loader-img-2
loader-img-2

ای افتاب بلندی که از بام تا شام کانون معرفت الله جبهه را گرم نگه داشتی ، فیض روح اقدس این بار تو را نشانه گرفت و مسیحا در وجودت حلول نمود . تا اکسیر عشق و محبت ترجمان خویش را در واپسین روزهای زندگی انسانیت بیابد .

بسیجی شهید غبدالغنی ملازهی در سال 1348 در شهرستان نیکشهر متولد شد . سه سال از عمرش نگذشته بود که که پدرش از دنیا رفت . مادرش به همراه سایر اعضای خانواده ، برای زندگی در کنار بستگان ایران را به مقصد پاکستان ترک کردند و او می باست با مادر بزرگش زندگی کند به مدرسه رفت و و درس خواند و در کنارش به بسیج هم می رفت . عبدالغنی ملازهی رزمنده ای که تا آستانه 17 سالگی هفت بار به جبهه رفت و یک بار هم مجروح شد . مادر بزرگش در رابطه با اخلاق و رفتارش می گفت حتی یک کلمه حرف تند هم به من نزد و من هم او را مثل جانم دوست داشتم . گاهی که شبها در بسیج می ماند نیمه شب خواب می دید من مریض شده ام  همان موقع شب می آمد و احوالم را می پرسید . بچه های خوب نیکشهر چهره صمیمی و مهربان عبدالغنی را فراموش نخواهند کرد چون از جبهه برایشان نامه می نوشت. در یکی از نامه ها نوشته بود : من همیشه از خدا خواهان شهادت هستم و از خداوند می خواهم که شهادت را نصیبم کند . تا به لقاالله بپیوندم . از شما می خواهم با درس خواندنتان راه همه شهیدان انقلاب را ادامه دهید . امید وارم که حرفهای مرا که برادر کوچک شما هستم گوش کنید . قبل از آخرین اعزام برای خداحافظی با خانواده اش به پاکستان رفت و با خانواده اش برای آخرین بار وداع کرد و آنگاه بسوی سرزمین حماسه و ایثار براه افتاد و در کربلای شلمچه جان را به آستان دوست تقدیم کرد.

روحش شاد

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" عبدالغنی ملازهی " می نویسد