loader-img-2
loader-img-2
زندگینامه روحانی شهید: ابوالفضل زینعلی ای کاش حضرت معشوق از عاشقان درگهش طلب جان می کردتا دلدادگان حقیقی از مدعیان دروغین شناخته شوند. سخن دروصف آلاله ای سرخ ازتبار فداییان قافله سالار عشق است که ملکوتیان دو عالم را مبهوت خویش نمود. دستان تقدیر الهی در اولین روز فصل سبز آفرینش در سال 46 رقم خورد و شهر «بیدگل» کاشان را غرق در سرور و شادمانی کرد. طلبة شهید ابوالفضل زینعلی در میان هجوم دود اسپند و عطر دل انگیز صلوات، چشم به جهان هستی گشود و گوش جانش به زمزمة عرفانی اذان و اقامه منوّر گشت. دوران شیرین کودکی را در دامان پر مهر پدر و مادر طی کرد و راهی دبستان «کاشانچی» سابق و سپس مدرسة راهنمایی شد و با سپری کردن این دوران، مقطع دبیرستان را آغاز نمود. طلبگی یعنی قدم نهادن در وادی عشق و سر سپردن به درگاه گل سرخ هستی، مهدی موعود -عجل الله تعالی فرجه- و در زلال آبشار لطف و کرامتش خود را شستشو دادن. حقیقت طلبگی آشوبی است درونی که انسان را از سرزمین وابستگی ها می رهاند و در آسمان آزادی و معرفت پروازش می دهد. آری، جذبة دل ربای ساقی میکدة علوم ناب محمدی -صلی الله علیه وآله- ابوالفضل را نیز حجره نشین حوزة علمیة «آیت الله یثربی» کرد و در دل خطاب به مولایش چنین می سرود: به غباری که زکویت به رخم مانده قسم هرکه خاک تو نشد، عزت و جاهش ندهند ایشان، با کسب علم و معنویت و تهذیب نفس، در میان خانواده و اطرافیان، شخصیت والایی پیدا کرده و اهل مناجات و نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر بود. در برگزاری مراسم مذهبی در مساجد و هیأت ها نقش بسزایی داشت و به خانوادة شهدا سرکشی می کرد. بعد از سه سال خوشه چینی از خرمن علوم اهل بیت -علیهم السلام- برای لبیگ گفتن به فرمان آفتاب عالم تاب انقلاب و مشق عملی اندوخته های خویش، راهی جبهه های سراسر نور شد و با حضور در عملیا ت های مختلف از جمله کربلای پنج و شش رنگ و بوی الهی و چشم انتظاری یوسف فاطمه - علیه السلام- به خود گرفته بود. در عملیات «کربلای شش» رزمی نمایان کرد و سرانجام در همین عملیات، قرعة وصال یار به نامش رقم خورد و کبوتر جانش تا بی نهایت پرواز کرد. پیکر مطهرش سیزده سال در سرزمین خونین شلمچه، میهمان ملائک بود و سپس در تاریخ 20/4/78 به سوی خانواده رجعت کرد و پس از تشییع باشکوهی در جوار «امامزاده هادی - علیه السلام-» بیدگل به خاک پاک سپرده شد. «روح بی قرارش در بهشت رضایت الهی متنعّم باد
وصیت نامه

