loader-img-2
loader-img-2

شهید حسن آزادی

یادم هست که بنا به مناسبتی لازم بود که برای نیروها صحبت بشود ایشان به من گفت : فلانی شما برو پشت تریبون و صحبت کن من هم چون اولین بار بود و آمادگی قبلی نداشتم قبول نکردم آن موقع من مدیر داخلی تیپ بودم . به من گفتند: ببین ما باید همه کار یاد بگیریم باید همه کار بکنیم اینجا نیامده ایم که فقط اسلحه به دست بگیریم ودشمن را بکشیم ماباید مهارت صحبت کردن را هم کسب کنیم امکان دارد آینده شما ارتقاء شغلی پیدا کنی همیشه که یک جا نمی مانی پس باید برای صحبت کردن تمرین کنی او معتقد بود که نیروهایش باید رشد پیدا کنند. در این جهت دست همه را باز گذاشته بود در یک عملیات باید برای بچه های بسیجی (نیروهایی که بایدعملیات انجام می دادند ) قبل از عملیات صحبت می شد خلاصه درآن مراسم صبحگاهی ابتدا آقای قالیباف صحبت کردند وبعد به آقای آزادی اشاره کردند که مرا برای صحبت بفرستد من برای اولین بار بود که صحبت کردم و بعد از آن دیگر ترسی ازصحبت کردن برای جمع نداشتم
**
زمانی بحث سر جانشینی تیپ بود و آقای قالیباف به آقای آزادی و آقای سعادتی گفت : " من هر دو تای شما را به یک اندازه دوست و قبول دارم . هر کدامتان مایل هستید این مسئولیت را قبول کنید تا بالاخره یک نفر به عنوان جانشین کارها را انجام دهد ." 3 الی 4 روز بین آندو تعارف و بحث بود و هر یک دیگری رابه قبول منصب تشویق می کرد . تا اینکه یک روز آقای قالیباف گفت: نتیجه چه شد ؟ بالاخره کدامیک تصمیم به قبولی این قضیه گرفتید ؟ آقای آزادی گفت: " آقای سعادتی . و آقای سعادتی نیز گفت: آقای آزادی . آقای قالیباف که جریان را بر این منوال دید . خودش آقای آزادی را به عنوان جانشین معرفی کرد . و ایشان نیز به ناچار پذیرفت .