برای
ایشان، امام(س) هم رهبر و مرجع و هم پدر بودند، روابطشان با امام(س) خیلی صمیمی
بود، برای امام(س) احترام بسیار قایل بودند و امام(س) هم متقابلا چنین حالتی
داشتند و ما می دیدیم که وقتی ایشان وارد می شوند، حالت چهره امام(س) عوض می شد، و
این خود ناشی از علاقه ای بود که امام(س) به ایشان داشتند و یکی از دلایلش این بود
که به {حدود}مدت 15 سال در یک شهر غریب، با یکدیگر مأنوس شده بودند، برای مادرمان
هم احترام بسیاری قایل بودند. با این که خودشان شخصیتی بودند، در حوزه درس داشتند،
ولی موقع ورود به منزل خم می شدند و دست مادرمان را می بوسیدند و می نشستند؛ یعنی
اگر مادر می نشست، ایشان بلند می شدند و تواضع می کردند.
مرحوم
حاج آقا مصطفی(ره) زندگی و عمر خویش را فدای اسلام و راه و هدف پدرش کرد. همان طور
که گفتم آن چه مسلم است شهادت ایشان در پیش برد انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود.
ایشان از
نظر فقهی، در سطح عالی بود؛ خود مجلس درس داشت، ولی در عین حال، در درس حضرت
امام(س) شرکت می کرد و یکی از شاگردان ممتاز ایشان محسوب می شد. می گویند: ایشان تنها شاگردی بود که در درس ها، نسبت به حضرت امام(س) اشکال می کرد.
دشمن فکر
می کرد می تواند با ضربه زدن به امام(س) ایشان را از صحنه مبارزه خارج کند. برای
آنها بهترین ضربه به امام(س) این بود که بهترین اولادش را بگیرند؛ فرزندی که برای
ایشان، هم اولاد بود، هم دوست و یارو یاور. و در تمام اوقات زندگی، در تمام
مبارزات پشت سر امام بود، حتی پس از تبعید امام به ترکیه که می خواستند او را
مجبور به سکوت کنند، مقاومت کرد و گفت راه امام(س) را دنبال می کنم، لذا ایشان هم
به ترکیه تبعید شدند. یک سال در ترکیه بودند سپس با امام به نجف رفتند و 13 سال از
بهترین دوران عمر خود در آنجا سپری کردند. خدا می داند ائمه ما در این آب و خاک چه
زجری کشیدند. ایشان 35-34 ساله بودند که به عراق رفتند و 48 ساله بودند که شهید
شدند.
پیشتاز نهضت
وجود
ایشان در نجف، در کنار حضرت امام(س) حیاتی بود. او از پیشتازان این نهضت بود و در
دو جهت فعالیت می کرد: سیاسی، مبارزاتی و علمی. ایشان خود در جایی می گفت: «در راه
آزادی، کشته ها خواهیم داد و بالاخره پیروزی، ثمره پایداری است». او همان گونه که
خود آرزو داشت، از جمله شهدای این انقلاب گردید. شهادت او حلقه اتصالی بین 15 خرداد
1342و 22بهمن 1357 شد. بدین دلیل، حضرت امام(س) مرگ ایشان را به عنوان یکی از
الطاف خفیه الهی تعبیر نمودند. او یک دانشمند و از نظر فقه، اصول، فلسفه و ادبیات
عربی و فارسی در سطح عالی بود. در دورانی که حضرت امام (س) از نجف انقلاب را رهبری
می کردند، ایشان یار و یاور و همکار شایسته ای برای آن حضرت بود. او به قدری نسبت
به امام(س) احترام قایل بود که با وجود آن که سنی از او گذشته و حتی به اجتهاد
رسیده بود، از ایشان اطاعت می کرد و راحتی و آسایش ایشان را بر خود مقدم می داشت.
گاهی می دیدیم که حضرت امام(س) در اثر مبارزات و ریاضت، دچار ضعف شدیدی می شدند.
او بیش از حد معمول نسبت به حضرت امام(س)
علاقه مند
بود، زیرا وجود ایشان را برای رهبری انقلاب ضروری می دانست.
عاشق پدر
او برای
پدر گرامی اش احترام خاصی قایل بود و حضرت امام(س) هم به حاج آقا مصطفی(ره) احترام
خاصی می گذاشتند. مصطفی (ره) عاشق امام(س) بود، گرچه ایشان همیشه در حال مسافرت
بود و بسیار کم به منزل می آمد، ولی وقتی به عراق رفت، تمام همش معطوف به امام(س)
بود و فقط به خاطر ایشان در نجف مانده بود، و امام(س) نیز عجیب در مرگش مقاومت
کردند؛ همان گونه که همه مردان خدا توکل بر خدا می کنند و هر چیزی را در راه او فدا
می کنند.