سیزدهم اسفند ماه سال 1343 ه ش در شهرستان زابل در کلبه ای حقیرانه از خانواده ای خدا جو و حق طلب، کودکی پا به عرصه هستی می نهد.بنا به سنت اسلامی، پیس از قرائت اذان و اقامه ،برای این مولود نام «محمد علی »انتخاب می شود .«محمد علی» در دامان پر عطوفت مادری متدین و در سایه پدری سختکوش که در تهیه معیشتی حلال دایم در تلاش است ،پرورش می یابد .
سیستان از دوران ستمشاهی زخمهای کهنه از ظلم و ستم ،محرومیت ،فقر ،تبعیض ،بی عدالتی و ...به تن دارد. زخم هایی که بسیاری از آنها هنوز التیام نیافته است .اگر چه امروزه به برکت انقلاب شکوهمند اسلامی ،سیستان قابل مقایسه با گذشته های چندان دور خود نیست .
در چنین وضعی است که پدری فرسوده و ناتوان از مشقات زندگی ،با شغل نجاری می کوشد تا خرج روزانه همسر و فرزندان را آبرومندانه تهیه نماید .مشکلات زندگی به این پدر مهربان و دلسوز اجازه نمی دهد که حتی ساده ترین امکانات رفاهی را برای خانواده خود فراهم کند .آنچه به حیات چنین خانواده ای روح زندگی می بخشد مهر و محبتی است که اهل خانواده به یکدیگر ابراز می کنند. تنها یار و یاور پدر ،فرزندان شایسته ای هستند که به کمک او می شتابند تا شاید خستگی از تن وی به در کنند .مادر و برادر شهید میرزایی نقل می کنند که محمد علی با دستان کودکانه خود برای پدر چکش می زند و چوب می تراشید .گویی محمد علی از همان اوان کودکی از این طریق می خواسته زحمات پدر را جبران کند و در رو یا رویی با سختی ها و فقر حاکم بر جامعه و زندگی می خواهد خود ،آموخته و تجربه کرده باشد .
در حالی که کودکان هم سن و سال او در کوچه پس کوچه های محله به پرسه زنی مشغولند و هنوز از خاکبازی چشم نپوشیده اند. محمد علی با روح آرام خود به دنبال چیز دیگری است .گویی گمشده ای دارد که می خواهد با شرکت در مراسم مذهبی آن را بجوید .
او دست در دست مادر به مجالس روضه خوانی و قرائت قرآن گام می نهد .گوش فرا دادن به کلام الله و شرکت در مراسم مختلف مذهبی از جمله عزاداری ،سوگواری و روضه خوانی برایش از هر چیزی زیبا تر جلوه می کند .
به گفته مادر محمد علی، لذت بخش ترین بازی و سر گرمی دوران کودکی وی بازی با تفنگ و شمشیر است که پدر برای او می سازد .محمد علی با همسالان خود با این وسا یل به بازی مشغول می شود و با صلاح چوبی خود قلب دشمن خیالی را هدف می گیرد .
گویی محمد علی با استفاده از این وسایل رمز و راز رویا رویی با خصم را در وجود خود می پروراند و در ذهن کودکانه خود چنین تصور می کند :
چون شعله سر کش تفنگیم همه بر سینه دشمنان فشنگیم همه
در راه خدا چه باک از کشته شدن ای خصم بیا که مرد جنگیم همه
وقتی شش سال از عمرش را سپری می کند ،به بیماری یرقان مبتلا می شود .برای اینکه مادر دلبندش اندوه به دل راه ندهد ،بیماری خود را پنهان و تحمل می کند .
دوران دبستان را در سال 1350 در دبستان« سرابندی »آغاز می کند. وقتی مادر از فرزندان سخن می گوید ،از اینکه محمد علی او را به هنگام تحصیل نزد معلمان و مدیر مدرسه سر افراز کرده است ،احساس غرور می کند .از اینکه فرزندش با حجب و حیای خاص از او حرف شنوی داشته و از کارهای خلاف پرهیز داشته است ،لذتی روحانی می برد .از اینکه پسر بچه اش کاری جز مدرسه رفتن و گوش دادن به نوار های مذهبی در خانه نداشته و همیشه مشتاق حضور در مسجد محله بوده است ،به خود می بالد .
