loader-img-2
loader-img-2

روز پانزدهم ماه مبارک رمضان در زادروز فرخنده حضرت امام حسن مجبتی(علیه السلام) برابر با 29 اسفند ماه 1339 کودکی در یکی از محلات جنوبی تهران پا به عرصه گیتی گذارد که او را «مجتبی» نامیند. خانواده پارسا و دیندارش در محیطی سرشار از مهر و عطوفت او را تربیت کردند. مجتبی که در طی دوران تحصیل از استعداد خوبی برخوردار بود در کسب معارف دینی نیز تلاش می کرد تا اینکه پس از شروع انقلاب اسلامی، تحولی در شخصیت و اخلاق او پدید آمد. مجتبی به اتفاق برادران و سایر دوستان خود وارد مبارزه علیه رژیم ستم شاهی شده و به توزیع نوارها و اعلامیه های حضرت امام مبادرت می ورزید. او فعالیت خود را پس از پیروزی انقلاب با عضویت در انجمن اسلامی هنرستان «نظام مافی» استمرار بخشید.

با شروع جنگ، مجتبی نیز مانند سایر عاشقان اسلام کلاس درس را رها کرد و راهی جبهه شد. او یک بار در منطقه «میمک» از ناحیه گردن و دست راست مجروح شد و پس از مداوا به تحصیل خود ادامه داد و هم زمان در مدارس جنوب شهر تهران مشغول تدریس شد.

مجتبی در سال 61 به جهت صیانت از ارکان انقلاب و مقابله با توطئه گروهکها به عضویت دادستانی انقلاب اسلامی در آمد. او به تحصیل علوم مذهبی روی آورد و در حوزه علمّیه حضرت آیت ا... مجتهدی(ره) مشغول به تحصیل شد. او احساس می کرد از این طریق می تواند بهتر به انقلاب و اسلام خدمت کند.

مجتبی ضمن تحصیل، بارها مشتاقانه به سوی جبهه ها شتافت؛ هرچند فرماندهان عملیاتی سعی در استفاده از وجود او در واحد تبلیغات داشتند اما مجتبی رشد و ترقی خود را در خط مقدم نبرد و جهاد در راه خدا می دید.

سرانجام در 23 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه به جرگه نور پیوست و دعایش در کنار کعبه عشق به اجابت نشست و در خیل عند ربهم یرزقون درآمد.

حمد و سپاس بیکران الله را که حیات در دوران
روح الله را در کنار جند الله و چگونه پیوستن به لقاء لله را به ما عنایت
فرمود و با درود و سلام بر رهبران راستین الهی که بحق، حرکت و قیامشان بر
تارک تاریخ همچنان می درخشد و نامشان خیزش و جوششی برای خفتگان، و یاد
رزمشان بیانگر تکرار تاریخ نینوا است.
خدایا! تو خود شاهدی که ما در آرزوی چه چیزی
می رزمیم و عامل فرمان چه کسی هستیم و مرگ در این صراط در قاموسمان چه
مفهومی دارد؛ آیا غیر از این است که غایت آمالمان چیزی جز مرگ در راه خودت
نیست؟ آیا غیر از این است که سر تسلیم به فرمان آیه های قتالت که با بیان
گویای فرزند پاک فاطمه(علیهاسلام) از سلاله رسولت لبیک گویان بر سبیل حق
پای نهاده ایم و توفیق مرگ در این راه را سعادت، و خفتن را ضلالت، قیام را
شجاعت و شهادت و دفاع را مقاومت و... می پنداریم. خدایا تو خود شاهدی که ما
جنگ در راهت را نه برای آرزوی رسیدن به رضوانت و نه از ترس دوزخت پذیرفته
ایم که ما نهال خشکیده اسلامت را در سر داریم و به هوای رسیدن به
کویَِِِِِِت پر و بال می زنیم، و حال بگذار در این وادی عشق، ما را دیوانه
بخوانند، مسخ شده بنامند، غلامان حلقه به گوش دیگران بنگارند و خروشمان بر
بیدادگران را تجاوز قلمداد کنند؛ اگر نصرت دینت دیوانگی است، مسخ شدن است،
فریاد بر می آوریم که: هان ای مردگان متحرک! ما این همه که گفتید هستیم،
مگر شمایان به بنده مظلوم خدا، حسین بن علی(علیهما السلام) نگفتید که چرا
جنگید در آنجا که باید می جنگید؟ مگر به بنده صالح خدا حسن بن علی(علیهما
السلام) نگفتید که چرا صلح کرد، در آنجایی که باید صلح می کرد؛ و اکنون نیز
این تکرار تاریخ است که به عافیت طلبانِ از امام و امت بریده و به گنج
خلوت خزیده زمزمه شیطانی صلح را نجوا می کنند و فریاد واسلاما سر می دهد.
آهای شمایان که اینگونه اید! کجا بودید آنگاه
که این پیر اسلام فریاد برآورد که اسلام در خطر است در آنجائیکه خاموشی
جایز نبود، سکوت کردید و در اینجا که باید رفیق کاروان باشید، هم صدای
صدامیان بر راهیان صراط سعادت میتازید و با دیگر سلاخان تاریخ، اسلام را به
مسلخ خویش می برید و این خود به حق مظلومیتی دیگر است. کوتاه سخن کنم که
حجت را مقتدایمان بر همگان تمام کرده...
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" مجتبی سرو* " می نویسد