|
شهید مهدی کوشافر |
|
|||||
استان آذربایجان شرقی > شهرستان میانه زندگینامه طلبه شهید: مهدی کوشافر «شهید مهدی کوشافر» فرزند نصرالله، نوة مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ احمد حجتی میانجی در 9/5/1345، در یک خانوادة متوسط دیده به جهان گشود. دوران کودکی را در یکی از محلههای جنوب شرق تهران پشت سرگذاشت. دورة ابتدایی را در دبستان «مهد روشن» واقع در کوچة جعفری به اتمام رساند؛ سپس مقطع راهنمایی را نیز در مدرسة «نمونه امت» فرا گرفت. مهدی دارای روحی لطیف و بسیار مهربان بود. ازدوران نوجوانی به قشر محروم و ستمدیده توجه خاصی داشت؛ از روزی که خود را شناخته بود، به انجام امور دینی اهتمام و علاقه داشت و از گناه و کارهای ناپسند دوری می جست. او در ایام شکوفایی نهضت اسلامی، با این که 12 سال بیشتر نداشت، اما با شور و شوق فراوان در اجتماعات و راهپیماییها شرکت و حضور مستمر داشت و به حضرت امام خمینی(رحمتاللهعلیه) و راه نورانی آن امام عزیز، عشق میورزید. علاوه بر این که پدر بزرگ، دایی و بعضی از افراد فامیل او روحانی بودند، خودش نیز از آغاز نوجوانی، عشق و علاقة ویژهای نسبت به قشر روحانیت پیدا کرد؛ بنابراین به هر بهانهای دوست داشت ارتباط خود را با حوزه علمیه، استمرار بخشد؛ در تابستان سال 1361 وقتی کاروانی از طلاب مدرسة ولی عصر(عجلالله تعالیفرجه) تبریز جهت زیارت بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) عازم مشهد مقدس بودند، در میان راه، شبی را برای استراحت در حسینیة همدانیها ماندند. در آن شب با این که فاصله این مکان با محلة مهدی زیاد بود اما او همراه چند نفر از دوستان که از اعضای هستة مقاومت بسیج بودند، به حسینیه رفته و در جمع باصفای طلاب، حضور یافتند و با آنها به گفتگو نشستند. از سیمای مصمم مهدی، کاملا آشکار بود که وی در محفل طلاب، احساس آرامش بیشتر دارد؛ او در همین دیدار بود که تصمیم گرفت تا اراده و عزم خود را قطعی کند؛ جهت فراگیری علوم اسلامی، بار سفر بسته و در سال 1361 و سن 16سالگی در حوزة علمیة ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) تبریز، مشغول تحصیل دورس حوزوی شد. او با روحیه بسیار عالی به تحصیلات مقدماتی حوزه در این مدرسه ادامه داد و در مدت یک سال، علاوه بر کتاب ارزشمند «جامع المقدمات»، مقداری از کتاب«سیوطی» و «مغنی» را هم فرا گرفت. در این ایام عملیاتهای گوناگونی در جبهه انجام گرفت؛ او همواره مسائل جبهه را دنبال میکرد و تلاش میکرد تا همراه سایر دوستان طلبه، در کنار رزمندگان اسلام باشد ولی به خاطر سن کم او، مسئولین محترم مدرسه از اعزام وی مانع میشدند. اما مهدی کوشافر با فعالیتهای خود در پشت جبهه، به ایفای نقش ادامه می داد. در آن ایام به خاطر عملیاتهایی که در جبهه انجام گرفته بود، بیمارستانهای تبریز نیز مملو از مجروحان جنگی بود. و هر شب تعدادی از طلاب داوطلب را با گروه بندی ویژه به بیمارستانهای مختلف تبریز اعزام میکردند. آنها به تعداد مشخصی در بخشها و سالنهای مختلف، تقسیم می شدند و به نوبت تا صبح در خدمت مجروحان جنگی در بیمارستان به سر میبردند و به پرستارها کمک می کردند. شهید مهدی کوشافر، پس از درخواستهای مکرر از مسئولین مدرسه، رضایت آنان را جلب نمود و برای رفتن به جبهه، در یکی از مراکز اعزام بسیج، ثبت نام کرد. مهدی از هر جهت خودش را آماده نبرد با دشمن، فداکاری و جانبازی در راه خدا ساخته بود؛ چنان که در 3/7/1362، وصیتنامهای را نیز با خط خود نوشته و کنار گذاشته بود تا این که در اواخر مهر ماه، رزمندگان اسلام در غرب کشور آماده عملیات سرنوشت ساز دیگری شدند؛ زمان اعزام فرا رسید و کاروانها یکی پس از دیگری به سوی کربلای جبهههای غرب روانه شدند. در آن روزها عملیات «والفجر چهار» در منطقة «درّه شیلر، شمال مریوان و پنجوین» آغاز شده و نوای مارش حمله، فضای کشور را فرا گرفته بود؛ طلبة فداکار مهدی کوشافر، هنگامی که به منطقة عملیات رسید، در یکی از گردانهای لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) سازماندهی شد. مرحلة اول و دوم عملیات با موفقیت تمام انجام گرفته بود و رزمندگان آماده شرکت درمرحلة سوم از این عملیات شدند. سرانجام زمان موعود فرا رسید و گردانها وارد عملیات شدند. مهدی در این عملیات به عنوان کمک تیر بارچی، برگزیده شد و با جسارت و روحیة عالی، به ایفای نقش پرداخت. پس از اینکه همرزمش به شهادت میرسید، او بلافاصله تیربار را به دست گرفته و در پشت خاکریز قرار داد؛ رو به سوی دشمن هدف گیری کرده و دلاورانه و شجاعانه جنگید و جنگید، سلحشورانه در بلوای جنگ، گامهای استوار پیروزی را بر داشت و در غبار حادثه، به خون خویش فرو غلطید و روح مطهرش به بارگاه مطهر شهیدان پیوست. پیکر مطهرش به تهران انتقال یافت و با حضور بسیار با شکوه مردم به سوی بهشت زهرا(علیها السلام) تشییع و در قطعة 29 به خاک سپرده شد. «روانش جاودانه در انوار الهی شاد باد» |
|||||||
وصیت نامه شهید |
|||||||