محمد علی ،که از همان کودکی طعم تلخ فقر و محرومیت را با تمامی وجود چشیده است ،برای کمک به خانواده اش احساس مسئولیت می نماید .او همزمان با تحصیل در مغازه نجاری پدر مشغول به کار می شود .در حالی که بعضی از همسالان و همکلاسان وی در ناز و نعمت به سر می برند ،محمد علی با حداقل امکانات به تحصیل ادامه می دهند و تنها در خواستش از والدین خرید قلم و دفتر است ،نه چیز دیگر .
حساس ترین دوران زندگی محمد علی ،دوره ای است که به مدرسه راهنمایی پا می گذارد .وی در سال 1355 در مدرسه رهنمایی« طالقانی» مشغول به تحصیل می شود .
با توجه به جو مذهبی حاکم بر خانواده ،در این دوره محمد علی به رشد اعتقادی می رسد .میزان پایبندیش به انجام واجبات و ترک محرمات بیشتر می گردد .
در مراسم مذهبی فعال تر شرکت می کند و حس تواضع ،عدالت طلبی ،آزادی خواهی و خویش تن داری از منکرات در او نضج می گیرد .
روابط حسنه با دیگران را به نیکی از خانواده خود فرا می گیرد .بدون مشورت با بزرگتر ها کاری انجام نمی دهد .نسبت به کوچکتر ها نیز احترامی خاص قائل می شود .
به راستی که وجود او مایه سر افرازی اهل خانواده می گردد .از همان ابتدا با اخلاق و حسن رفتار خویش در دل دیگران نفوذ می کند .
همه در محله دوستش داشتند .دوستانش و اهل خانواده سعی می کردند بدون مشورت و نظر خواهی از او کاری از پیش نبرند ،چرا که به عظمت روح و بینش الهی او اعتقاد و اعتماد داشتند .گویی مهر نیکی از دوران جوانی بر پیشانی او نقش می بندد و آینده ای درخشان برای او رقم می زند .
شایسته ترین و بارزترین ویژه گی اعتقادی محمد علی در این دوران تقیید و التزام عملی به مسائل عبادی است .راه سعادت را به خوبی پیدا کرده و به نیکی در آن گام بر می دارد. او با اعتقاد راسخ ،در ادای نماز سر وقت بسیار حساس است .هر گز روزه را ترک نمی کند .با آن قد و قامت کوتاه و سن کم خود در نماز جماعت مسجد محله «هاشم آباد» شرکت فعال دارد .در برگزاری مجالس و مراسم مذهبی ،روضه خوانی و قرائت قرآن بسیار کوشا است .
عشق به ولایت و خاندان نبوت و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در سیمای تابناک او نمایان می شود .ارادت و اظهار محبت او در باره اهل بیت (ع) و توسل به ائمه اطهار آگاهانه و با معرفتی خاص در وجودش تجلی می یابد .او که تاکنون شنونده نوحه های مذهبی بوده است ،اکنون خود نوحه خوان می شود .با صدای گرم و گیرای خود دیگران را به لذتی روحانی می برد و به محفل عزاداران شور و حال معنوی می بخشد .
اطرافیان محمد علی احساس می کنند در وجود این نوجوان حس غریبی است که برای همگان قابل درک و دست نیافتنی است .
زیرا او تمام وجودش را وقف دین و مذهب کرده ،در این راه به هیچ چیز جز رضای خداوند یکتا نمی اندیشد .
محمد علی در انتخاب دوست وسواس عجیبی دارد .با افراد متدین و مومن مانوس می شود .به طوری که اغلب دوستان دوران کودکی و نوجوانی او یا همچون خودش به شهادت رسیده اند و یا در پست و مقامی از دستاوردهای انقلاب اسلامی پاسداری می نمایند .
