loader-img-2
loader-img-2

 

‏خواهر شهید نیز می گوید : ‏مرحوم مادرم می گفت ؛ زمانی که سر محمدحسن باردار بودم ، دارویی آماده کرده بودم که بخورم تا بچه سقط شود . نزدیکی های صبح ، یک خانم روحانی و خیلی نورانی که صورتش روشن بود ؛ به خوابم آمد و گفت : خودت می دانی و خدایت ؛ این بچه را نباید از بین ببری زیرا جفت محمدعلی است. وقتی محمدحسن به دنیا آمد ؛ مادرم می گفت که عجب خوابی دیدم . ‏سال ها گذشت ؛ این دو برادر به جبهه رفتند . وقتی  خبر شهادت  آن ها  را آوردند ؛  مادرم از آن خواب یاد می کرد و می گفت : آن زمان نمی دانستم که جفت محمدعلی یعنی چه ؟ ‏او می گفت فکر می کردم که منظور آن خانم که در خوابم آمد این است که این بچه ، پسر است نه دختر. بعد از شهادت آن دو متوجه شدم که منظور از جفت بودن، یعنی این که این دو برادر با هم شهید می شوند. این خواب به حدی روی مادرم اثر گذاشته بود که نهایتی برای آن قابل تصور نیست. ‏او می گفت : این دو؛ امانتی بودند که خدا به ما داده بود و حالا از ما تحویل گرفته است. وقتی که خدا چنین می خواهد ؛ من که بنده هستم ؛ چه بگویم ؟ و می گفت که خدایا راضی هستم به رضای تو. وقتی موضوع شهادت برادرانم ‏ را به مادرم گفتم ؛ مادرم گفت : خدایا شکر، الحمدالله  و ادامه ‏داد که خدا می خواهد که من با هم برایشان مراسم بگیرم  و نمی خواهد که من به زحمت بیفتم و دو تا مراسم ختم یا دو تا شب هفت و یا دو تا چهلم بگیرم و یا دوتا سالگرد باشد. این جا هم خدا به من عنایت  داشته است . ‏مادرم گفت : اصلأً به دلم برات شده بود. بنابراین همه چیز را برای مراسم ‏آماده کرده ام . ‏بعضی مواقع مادر و پدرم کنار طارمه می نشستند . مادرم می گفت  گاهی  اوقات  ، پرنده ی   قشنگی می آید  و روی  د‏وشم  می نشیند   و  اصلاً  تکان نمی خورد  ‏. با  آن  پرنده  صحبت  می کنم و می گویم کدام یک هستی ؟ « علی » هستی یا « ‏حسن »  و این پرنده اصلأً تکان نمی خورد ‏. ما د‏رم با این چیزها گاهی  به خود‏ش دلداری می دهد .

برای تکمیل اطلاعات مربوط به شهدا و مساجد، از شما دعوت می‌کنیم تا با ارسال اطلاعات ارزشمند خود در این امر خیر مشارکت کنید. اطلاعات خود را ثبت کنید
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" محمدعلی مواجی " می نویسد