loader-img-2
loader-img-2

خاطره ای از طلبه شهید محمدجواد حمزه ای

شهید یا عملیات مرتبط :

محمدجواد حمزه ای محمدجواد حمزه ای
نام پدر : مختار تاریخ تولد : 6/4/64 12:06 PM وضعیت تاهل : 62 تاریخ شهادت : 3/13/85 12:03 PM

خاطرات

«طلبة شهید: محمدجواد حمزه ای» «نشانه های درست» محمدجواد، پسرم، در دوران طلبگی تقیّد خاصی به نماز اول وقت و خصوصاً نماز شب داشت. بارها می شد که در اتاقی خلوت یا پشت بام او را می دیدم که نماز شب می خواند یا صدای نازنینش را می شنیدم که با خداوند مناجات می کند. دوستان و هم درس هایش می گفتند: شب های زمستان، در آن هوای سرد کاشان، خودش آب گرم درست می کرد و ما را برای نماز شب بیدار می کرد تا ما به خاطر سردی آب و سرما از فیض نماز شب محروم نمانیم. «به نقل از پدر شهید» سومین دفعه ای که محمدجواد عازم جبهه شد، یعنی آخرین بار، حدود ساعت 5/2- 3 نیمه شب یود که ناگاه از خواب پریدم. تمام وجودم به لرزه درآمد. بی اختیار اشک روی گونه هایم جاری شد. به دلم الهام شده بود که جگرگوشه ام شهید شده است. سه روز بعد چند نفر از سپاه سرِ زمین آمدند. پس از حال و احوال پرسی گفتند: «آماده شوید به کاشان برویم. »گفتم: «برای دیدن جنازة پسرم؟!» گفتند: «نه، این چه حرفی است که می زنید؟ شما حالتان خوب نیست؟» گفتم: «من از سه روز پیش از شهادت محمدجواد آگاه بودم. بیش از یک سال است که من چشم به راه این خبر هستم. جنازه را دیدم، همان طور که به من الهام شده بود، یک تیر به سر او خورده بود و آرام خوابیده بود. شبی که می خواستیم او را دفن کنیم او را در خواب دیدم در حال نماز بود. نماز را که تمام کرد، خطاب به من کرد و گفت: «بابا! دوست دارم که خودت مرا در قبر بگذاری. نامه ای دارم که چهل مجتهد آن را امضاء کرده اند که به همراه مقداری خاک تربت سیدالشهداء- علیه السلام- و تسبیح داخل پارچه ای پشت قاب عکس است.» از خواب بیدار شدم. به سراغ قاب عکس رفتم، تمام نشانی ها درست بود. «به نقل از پدر شهید