از او قات فراغت خود به نحو احسن استفاده می کند .
کمتر امر معنوی است که از عهده محمد علی بر می آید و انجام نمی دهد .کوتاه ترین لحظه ها را مغتنم می شمارد .پیوسته ،در هر فرصتی که می یابد گوش به نوای ملکوتی قرآن می سپارد .به خواندن کتابهای مذهبی اهتمام می ورزد .هر از گاهی که موقعیتی ایجاد می شود تا با همسالان خود به بازی دسته جمعی به پردازد ،آنقدر روح پاکش در دیگران اثر می گذارد که هر تیمی دوست دارد یکی از بازی کنانش او باشد .
به گفته اهل خانواده و دوستان ،او در دوران نوجوانی اسوه و الگویی برای هم سن و سالان خود می شود و بزرگتر ها نیز بر ایمان قوی و قدرت معنوی او صحه می گذارند .
یکی از آرزوهای محمد علی در این دوران این است که روزی معلم و یا دکتر شود تا بتواند هر چه بیشتر در خدمت محرومان جامعه باشد و دین خود را نسبت به جامعه ستم دیده و مردم محروم منطقه ادا نماید .شاید این آرزوی او متاثر از بر خورد و ارتباط مداوم وی با خانواده دکتر معالجش به هنگام کودکی باشد .
او در اثر این آشنایی و ارتباط در کنار خواندن کتاب های مذهبی – عقیدتی ،به مطالعه کتاب های علمی نیز می پردازد .
محمد علی در سال دوم راهنمایی پدر فداکار و مهربان خود را از دست می دهد .پدری مشفق که دائما به فکر آینده فرزندان خود و به آنها درس آموخته بود .با فقدان پدر ،او بیش از پیش در مقابل افراد خانواده احساس وظیفه می نماید .می کوشد با کار و تلاش بیشتر جای خالی پدر را پر می کند .همراه برادر بزرگترش ،«شهید غلامرضا »،مدت بیشتری در مغازه نجاری پدر کار می کند تا از طریق در آمدی هر چند ناچیز برای امرار معاش فراهم آورد .زیرا غیرت و جوانمردی محمد علی به او اجازه نمی دهد تا برای خرج زندگی دست نیاز به سوی دیگران دراز کند .با چنین فرزندانی شایسته محیط خانه پر از عشق ،صفا و محبت گشته به روح آزرده مادر آرامش می دهد .
اگر چه با مرگ پدر مسئولیت سنگینی بر دوش محمد علی و برادر بزرگتر وی شهید غلامرضا می افتد ،ولی این امر آنها را از پرداختن به مسائل سیاسی – اجتماعی باز نمی دارد .مخصوصا در برهه ای که در گوشه و کنار مملکت مبارزات علیه شاه معدوم به طور علنی شروع شده بود .
با شروع مبارزات علیه طاغوت زمان ،گویی محمد علی تولدی دیگر می یابد وآشنایی و معاشرت دیرین خانواده محمد علی با شهید محمد تقی حسینی (نماینده مردم زابل در مجلس شورای اسلامی )در آغاز تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی بیشتر می شود .در این زمان ارتباط محمد علی با شهید حسینی برگ زرین دیگری در صفحات درخشان عمر پر بارش رقم می زند .منزل پدری وی محل امنی برای مبارزان سیاسی است .ازاین رو شهید حسینی که به خاطر مبارزات مستمر علیه نظام طاغوت مرتبا از طرف ساواک جهنمی مورد تهدید و تعقیب قرار گرفته بود ،کتاب ها ،نوارها و نشریه های حضرت امام خمینی (ره)را در این منزل مخفی می نماید .این امر نه تنها باعث آشنایی هر چه بیشتر محمد علی با مبارزات علیه رژیم شاه می گردد ،بلکه او را در متن مبارزات همه جانبه مردم سیستان بر ضد حکومت جابر پهلوی قرار می دهد .او در چنین لحظات حساس و سر نوشت سازی می کوشد تا شخصیت مذهبی _سیاسی خود را کمال بخشد .
