loader-img-2
loader-img-2
زندگینامه روحانی شهید: اصغر دولچین(مدبّر) درفروردین سال1340 صدای نوزادی درفضای خانه ای ساده و بی آلایش در شهرستان آران، بهار را طنین انداز کرد. نام او را اصغر نهادند و تحصیلات خود را در همان شهرستان شروع کرد و پس از سال دوم متوسطه در رشتة ریاضی فیزیک، با توجه به استعداد و شخصیت مذهبی وی، با راهنمایی یکی از علمای شهرستان، وارد حوزة علمیة «مشهد» شد و به مدّت یک سال در مشهد به کسب علوم دینی، تهذیب نفس و سلوک الهی پرداخت. سپس راهی حوزة علمیة «قم» شد. در کنار کسب علم و معرفت در مبارزه با حکومت طاغوت و بیداری مردم شهرستان، نقش مهمی را ایفا کرد تا جایی که اولین راهپیمایی در شهرستان، توسط این روحانی مبارز و شجاع پایه گذاری شد. چندین مرتبه توسط نیروهای دژخیم دستگیر و بازداشت شد. درسال 1358 ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک فرزند دختر می باشد. در زمان بنی صدر خائن این روحانی خستگی ناپذیر به مبارزه علیه این عنصر بیگانه در شهرستان پرداخت و به افشای مقاصد شوم او و لیبرال ها اقدام می کرد. منافقین چندین بار به قصد ترور وی اقدام کردند ولی به یاری خداوند متعال موفق به ترور او نشدند. با وجود پیشرفت خوب علمی و عشق وصف نشدنی به حوزه، از طرف آیت الله یثربی امام جمعة موقت کاشان به عنوان نیروی رزمی ـ تبلیغی راهی جبهه شد که در تاریخ 2/1/1361 درعملیات «فتح المبین» ـ با رمز یازهرا -سلام الله علیها- به آرزوی دیرینة خویش رسید. روح بی قـرارش درناپیـدای حضـرت دوست گم گشت . هنوز پس از سالیان سال آرزوی یک نگاهش، تنها چراغ روشن دل رهروانش است. «روحش شاد و راهش مستدام باد
وصیت نامه

«روحانی شهید: علی اصغر دولچین(مدبر)» بسم الله الرحمن الرحیم
و هوالمعین «...ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.» (بقره/250) السلام
علیک یا ابا عبدالله، السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و
علی اصحاب الحسین - علیه السلام- حمد و ثنای معبودی را که به ما آگاهی
عنایت فرمود و از تاریکی ها به روشنایی ها راهنمایی و از مسیر شیطان و طاغوت به خط
الهی امام هدایت کرد. سپاس خدایی را که درهای رحمت خود را
بر ما گشود و زمینه شناخت حق و حقیقت را فراهم ساخت تا در جوّی بسیار آزاد، راه
خود را انتخاب و به دفاع از حق بپردازیم. حمد خدایی را که ما را از بردگی و بندگی
طاغوت نجات داد و دست جنایتکاران و ابرقدرت های شرق و غرب مخصوصا آمریکای جنایتکار
را از مملکت ما قطع کرد و به ما بینش و هوشیاری عنایت فرمود، تا خط آمریکایی
منافقین و ملی گراها و لیبرال ها را خوب بشناسیم و آنها را تار و مار و منزوی کنیم. الحمدالله
که خداوند دشمنان ما را از احمق ها و نادان ها آفرید، بر آنها با همه توطئه ها و
دسیسه هایشان، لباس ذلت و خواری پوشانید و ما را همواره به شاگردی از مکتب
سیدالشهداء - علیه السلام- و پیروی از امام عزیزمان درس قیام و شهادت و رمز ایثار
و شهادت آموخت. آری، «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» و راه ما، همان راه حسین و اماممان،
نایب مهدی فاطمه و فرزند حسین- علیهم السلام- و دشمنان ما در واقع دشمنان حسین
