشنیدندو رفتند
خوش آنان که بهر حفظ اسلام علیه کفـر جنگیدنـد و رفتند
خوش آنانکه وقت دادن جان بجای گریه خندیدند و رفتند
خوش آنانکه از پیمانه دوست سراب عشق نوشیدند و رفتند
مشین غافل که پاداش بدونیک ز گیتی رفتگان می بینی الان
مادر جان! مرا ببخش و حلالم کن، نمی دانم با چه بیانی محبتهای شما را بازگو
کنم و از بدیهای خودم پوزش طلبم. مادر جان! دیگر بس است با شما در اینجا
وداع می کنم.
امیدوارم در بهشت رضوان الهی اگر خداوند فضلش را شامل حالمان گرداند،
همدیگر را ملاقات بکنیم.
پدرم! درود و سلام خدا بر شما و برتمام پدر شهیدان! پدرم صبر و آرامش خدا
بر شما باد. پدر جان! مگذار غم و غصه بر چهره مردانه ات بنشیند و رضاباش به
قضای الهی و هر چه بیشتر رابطه و دوستی ات را با خدا بیشتر و به جوار قرب
پروردگار عالمیان نزدیک شو که فرصت کم است و با قامتی استوار و عزمی راسخ
دیگر بار اسماعیل هایت را ابراهیم وار آماده قربانی کردن بنما که شما دارای
اجری وصف ناپذیر در پیشگاه خداوند هستید و ان شاء الله خداوند این زحمات و
قربانی ها را از شما قبول می کند و از نماز و دعای خاشعانه، صبر و شکیبایی
بگیرید که خداوند با صابران است (ان مع العسر یسرا)
و شما ای خواهران گرامی ام! می دانم لازم به سفارش نیست، اما من باب تذکر
از آنجایی که خداوند جل و علا می فرماید: « و ذکر فان الذکر تنفع المؤمنین»
برای این که از غفلت دور مانده و قلبتان را که مثل آیینه پاک و شفاف است
نور خدا در آن می تابد نگذارید زخارف و دلفریبی های دنیای دنی و پست و
ناملایمات آن را زنگ آلود و سیاه نماید و در مقابل ناملایمات شکیبا باشید و
هر چه بیشتر خودتان را تزکیه کنید و نفس سرکش را به نفس مطمئنه و نفس
قدسیه تبدیل کنید تا به مقام قرب الهی برسید و امیدوارم در زندگی تان همیشه
زینب گونه باشید و زینب گونه به پیشگاه دیدار خدایتان بشتابید و شما را
قسم می دهم به حقیقت و عصمت صدیقه کبری فاطمه زهراء(س) و به حرمت و مصائب
صدیقه صغری ...
زینب کبری(س) و به آبرو و دل دردمند مهدی فاطمه زهرا(س) در حق من حقیر طلب
رحمت بفرمایید و برایم قرآن بخوانید. من به نفوس پاک و قدسی شما چشم امید
دارم، ان شاء الله به برکت دعای شما خداوند مهربان با رحمتش با من رفتار
نماید نه با عدلش و به برادران بزرگوارم توصیه می نمایم که تقوای الهی را
هر چه بیشتر رعایت کنند و حافظ صدیق خوان شهدا باشید و هر چه بیشتر در کسب
معرفت به دین و آگاهی از قرآن مجید کوشا باشید که فقط و فقط سعادت حقیقی در
این راه است و بس.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سرباز اسلام ابراهیم رفیعی
آنانکه ره عشـق گزیدند همه در کوی شهادت آرمیدند.