اگر چه با توجه به وضعیت خاص استان سیستان و بلو چستان در آن زمان _از جمله :دوری از مرکز ،وجود اشرار و خانهای مسلح ،مزدوران فریب خورده وابسته به استکبار جهانی و جو اختناق حاکم _ تظاهرات به کندی و با تا خیر صورت می گیرد ،ولی محمد علی گستاخانه حصار ترس و وحشت را در وجود خود فرو می ریزد و با تاثیر پذیری از کلام امام خمینی (ره) به خیل مبارزان می پیوندد .
طلیعه نهضت اسلامی این طالب حق و آزادی را همچون دیگر مردم به تظاهرات علیه طاغوت می کشاند .دیگر سر از پا نمی شناسد .برای روشنگری و بیدار کردن وجدان های خفته ،ابتدا به سراغ همکلاسان و دوستان صمیمی خود می رود .آنها را با شور و هیجان زائد الوصفی به شرکت در تظاهرات علیه حکومت جابر تشویق و ترغیب می نماید .این امر موجب می گردد تا محمد علی به عنوان یک رهبرتعدادی جوان را به گرد خود جمع کند و به اتفاق آنها به پخش اعلامیه ها و سخنان حضرت امام «ره»و همچنین شب نامه های انقلابی مبادرت ورزد .از این رو ،بارها از طرف ساواک و ماموران مزدور شهر بانی تحت تعقیب قرار می گیرد. او برای رهایی از دست زورمندان رژیم خونخوار ،مخفیانه در روستاهای اطراف شهر به سر می برد .
بر اثر گذر زمان و تداوم انقلاب و تظاهرات علنی علیه شاه و ایادی مزدورش ،دیگر کسی از ماموران خود باخته رژیم ترسی به دل راه نمی دهد .ملت غیور ایران با قامتی بر افراشته و سینه ای ستپر برای دفاع از آرمان های مقدس انقلاب در برابر جلادان خون آشام پهلوی ،به قیام خود ادامه می دهد .مسجد حکیم (زابل ) از مهمترین مراکز تجمع انقلابیون است .رژیم مزدور که از اهمیت این پایگاه مردمی به خوبی آگاه است ،برای سر کوب و پرا کنده کردن عناصر انقلابی بار ها دست به تهدید و تهاجم می زند .
محمد علی که هم اکنون در سال سوم راهنمایی مشغول به تحصیل می باشد ،در جریان انقلاب لحظه ای آرام نمی گیرد .به عنوان سر باز فدا کار اسلام ،در جمع انقلابیون صدیق به حفاظت از این خاستگاه مبارزه و قیام می پردازد .
او که در کوران انقلاب و مبارزه ملت انقلابی ایران و ارتباط نزدیک با رو حانیون مبارز،به ویژه شهید حسینی به رشد اعتقادی و بلوغ سیاسی رسیده است ،سرا پای وجودش پر از شور و شعور انقلابی ،اسلامی می شود .
محمد علی دوره دبیرستان را از سال 1358 در دبیرستان شهید حسینی (فردوسی سابق )آغاز می کند . هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود ،هم با ضد انقلاب مبارزه می کند و هم هر چه بیشتر به تزکیه و تهذیب نفس می پردازد .
او این مراحل را به خوبی پشت سر می گذارد و با شعوری انقلابی و اعتقادی راسخ تمام سعی و تلاش خود را در حفظ دستاوردهای انقلاب ،سر کوبی منافقان و معاندان و بقایای حکومت فاسد شاه به کار می برد .
