loader-img-2
loader-img-2

انس و الفت با جبهه

شهید یا عملیات مرتبط :

سیدمحسن روحانی سیدمحسن روحانی
نام پدر : سیدجعفر تاریخ تولد : 8/29/60 12:08 PM محله سکونت : قم وضعیت تاهل : 63
یکی از دوستانش می گفت:در محفلی، مرحوم حجّت الاسلام سیّد حسین سعیدی- فرزن شهید «آیت الله سعیدی»- از شهید حجّت الاسلام «سیّد محسن روحانی» بسیار تعریف کرده بود.
چند روز قبل از شهادت آقا محسن، به ایشان گفتم:
-
آقای سعیدی خیلی از شما تعریف می کند.
فرمود:
-
ایشان اشتباه می کند. وی هنوز نمی داند که من چه موجودی هستم!

«
آقا محسن»، به بسیجیها ارادت و علاقة قلبی خاصّی داشت. با اینکه روحانی و مسئوولیّت آموزش عقیدتی- سیاسی لشگر 17 به عهدة او بود. ولی سعی می کرد از هرگونه تشخّص و امتیازی که وی را از بسیجیان جدا می کرد، چشم پوشی کند.معمولاً یک دست لباس سادة بسیجی به تن می کرد و کم می شد که از لباس مقدّس روحانیّت استفاده کند.
یک روز به ایشان گفتم:
-
آقا محسن! دلیلش چیست که شما لباس نمی پوشید؟
-
با خنده گفت:
-
می بینید که پوشیده ام!- منظورش لباس بسیجی بود-
بعد وقتی که دید من دست بردار نیستم، ادامه داد:
-
راستش، لباس روحانیّت، لباس پیغمبر اکرم (ص) است و من خودم را شایستة این لباس مقدّس نمی دانم. هر وقت این جرأت و شایستگی را در خودم دیدم، به چشم!

در مدرسة فیضیه حجره داشت. با اینکه سالها در درس خارج حضور پیدا می کرد و در راه کسب علم و معرفت، سر از پا نمی شناخت. اما هر بار که حضورش را در جبهه ضروری تر می دید، به سنگرنشینان وادی عزّت و شرف می پیوست و درس و تحصیل را رها می کرد.
بارها این گسستن و پیوستن را به تجربه نشست.
یک روز دیدم آمده است سر وقت کتابها و اسباب و اثاثیة مختصرش، گفتم:
-
آقای روحانی! چرا اسباب و اثاثیه ات را می بری؟!
لبخندی زد و گفت:
حجره، شرعاً متعلق به کسانی است که دل به درس و کتاب داده اند، نه مال امثال ما که رفته ایم و ابجدخوان «مدرسة عشق» شدیم!

آنگاه که زمان حضورش در جبهه به درازا می کشید، دوستانش شهریة او را گرفته و به منزلشان می دادند.
وی هنگامی که از این موضوع کسب اطلّاع کرد، به والدة محترمش فرمود:
-
اگر دوستان، شهریة مرا آوردند شما قبول نکنید!
و آنگاه که با اعجاب مادر رو به رو شد گفته بود:
-
زیرا من فعلاً اشتغال به تحصیل ندارم، و شهریه مال طلّاب درسخوان است! نه ...

انس و الفت عجیبی با احادیث معصومین علیهم السّلام داشت. گاه ساعتها در بوستانهای رنگارنگ کلامشان به تفرج می پرداخت و مشام جان از نسیم حکمتشان معطر می کرد.
در «بحارالانوار» علامة مجلسی، وقت و بی وقت تن به آب می زد و غواص گهرهای آبدارمی گردید.
از تمامی علما با اکرام و نیکی یاد می کرد؛ به خصوص از صاحب «بحار» که معتقد بود ایشان یک تنه بحری عظیم را در کوزه ای خرد گنجانیده است!
خدا را شاهد می گیرم که در تمام طول رفاقتم با وی، کوچکترین بی حرمتی ای از ناحیة ایشان نسبت به عالمی سراغ ندارم!