زندگینامه
روحانی شهید: محمد تقی ممدوحی خوشا به حال عاشقان مکتب ایمان که شبانگاهان بر سجادة نیاز، پیاله ای از می وصال را از دستان ساقی میکدة عشق گرفتند و با مرگی سرخ، وجه خدا را به نظاره نشستند. سخن در وصف دلباخته ای دیگر از دیار همیشه سبز خلخال است که در عشق ورزیدن شهرة شهر بود و ما را در جستجوی گلبرگ سرخ یادش، آوارة کوچه پس کوچه های بی نشانی کرد. روحانی شهید محمد تقی ممدوحی به سال 1338 در روستای با صفای «هروآباد» از توابع شهرستان خلخال دیده بر جهان هستی گشود و زمستان سرد آن دیار را برای خانوادة مذهبی خویش، تبدیل به بهاری دل انگیز همراه با دود اسپند و عطر صلوات نمود. روزهای خوش کودکی را سپری کرد و سپس قدم به دبستان نهاد تا الفبای علم و ادب را فرا گیرد. با هوش سرشار و استعداد خدادادی توانست تحصیلات کلاسیک خود را تا مقطع دیپلم سپری نموده و برای ارتقای بینش علمی خویش، راه دانشگاه را در پیش گرفت و در رشتة حقوق مؤفق به اخذ مدرک لیسانس شد. او در جریان پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت و با پخش اعلامیه و فعالیت های فرهنگی در صف مبارزان انقلابی در آمد. این مهاجر کوی یار که شیفتة معارف ناب علوم آل محمد (صلی الله علیه و آله) بود با نگاه ملکوتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) راه مقدس حوزه را در پیش گرفت و در مدرسة حقانی خوشه چین خرمن فقه جعفری شد تا در آینده پرچدار دین و منادی حق و حقیقت گردد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ملبس به لباس مقدس روحانیت مدتی در سمت دادستان ایلام مشغول به خدمت شد و سپس مدتی را به فلسطین رفته و پس از بازگشت در سال 1360 وارد قوة قضائیه شد. بارها از سوی منافقان کوردل تهدید و سه بار نیز ترور شد که در مرتبة سوم یکی از کلیه هایش را از دست داد. در اواخر سال 1360 سنت حسنة ازدواج را انجام داد و مدتی بعد از طرف ستاد عقیدتی سیاسی نیروی دریایی سپاه راهی میدان نبرد شد تا آموخته های علمی خویش را در عرصة پیکار با یزیدیان زمان، مشق عملی نماید. او به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) عشق می ورزید و نماز شبهایش حال و هوای دیگری داشت و سحرگاهان همراه با نسیم سحری این گونه با مولای خویش نجوا می کرد که: به غباری که ز کویَت به رُخم مانده قسم هر که خاک تو نشد عزت و جاهش ندهند و سرانجام شهید ممدوحی پس از عمری تلاش و خدمت و کسب فضایل انسانی، چشم به آسمان پاکی ها دوخت و به چشم امیر قافلة عشق آمد و زیباترین سرود زندگی خویش را در 10/2/1363 در جزیرة مجنون سر داد و مجنون وار فانی در عشق الهی گردید به طوری که اثری از جسم مقدسش باقی نماند. در وصیت نامه اش نوشته بود: «دوست دارم که خاک پای رزمندگان باشم تا از روی خاک من بگذرند» و چه زیبا به آرزویش رسید و . . . (گوارا باد شراب طهور بهشتی بر عاشقان کوی یار