اولین اقدام انقلابی محمد علی پس از پیروزی انقلاب مقابله با منافقین است .منافقین در اوایل انقلاب برای نابودی و به انحراف کشاندن حرکت اسلامی مردم ایران از هیچ اقدام مذبو حانه ای فرو گذار نمی کنند .آنها برای رسیدن به اهداف شوم خود در گوشه و کنار هر شهری سعی در منحرف کردن افکار مردم ،به خصوص جوانان دارند .آنها با چاپ متعدد روز نامه ها و کتاب های گمراه کننده و بر گزاری جلسات درون گروهی ،شبانه روز در این امر می کوشند .اما بودند جوانانی پر شور و انقلابی که با تکیه بر فرمان رهبر معظم انقلاب در مقابل این مزد بگیران جیره خوار قیام کنند .
در این مقطع حساس ،افرادی همچون محمد علی با هوشیاری کامل ،جوانان مسلمان و انقلابی را گرد هم می آورند تا اقدامی به جا و به موقع در مقابل تو طئه های وابستگان به آمریکای جنایتکار به عمل آورند .
محمد علی در رویا رویی با منافقین ابتدا سعی نمود با افشا گری خود آنها را هدایت نماید .چهره سالوس رهبران منافقین را به آنان نشان دهد .اما عده ای از منافقین گویی در مقابل این همه افشاگری ها کر و کورند و واقعیت های عینی را نمی پذیرند .
اینجاست که دیگر محمد علی با افکار و مواضع انحرافی بر خورد قاطعانه می نماید .وقتی نصیحت را بی نتیجه می بیند ،دست به عمل می زند .به اتفاق یکی از دوستان خود (جعفر دولتی مقدم )برای بر چیدن بساط منافقین در زابل می کوشد و کتابفروشی منافقین را پر از کتابها و نشریات گمراه کننده ضد مذهبی و ضد انقلابی به آتش می کشد .
محمد علی ،پس از پیروزی انقلاب اسلامی ،برای سیراب کردن روح تشنه و ذهن معرفت جوی خویش در صدد جبران کمبود ها بر می آمد .در این روزها ،کتاب مونس همیشگی او می شود .اتاق محقرش انباشته از کتاب های مذهبی ،سیاسی و علمی است .بیش از پیش به مطالعه کتاب می پردازد .آثار شهید مرتضی مطهری اولین آثاری است که توجه او را به خود جلب می کند .محمد علی نه تنها خود به مطالعه این کتاب ها می پردازد ،بلکه با تعهد انقلابی خود به جوانان دیگر نیز سفارش اکید می نماید تا برای پر بار کردن ذهن ایمانی خود از آن استفاده نمایند .او برای با لا بردن بینش سیاسی خود مجلات ،نشریات و کتب سیاسی را مورد مطالعه قرارمی دهد . از مطالعه روز نامه ها غافل نیست .این مهم باعث می شود تا مسائل سیاسی را با دقت تجزیه و تحلیل نماید و علاو بر تحلیل درست مسائل سیاسی حاکم بر کشور از مسائل سیاسی حاکم بر کشور از مسائل حاکم بر منطقه زابل و زاهدان نیز آگاهی یابد .
رسیدن به ارزشها و کمالات انسانی از آرزوهای همیشگی محمد علی است .او با تو جه به سفارش های موکد حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر خود سازی و تزکیه نفس ،از هر فرصتی برای پرورش و تهذیب روح سود می جوید .خود سازی و مراقبت از خویشتن را تداوم می بخشد تا خود را برای وصول به درجات کمال آماده سازد .
روح توکل به خدا بر سراسر وجود و زندگی او سایه می افکند .
جانش با قوت دعا و ذکر نیمه شبان صیقل می یابد .از دولت قرآن و ادعیه قلبش تجلی گاه نور می شود .او به طمانینه قلبی می رسد و با یاد و ذکر الله با قلبی مطمئن به سوی تقرب به یگانه معبود هستی گام بر می دارد .سیمای نجیب او نمایی از خلوص و صفا و پاکی می شود .از دیگر صفات شایسته و بارز محمد علی در این دوران عدم وابستگی وی به تعلقات مادی و وابستگی های دنیوی است .او به دنیا دل نمی بندد .زیرا ،به خوبی واقف است که «هر چه نپاید دلبستگی را نشاید »مال دنیا و حب جاه و مقام را منشاءگمراهی و مانع وصال به محبوب می داند .ساده می پوشد و ساده زندگی می کند .آنچه برایش مهم است «خاکی بودن »بی آلایشی و صفای باطن است .
