loader-img-2
loader-img-2

بسم رب الشهداء

برگرفته شده از کتاب : دستمال سبز

شهید ‏ناصر جمالی ‏در سال 1346 ‏در خانواده ای مذهبی در روستای خیاری از توابع شهرستان تنگستان پا به عرصه ی وجود نهاد . پدرش با شغل سنگ بری و ‏با دست پینه بسته ی خود مخارج خانواده را تامین می نمود. ‏او تحصیلات دوران ابتدایی و راهنمایی خود را در دبستان اخوت و مدرسه ی راهنمایی حاج رضا خواجه ییان طی نمود وسپس به هنرستان رفت. ‏ناصر رنج و مشقت زندگی را با تمام وجودش احساس می کرد و با عدم وجود امکانات رفاهی به تحصیلات خود ادامه می داد و در اوقات فراغت به کارگری می پرداخت تا هم مقداری از مخارج تحصیلی خود را تامین کند و هم بدین وسیله کمکی به خانواده ی خود کرده باشد . وی سعی فراوان درکسب صفات نیکو و تربیت نفسانی و اخلاقی خویش داشت تا بتواند اخلاق و رفتار الهی را در خود پرورش دهد. او علاقه ای فراوان به امام خمینی ( ره) داشت و همواره گوش به فرمان ایشان بود و سعی می نمود به رهنمودهای امام عمل نماید . وی ضمن شرکت در گروه مقاومت روح الله (پایگاه مقاومت حضرت زینب (س)) درکوی دواس شروع به فعالیت در بسیج نموده و سپس با ‏گذشت چند ماه از جنگ تحمیلی به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین ‏زمان ؛ امام خمینی (ره) لبیک گفت و با وجود سن کم ؛ راهی جبهه های نبرد حق علیه  باطل گردید  و در  عملیات های متعددی شرکت کرد . با حضور فعال در جبهه ها و فداکاری و رشادت در میدان نبرد ؛ او سربازی دلاور و متبحّر؛ مصداق جمله « بنیان مرصوص » ‏در قرآن کریم بود. ازکردستان تا فاو و از شلمچه تا شرق بصر؛ حضور فعال داشت. سرانجام بعد از چند ماه حضور در جبهه ها در تاریخ 67/1/9 در حالی که با دیگر یاران خود ، مردانه برای نابودی دشمنان بعثی به ایورش برده بودند در حین مبارزه ی دلاور مردانه با گلوله ی دشمن نابکار به دیدار معشوق شتافت و مرغ روحش به پرواز در آمد.

‏مادر شهید می گوید : ‏ناصر وقتی می خواست به جبهه برود با ناراحتی به من می گفت: «همه ی دوستانم شهید شده اند ؛ اما من شهید نمی شوم ‏» . من به او می گفتم : هرکس که قسمتش باشد ؛ شهید می شود . ‏آخرین باری هم که برای 24 ‏ساعت مرخصی به بوشهر آمده بود ؛ برای صله ی رحم به خانواده ی بستگان سر زد و شب هم به محله ی جلالی رفت.


‏وصیت نامه شهید

‏با سلام به
رهبر کبیر انقلاب اسلامی و سلام بر شهیدان و درود بر امت شهیدپرور وصیت نامه ی خود
را آغاز می کنم . بار خدایا ؛ تو را سپاس می گویم که توفیق رفتن به  سوی جبهه
های  نور علیه ظلمت  را پیدا  کرده ام و خوشحالم از آن که بار دیگر
می توانم در راه اسلام خدمت کنم . خدای را شکر می گویم که قدرت تشخیص راه راست را
از راه کج به من آموخت و مرا در راه خود استوار و محکم نگه داشت  ‏و شما امت شهید پرور؛ من از شما می خواهم که
امام بزرگوارمان را دعا کنید و راه امام را دنبال نمایید و برای رزمندگان دعا کنید
و از خدا بخواهید که از عمر ما بکاهد و به عمر این پیر جماران بیفزاید و شما ای
مسلمانان جهان ؛ ‏علیه دشمنان اسلام و قرآن بجنگید که پیروز می شوید و یا شهید می
شوید که درهردو صووت پیروزید و این اختلافات جزیی را ‏کنار بگذارید ‏و شما ای پدر
و مادر گرامی ؛ از شما می خواهم که در مقابل شهادت من استوار و قوی باشید و این را
بدانید که امانت را باید به صاحب اصلی پس
داد ؛ پس چه بهتر که به این صورت پس دهید ؛ بر شما باد که همین طورکه تاکنون از
مواضع اسلام دفاع کرده ‏اید هرچه بیشتر دفاع کنید و خدمت کنید.

‏والسلام

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" ناصر جمالی " می نویسد