loader-img-2
loader-img-2

فاجعه شیمیایی

فاجعه شیمیایی نماز ظهر در تابستان گرم "اردوگاه شهید عرب" را حاج آقا سلام داد. تعقیبات شروع شد. پنج، شش صدای خفیف اما سنگین اصابت گلوله بلند شد، همه در صف نماز به یکدیگر نگاه می کردند. فاصله که تا خط خیلی زیاد بود، پس این صدا چی بود؟... نماز ظهر در تابستان گرم "اردوگاه شهید عرب" را حاج آقا سلام داد. تعقیبات شروع شد. پنج، شش صدای خفیف اما سنگین اصابت گلوله بلند شد، همه در صف نماز به یکدیگر نگاه می کردند. فاصله که تا خط خیلی زیاد بود، پس این صدا چی بود؟... چند نفر از بچه ها که برای دیده بانی رفته بودند، خبر آوردند که دود غلیظ سفید رنگی در چند کیلو متری بلند شده است. با "قد قامت الصلاة "حواس ها مجددا به نماز جمع شد. رکعت سوم که که تمام شد صدای آمبولانس ها در همه جای مقر پیچید. نماز عصر را سلام دادیم و به بیرون از نمازخانه دویدیم. چندین وانت و آمبولانس، نزدیک اورژانس ایستاده و پشت سر هم ماشین پر از مجروح به سمت اورژانس می آمد! فاصله بین نمازخانه تا محوطه اورژانس را نفس زنان دویدیم و با صحنه وحشتناکی مواجه شدیم، تعداد زیادی رزمنده، زیر آفتاب خوابیده بودند و به خود می پیچیدند. از دهانشان کف زیادی بیرون می آمد. بچه های اورژانس همه مشغول کارند، یکی آمپول می زند، یکی تنفس مصنوعی می دهد، یکی کف از دهان بیرون می کند و ... لحظه به لحظه بر تعداد مجروحان شیمیایی افزوده می شود . باید هنگام راه رفتن مواظب باشیم که پا روی مجروحان نگذاریم. لباس های آلوده مجروحان را درآوردند ... پزشک اورژانس برای آخرین بار علایم حیاتی رزمندگانی را که تا چند لحظه قبل به هزار زور نفس می کشیدند، بررسی می کند و بعد از اطمینان از منفی بودن علایم حیاتی، اجساد را به وانتی منتقل می کنند تا به سرد خانه فرستاده شود!