در سال 1358 محمد علی با تکیه بر شعار «هستم اگر می روم ،گر نروم نیستم »به بسیج ،این دریای خروشان حرکت انقلابی مردم ،می پیوندد .او با روحیه ظلم ستیزی ،دلی به استواری کوه پیدا می کند و در عرصه های نبرد بر باز ماندگان رژیم ،نا کثین و ما رقین زمان همچون شیر شرزه می خروشد .
در این بر همه از زمان سه عامل عمده او را جزو بارزترین جوانان این مرز و بوم می سازد :اول اینکه در جرگه بسیجیان انقلاب قرار می گیرد ،دوم ،با مفاسد اجتماعی و جریان های سیاسی انحرافی مقابله می کند و سوم ،به خود سازی و تهذیب نفس می پردازد و تجسم و الگوی عینی یک بسیجی مومن و انقلابی می شود .
اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ،نغمه های شومی از طرف ایادی استکبار در کردستان به گوش می رسد .منافقین ،دمکراتها و کمونیست ها جهت بر اندازی نظای نوپای اسلامی به هر دسیسه و تو طئه ای متوسل می شوند .
محمد علی در سال 1359 با ورود به سپا ه پاسداران انقلاب اسلامی برای سر کوب این عناصر خود فروخته و وابسته به اجنبی به کردستان اعزام می شود .در پاکسازی شهر مهاباد شرکت می کند و با دشمن شجاعانه می جنگد .
او که جهاد و مبارزه در سنگر های نبرد علیه دشمن را ضروری تر می داند .در سال دوم دبیرستان تحصیل را رها می کند .
پس از باز گشت از منطقه کردستان به خاطر شجاعتها و رشادتهایی که از خود نشان داده است ،مسئولیتهایی حساس به او واگذار می شود .مدتی به عنوان محافظ استاندار سیستان و بلو چستان و پس از آن مدتی به عنوان محافظ امام جمعه زابل انتخاب می گردد .سپس به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران زابل انجام وظیفه می نماید .
با آغاز جنگ تحمیلی درست در زمانی که ایران نیاز به باز سازی اجتماعی ،فرهنگی ،سیاسی و ...دارد ،صدام به تحریک آمریکای جهان خوار وحشیانه به کشور عزیزمان حمله می کند .
محمد علی که درس مبارزه علیه ستمگران و متجاوزان را در مکتب پیر خمین آموخته است ،مسلسل شوق بر دوش می گیرد و پوتین عشق می پوشد و با کوله باری از شوق و اشتیاق به همراه دیگر مجاهدان به مقابله با کفار بعثی می پردازد .او جزو اولین داوطلبانی است که در میدان های جنگ تحمیلی حاضر می شود و از کیان میهن اسلامی دفاع می کند .در اوایل جنگ عملیاتی نبود که محمد علی در آن حضور نداشته باشد .با توجه به عشق و علاقه وافر ی به جهاد در راه خدا و حساسیت حضور در جبهه ،حتی پس از اتمام اکثر عملیات حاضر به ترک صحنه های نبرد و رفتن به مرخصی نمی شود .
حضور مداوم در جبهه های جنگ حق علیه باطل، باعث می شود که محمد علی هر چه بیشتر با تاکتیک ها و فنون نظامی آشنا گردد .او که در کسب مهارتهای نظامی استعداد و نبوغ فوق العاده دارد با عضویت در طرح و عملیات لشکر 41 ثار الله ،آن را بهترین نمودار جلوه ی این فراگیری می داند .این اعتقاد در دل و جانش ریشه می دواند که تمام زندگی و هدف آن در جبهه خلاصه می شود و زندگی خارج از جبهه یعنی زندگی در قفس .
