loader-img-2
loader-img-2

در اسفند ماه سال 1343 ه ش در  زاهدان مرکزاستان سیستان وبلوچستان ،چشم به جهان گشود .

با توجه به علاقه و عشق فراوان والدینش به حضرت امام رضا (ع)، غلامرضا نامیده شد .دوران کودکی را در خانواده ای صمیمی ،مهربان و مذهبی گذراند و به دوران دبستان رسید .در سال 1350 وارد تحصیلات ابتدایی شد. با توجه به استعداد درخشان و ویژگی های اخلاقی نیکو مورد توجه مربیان قرار گرفت و همه به او علاقه مند شدند .او دوره ابتدایی را با رتبه ممتازی به پایان رساند و وارد مدرسه راهنمایی «دکتر محمد معین» گردید و آن دوره را نیز با موفقیت کامل و به عنوان شاگرد ممتاز به اتمام رساند .

جهت ادامه تحصیل رشته ریاضی فیزیک را بر گزید و در دبیرستان شهید دکتر« با هنر» مشغول به تحصیل شد .همزمان با تحصیل همکاری با انجمن اسلامی دانش آموزان را آغاز نمود و یکی از فعالین انجمن گردید .سال دوم دبیرستان را که می گذراند در اردوی یک ماهه اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان سراسر کشور در تهران شرکت نمود .پس از باز گشت به زاهدان ضمن تعمیق همکاری و فعالیت با اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان ،وظیفه جدید بر عهده گرفت ،یعنی به عنوان خبر نگار مجله آینده سازان فعالیت اجتماعی و فرهنگی دیگری را آغاز نمود .

او در دوران تحصیل نه فقط در زمینه درس ،بلکه به لحاظ اخلاقی نیز همیشه ممتاز بود ،به گفته صحیح تر ،هم در بعد علمی و هم در بعد اخلاقی و تربیتی و آنچنان که بعد ها عملا ثابت کرد ،در بعد ایمان نیز نمره ممتاز گرفت و نشان داد که یک انسان ترازاول درآیین اسلام است .

در هر سه بعد پیشرفت واقعی یعنی :علم –اخلاق – ایمان گام بر می داشت .علاوه بر اینها تلاش نمود به نحوی به صدور انقلاب اسلامی به خارج بپردازد ،لذا با به دست آوردن نشانی افراد مورد نظر در کشور های مختلف آسیایی و اروپایی ،از جمله : «هندوستان »، «پاکستان» ، «نروژ»، «سوئد»، «انگلستان» و ...با آنان ارتباط مکاتبه ای بر قرار نموده و از این طریق در بسط و گسترش اندیشه دینی و انقلابی ،فعالیتی خیره کننده به ظهور رساند .وقتی در سال سوم دبیرستان درس می خواند ،مسئولیت« اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان سیستان و بلو چستان» به او سپرده شد و او تا پایان دوره دبیرستان در این مسئولیت خطیر ،در راه تعمیق آگاهی های دینی و رشد بینش سیاسی جوانان ،سعی بسیار نمود .او عاشق علوم دینی و تحصیلات حوزوی بود ،و به خاطر همین علاقه شدید ،پس از اتمام دوره متوسطه در کنکور دانشگاه ها شرکت نکرد .

و در سال تحصیلی 1362- 1361 وارد حوزه علمیه« امام جعفر صادق(ع) زاهدان» گردید و در محضر اساتید ارجمند آن حوزه به یادگیری علوم دینی پرداخت تا به خواست دیرین و قلبی اش که مطالعه گسترده و ژرف در امور دینی و پژوهشی در آنها بود جامه عمل بپوشاند .

تحصیل او در حوزه مقارن با سال آغازین جنگ عراق علیه ایران اسلامی بود ،در جبهه ها کمبود نیروی انسانی احساس می شد .در این اثنا دل بی قرار شهید« پیشداد» عزم جبهه کرد وخواست حضور پر رنگ و عاشقانه ای در جبهه های خون و آتش یابد و آن را مرام خویش عملی سازد چرا که آنرا مرحله ای اساسی در تکامل عقیدتی می دانست .

در ابتدا ،به عنوان نیروی رزمی عازم شد ،به مرور که از حضورش در جنگ می گذشت آبدیده تر شد و ضمن مهارت های گوناگون و به همراه داشتن خمیر مایه وجودی و تقوا ،به سرعت مدارج گوناگون را طی نموده و مسئولیت های مختلفی در رسته های مورد نیاز به او سپرده شد ،از جمله ،بیسیم چی گردان ،فرمانده گروهان ،معاونت گردان ،پیک فرمانده تیپ ولشگر.او در تمام مسئولیتها به خوبی وظایف محوله را انجام داد . عارفی بود که گویا برای گذر از بعضی منازل سیر و سلوک عاشقانه ،جنگ را بر گزیده و تکامل اخلاق عملی خویش را در آن وادی جستجو می کرد .آن عارف مجاهد به الگو و اسوه ای تبدیل شده بود که بسیاری از رزمندگان و مجاهدین طریق حق ،رفتار و اخلاق اورا سرمشق خود قرار داده بودند .

آخرین حضور جسمانی او در جبهه های جنگ هنگامی بود که مسئولیت فرماندهی گروهان« حضرت ابوالفضل العباس(ع) »را عهده دار بود .در عملیات« والفجر هشت» در ساحل« اروند» ،پرنده روح بلند پرواز عاشق و بی قرارش ،قفس تنگ تن را تاب نیاورده و سبک بال ،لبریز از تمنای آزادی و پرواز ،رقص کنان به شوق دیدار در سماع عشق پرواز کرد تا بر شاخسار طوبی نشیند و ذکر دوست ،دوست را با لبخند های شیرین چه چه زند .