« طلبة شهید: ابوالفضل زینعلی» « ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند
ربهم یرزقون »  169)/(آل عمران گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بلکه
زنده اند و نزد پروردگار روزی می خورند. با سلام و درود به پیشگاه منجی عالم بشریّت و نابود
کنندة ظلم جهانی از روی زمین، امام زمان -عجل الله تعالی فرجه- و نایب برحقش، امام خمینی و با
درود و سلام به خانواده های شهدا و ملّت شهید پرور، وصیت نامة خود را آغاز می کنم: وصیتم را با آیة قرآن شروع کردم؛ زیرا برای
قرآن و حفظ آن می جنگیم. ما برای نماز و دین اسلام می جنگیم. خداوند در این آیة
شریفه می فرماید: آنهایی که در
راه خدا کشته می شوند نمرده اند؛ بلکه زنده اند و نزد من روزی می خورند. و کشته
شدن در جنگ، شهادت در راه خدا است. ما عاشقان حسین - علیه السلام- نباید جبهه ها را خالی
نگه داریم؛ بلکه باید به جبهه رفت و کفر جهانی را از روی زمین ریشه کن کرد. امروز
روزی است که باید به پیام اماممان لبیک گفته و بگوییم: اماما! ما اهل کوفه نیستیم
که امام حسین - علیه السلام- را تنها گذاشتند ]و او را رها کردند.[ اماما! ما تا
آخرین قطرة خون، گوش به رهنمودهای شما می باشیم و تا آخرین نفس در راه خدا می جنگیم. امروز روزی است که ما نباید جبهه ها را خالی
بگذاریم. باید پیر و جوان امروزه به جبهه بروند که فتح و ظفر از آنِ لشکر خداست.
ما باید بجنگیم تا قدس عزیز را آزاد کنیم و اسرائیل خون آشام را به خاک و خون
بکشیم. امّا چند
وصیتی به ملّت شهید پرور، مردم شهید پرور! تا می توانید به رهنمودهای امام گوش فرا
دهید و مانند اهل کوفه نباشید که امام حسین - علیه السلام- را تنها گذاشتند؛ پس امام را
تنها نگذارید که نور چشم ما، امام است و برای طول عمر امام دعا کنید که مبادا خدای
ناکرده زبانم لال، امام از میان ما برود. اگر امام خدای ناکرده نبود ما هم نبودیم. امّا چند وصیتی به پدر و مادرم: پدر و مادر
مهربان و عزیزم! سلام علیکم. پدرم و مادرم! مبادا از نبودن من به سر و سینه بزنید و
گریه کنید. اگر خواستید گریه کنید، برای امام حسین - علیه السلام- و فرزندان امام
حسین - علیه السلام-
و برای فاطمة زهرا -سلام الله علیها- گریه کنید. بعد از شهادتم لباس سیاه بر تن نکنید؛ زیرا
من به دیدار خدا رفته ام. امّا وصیتم به خواهرانم: خواهرانم! مبادا بعد از شهادتم
ناراحت شوید و گریه کنید و لباس سیاه بپوشید. شما باید مانند حضرت زینب -سلام الله علیها-
در جامعه زندگی کنید و با مصیبت ها مبارزه کنید و اگر خواستید گریه کنید برای زینب
-سلام الله علیها- و فاطمة زهرا -سلام الله علیها- گریه کنید. اگر در طول زندگی،
بدی از من دیده اید، مرا حلال کنید. ان شاءالله خداوند گناهان همة ما را ببخشد. امّا وصیتم به برادرم: برادر عزیز و مهربانم!
اگرچه من شهید شده ام امّا زنده ام و شما ناراحت نباشید. بعد از شهادتم، به پدر و
مادر دلداری بده هرچند که احتیاج به دلداری ندارند و اگر بدی از من دیده اید، حلال
کنید. امّا وصیتم به
آشنایان و دوستانم: دوستانم! به جبهه بروید و جبهه ها را پر کنید که مرگ صدام
نزدیک است و تا زنده اید، دنباله روی رهنمودهای امام باشید. خدا نکرده امام را
تنها نگذارید. در پایان اگر بدی از من دیده اید، حلال کنید و ببخشید. در پایان، طول عمر امام را از خداوند متعال
خواهانم و امیدوارم که به زودی زود، رزمندگان به فتح و پیروزی برسند و راه بسته
شدة کربلا را باز کنند. دیگر عرضی ندارم، ضمناً استادان عزیزم باید مرا ببخشید و
شما برای ما خیلی زحمت کشیده اید و اگر بدی از من دیده اید، مرا حلال کنید. خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی -عجل الله تعالی فرجه-
خمینی را نگهدار      از عمــر مــا بــکاه و بــر عمــر او بی افـــزای
ابوالفضل زینعلی، 19 / 11 / 65، یکشنبه، ساعت 4 بعد از ظهر. در ضمن محل دفن من کنار قبر شهید و طلبة
عزیز، محمد حاجی زاده باشد

خاطرات

«طلبة شهید: ابوالفضل زینعلی» «همنوا با نسیم سحری» روز جمعه، دم دمای طلوع آفتاب بود که برای ادای نماز صبح بیدار شدم. ابوالفضل هنوز خواب بود. بیدارش کردم و به مزاح گفتم: «طلبه که نباید تا این وقت روز بخوابد. بلند شو نمازت را بخوان.» با سختی بیدار شد؛ دستی به سر و رویش کشید و گفت: «من نمازم را خوانده ام.» گفتم: کجا؟» گفت: «در مسجد صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه)» بعداً فهمیدم او هر شب برای نماز شب بلند می شده و پس از نماز صبح مقداری استراحت می کرده است. از خاطرة آن روز چیزی جز عرق خجالت و شرم به خاطر آن سخنم، برایم نماند. «خانواده شهید


اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" ابوالفضل زینلی " می نویسد