محمد علی در اکثر عملیات با مسئولیتهای مختلف حضور فعال دارد از جمله :
_شرکت در پاکسازی مزدوران کومله و عناصر ضد انقلاب در مهاباد
_ عضو گروه شناسایی در منطقه گیلان غرب ،پاوه و ...
_ عملیات طریق القدس ،طراح عملیات
_ عملیات فتح المبین ،عضو گروه ویژه و پیک گردان
_ عملیات بیت المقدس ،بی سیم چی
_ عملیات رمضان ،جانشین طرح عملیات تیپ
_ والفجر مقدماتی ،بی سیم چی لشکر
_ عملیات والفجر 1 ،واحد اطلاعات و عملیات تیپ
_ عملیات و الفجر 3 ،واحد اطلاعات و عملیات تیپ
_ والفجر 4 ،واحد اطلاعات و عملیات تیپ و مسئول پدافند خط در محور شلمچه
_عملیات خیبر ،پیک و جانشین طرح و عملیات تیپ
_ عملیات بدر ،جانشین طرح و عملیات و پیک تیپ
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام بر محضر مبارک حضرت حجت امام عصر(عج)
و با سلام و درود فراوان بر رسول و فرستاده خدا محمد (ص) و ائمه اطهار (ع) به خصوص
سرور آزادگان حسین بن على(ع) و با سلام بر امام امت و امت شهید پرور و سلام و درود
بر شما خانواده عزیز، چند کلمه ابتدا با شما سخن مى گویم.
پدر و مادر خوبم نمى دانم با چه زبانى و
با چه بیانى از شما قدردانى و تشکر نمایم .امیدوارم شما خودتان به بزرگوارى خودتان
مرا ببخشید. از زحمات و رنجهایى که شما به خاطر من متحمل شدید تشکر مى کنم. مادر جان
و پدر جان موت و حیات(مرگ وزندگی) همه دست خداوند است و موت براى همه است، بدون استثناء.
پس چه موتى بهتر از مرگ در راه خداست. پدر و مادر عزیزم، فرزندان هر خانواده امانتى
هستند الهى که بایستى این امانت را به خود خدا بازگردانند . خداوند هر موقع که مقدر
دانست امانت خویش را تحویل مى گیرد . من هم یکى از این امانات هستم، پس از این بابت
به خود ناراحتى و نگرانى راه ندهید. وصیت من به شما این است:« همیشه راه معصومین را
پیشه خود سازید. نماز را از یاد نبرید و طورى خود را بگیرید و روحیه خود را طورى تقویت
کنید که مبادا خداى ناکرده دشمنان ما احساس شادى در وجود خویش کنند. طورى خودتان را
نشان دهید که انگار هیچ اتفاقى نیفتاده و تا جایى که امکان دارد به جبهه ها کمک کنید
چون حالا که من به جبهه آمدم و با واقعیات روبرو گردیدم دگرگونى عجیبى در وجودم پدیدار
گردید. همانطورى که مى دانید انقلاب ما انقلاب ارزشهاست و حالا در این برهه انقلاب
ما در جهان تنهاست، پس بایستى از این انقلاب دفاع نموده و براى حفظ این انقلاب اسلامى
و الهى بایستى که از جان خود مایه گذاشت و همیشه پشتیبان این نعمتى که خداوند به ما
عطا نموده، بود. زیرا که دشمنان ما سعى دارند که از طرق مختلف به انقلاب ما ضربه بزنند
ولى خداى را شکر که همیشه ناموفق مى مانند و خداوند آنها را ذلیل مى گرداند.» وصیت
من به تو خواهرم این است که همیشه حجاب را رعایت کنى و زینب وار رفتار کنى تا فاطمه
زهرا(س) از شما راضى و خشنود شود و این به مثل این مى ماند که گویند:« اى زن از فاطمه
به تو این گونه خطاب است . ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است. » و تو خواهرم با رعایت
کردن حجاب و رعایت موازین اسلامى مشت محکمى بر دهان یاوه گویان خواهى زد که همیشه سعى
در این داشتند که با بى حجابى جامعه ما را به سوى مفاسد غربى سوق دهند.