وصیت نامه

بسمه تعالی

الحمدالله الذی انجز وعده ونصرعبده و اعزجندهولنبلونکم
بشی ءمنالخوف والجوع نقص من الاموال والانفس والثمرات و بشرالصابرین

الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا الله
و انا الیه راجعون

اشهدوان لا اله الا الله وحده لا شریک له
و اشهد ان محمدا عبده و رسوله و اشهدان علیا و اولاده المعصومین حجج الله .

این وصیت بنده حقیر و ذلیل و ضعیف و رو
سیاه مرتضی پیشداد می باشد که در کمال صحت و سلامت و آزادی نوشتم ،شهادت می دهم که
اهل بیت عصمت و طهارت در راه خدا مصائب عظیمی را تحمل کردند .

و شهادت می دهم که هر کس به آن رسول ظلم
کرد و آنانکه به این اعمال راضی بودند همگی در آتش جهنم تا ابد در عذاب خواهند بود
.

یا ابا عبدالله، انی مسلم لمن سالکم و حزب
بمن حاربکم .

خداوندا تو را به حق فاطمه الزهرا (س) قسم
می دهم دست ما را از دامان اهل بیت پیامبر (ص) کوتاه مگردان .

خداوندا به عنوان بنده ای رو سیاه و ذلیل
رو به در گاه تو کرده در حالیکه بر گناهانم مقرم و اعتراف می کنم. به ظلمت نفس اعتراف
می کنم، خودم به هیچ وجه لیاقت نداشتم و ندارم که در جبهه نبرد حق علیه باطل شرکت کنم
و این تو بودی که از راه لطف و کرم این توفیق را به من عنایت کردی. حال چگونه تصور
کنم که در میدان نبرد رهایم کنی و کمکهایت را از من دریغ نمایی. هیهات ،خداوندا ،تو
کریم تر از آنی که با موجودی ضعیف اینگونه رفتار کنی ،همیشه اشتباه از کوچکتر ها بوده
و بخشش از بزرگها .خداوندا تو خود می دانی که کوچکترین ذره نا چیز من هستم و بزرگترین
موجودی که در وصف نگنجد تویی ،پس اشتباهات را بر این بنده ببخش .

بار الها :عمری است که حسین حسین می گویم
،درست است که این حال را هم تو دادی ولی اگر مرا به جهنم ببری (که سزاوار آنم ) حسین
تو ناراحت خواهد شد. ناراحتی امام حسین ناراحتی مادرش زهرا اطهر (س) خواهد بود و ناراحتی
فاطمه زهرا ناراحتی رسول تو و در نهایت ناراحتی تو خواهد شد ،پس با فضل و کرم خود با
من رفتار نما و به احترام پیامبر (ص) و اهل بیتش بر من ببخش جرم و گناهم را .

وصیت می کنم همه را به تمسک جستن به معصومین
(ع) .بر شما باد نماز اول وقت و جماعت .بر شما باد اطاعت از ولایت فقیه ،بر شما باد
قرائت قرآن ،بر شما باد کمک مالی و جانی به جبهه ،بر شما باد حفظ حجاب اسلامی .

خانواده عزیزم اگر خداوند توفیق داد و مرا
به لقاء خود رساند ،نمی گویم گریه نکنید ولی به یاد علی اکبر حسین و قاسم گریه کنید
. به یاد داشته باشید که من با توفیقات الهی برای یاری دین خدا و لبیک گفتن به ندای
حسین (ع) به جبهه آمده ام و سراسر امانتی بودم از خداوند نزد شما و حال خداوند امانتش
را گرفته ،لذا برای چیزی که مال خودتان نبوده زیاد ناراحت نشوید .

حضرت زینب (س) را الگوی خود قرار دهید که
همه مصیبتها را برای رضای خدا تحمل کرد .اگر زحمتی نیست نماز ها و روزه هایی را که
مدتش را می دانید به جا آورید .برایم طلب آمرزش کنید و از خدا بخواهید عاقبت ،ما را
مسلمان بمیراند و عاشق اهل بیت (ع) .

به علیرضا بگویید که برادرش برای یاری امام
حسین (ع) رفت ،اگر چه 1400 سال فاصله زمانی بود ولی در سفر روحانی ،مال و مقال مطرح
نیست .راهم را ادامه دهید و قدر امام امت را بدانید .

هیچ حقی به گردن کسی ندارم و همه را بخشیدم
امیدوارم هر کس به گردن من حقی دارد به بزرگواری خودش بر من ببخشد و حلالم کند .

ضمنا مبلغ 400 تومان به برادر منصور محمدی
بدهکارم ،آدرسش را از نامه ها که داده و در اتاقم هست پیدا کنید .

این وصیت نامه را با آزادی کامل نوشتم به
امید پیروزی لشکر اسلام

بار الها سوی تو با چشمان گریان آمدم

با دلی افسرده و حالی پریشان آمدم

گربخوانی ،یا برانی کی روم از درگهت

بنده ام من با امیدی نزد سلطان آمدم

کرد گارا من زاعمالم پشیمان آمدم

سوی تو با حال زار و چشم گریان آمدم

ناامیدم از هر امیدی جز امید عفو تو

با امیدی ای امید نا امیدان آمدم

نوشتم در تار یخ 15/ 11/ 1364 در حوالی
اهواز .

حقیر سرا پا تقصیر مرتضی ابن تراب (غلامرضا
پیشداد)
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" غلامرضا پیشداد " می نویسد