برادرم: ان شاء الله امیدوارم که درس ات
را به خوبى ادامه دهى و مطالعات خود را درباره اسلام گسترش دهى تا واقعیت اسلام را
دریابى. پس رو به جبهه نما و اسلام عزیز را یارى نما، چرا که به قول امام :« آمدن به
جبهه از فروع دین هم مهم تر است.» همیشه گوش به حرف پدر و مادر باش. مبادا که آنها
را اذیت کنى چرا که بزرگترین سرمایه در درجه اول نیکى به پدر و مادر میباشد. در مقابل
دشمنان استقامت کنى تا اینکه بالاخره بر آنها غلبه نمایى.
سخنى با شما امت شهید پرور: مردم شهید پرور،
بدانید که انقلاب ما تنها انقلابى است که راه خدا و معصومین را پیشه خود ساخته. پس
بایستى که این انقلاب را حفظ نمود و تلاش و کوشش نمود تا دشمنان داخلى و خارجى بدانند
که این انقلاب ما ضربه پذیر نیست چرا که خدا و امام زمان (عج) پشتیبان این انقلاب است
و آسیب پذیر نیست پس به جبهه ها روى آورید و این انقلاب را یارى کنید و به جبهه بیایید
و واقعیت را دریابید.
فرازهایی از وصیت نامه های دیگر شهید
پیام من به تو ای مادرم این است که اول
ایمان خود را حفظ کن و دوم آنکه برای به ثمر رسیدن انقلاب از فرزندان دیگرت هم دست
بکش .مادرم این را ازتو می خواهم که اول برادرانم را به تقوا توصیه کن و بعد این که
سلاح بر زمین افتاده ام را بر دارند و برای رضای خدا وارد صحنه جهاد شوند و خواهرم
را مزین به ایمان و حجاب نما .از تو می خواهم که برادران کوچکم را به راه راست کشانده
و یک لحظه آنها را نگذاری که غافل از خدای خویش شوند .
مادر جان از همه کس دشنام بشنو و هر گونه
ناراحتی را به خود تحمیل کن و پشتیبان ولایت فقیه و امام باش .مبادا بگذاری که قلب
امام از ما برنجد .مادر !در مرگم گریه نکن .مادر در مرگم شیون مکن و با سکوتت به دشمن
بفهمان که ما پیرو خط حسین زمانیم .
توصیه ام به دوستان و برادرانم و خواهران
دینی است که در این برهه از زمان که برای لبیک گفتن به ندای هل من ناصر ینصرونی حسین
زمان ،خمینی روح خدا بپا خواسته ایم از شما خواهانیم که لحظه ای امام را تنها نگذارید
.تا آنجا که می توانید برای تداوم این انقلاب بکوشید .از شما امت مسلمان می خواهیم
که در خط رهبر و پشتیبان ولایت فقیه باشید .
ای امت مسلمان ،جبهه را محل جنگ مپندارید
،بلکه برای ما دانشگاه است . از خدا می خواهم که سند قبولیم را این مرتبه امضاء کند
.دانشگاه الهی است که ما را به خدا نزدیک می کند .
توصیه به خواران دینی ام :ای خواهر حجاب
تو ضربه ای کوبنده تر از سرخی خون من بر پیکر دشمن است .از شما می خواهم که در حفظ
حجابتان کوشا باشید .
در آخر این را بگویم که ما جند الهیان تا
آخر قطره خون و تا آن هنگام که پرچم لااله الاالله ،محمد رسول الله ،علی ولی الله ،خمینی
روح الله ،بر جهانیان نیفکنیم ،دست از مبارزه بر نخواهیم داشت .16 /2/ 1361 محمد علی
میرزایی