هستند. به حق، سرزمین خونین ما کربلا هر روزِ
سخت و تاریخ سازمان عاشورا است. شرق و غرب و ایادیشان بدانند که ما همچون
ایثارگران کربلا تا آخرین نفر و تا مرز شهادت با همه توان در مقابل مشکلات و توطئه ها
ایستاده و فریادمان بلند است: «هیهات من ذله» و هم صدا با شهدای همیشه زندة
انقلابمان به سالاری شهید مظلوم، آیت الله دکتر بهشتی فریاد می زنیم: مرگ بر
آمریکا، مرگ بر سازش کار. در کربلای ایران همچون حسین بن علی -
علیه السلام- که فرمود: «ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی» ندا
می دهیم که ای آمریکا! ای منافق! و ای صدام! یعنی اگر نابود نمی شوید و ظلم و
ستمتان خاتمه پیدا نمی کند مگر به قتل ما و از خیانت به حق و مبارزه با دین خدا
دست نمی کشید مگر با کشتن ما و عزیزان و اطفال ما، پس بکشید ما را که نابودی و ذلت
شما و پیروزی و عزت ما حتمی و همیشگی است؛ چون «جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان
زهوقا.» شما ای امام ما و ای فرزند دل سوز رسول خدا -صلی الله علیه وآله- و
نایب بر حق ولی خدا! سلام ما را بپذیر و از ما به پیشگاه مقدس ولی عصر -عجل الله تعالی فرجه-
برسان. شما ای خواهران و برادران مکتبی! که
لحظه به لحظه متوجه فرامین خدایی رهبر کبیر انقلاب هستید، اتحادتان با مسلمین و
مظلومین جهان هر چه مستحکم تر و مبارک باد. امیدوارم با اتکا بر خداوند و توسل به
ائمه معصومین - علیه السلام- و پیوند ناگسستنی با
روحانیت -که همیشه فداکاران خط اول انقلاب بوده اند و هستند- همچنان استوار در
صحنه بمانید و متوجه توطئه منافقین و مزدوران داخلی و خارجی باشید که بیداری شما
موجب آرامش ما است. ما را فراموش نکنید که دعاهای مخلصانه
و راز و نیاز جانسوزانة پشت جبهه شما در نیمه شب و شب های جمعه در دعای کمیل و
ندبه؛ آن جا که با قلبی سوزان ندا می دهید: «این السبب المتصل بین الارض و السماء،
این معز الاولیا ء و مذل ألاعداء.» برای پیروزی رزمندگان چه قدر عالی و مؤثر است؛
آن وقت لرزه می اندازید بر پیکر کفار و منافقین. آن وقت که با شرکت در نماز جمعه و
جماعات صمیمانه دعای وحدت می خوانید و بانک تکبیر «الله اکبر خمینی رهبرتان» به
اوج فلک می رسد، چه افتخارآمیز و نیرو دهنده است برای جانبازان و آرامشی است بزرگ
برای شهدای به خون خفته! من الان در سنگری کنار سنگر مسجد ولی
عصر -عجل الله تعالی فرجه-در قلّه «هزار و صد بازی دراز» در نزدیک ترین
فاصله با دشمن مشغول نوشتن وصیت نامه هستم. خیلی به جاست عرض کنم که جای شما هم رزمان
و برادران خالی است، در این غارها و سنگرهای بی ریا، مشاهده قدرت لایزال الهی و
امداد غیبی، دیدن صحنه کربلا و جنگیدن با سلاح ایمان چه زیبا و لذت بخش است!
همواره نزول ملائکه الله چه پرشکوه و آرامش بخش است و وجود مقدس ائمه هدی -علیهم السلام-
در جبهه ها چه نورانی و نیروبخش است! در این مکان های الهی، شنیدن آوای تهجّد و
توسل سالکان راه الله و اشک عشق ریختن عاشقان لقاءالله چه پرنوا و با صفا است! دنیا
بداند که بی اثر ماندن گلوله های توپ و تانک و خمپاره دشمن خدا و خنثی شدن تاک تیک های
جنگی آنها با همه امکانات ظاهری، کاری الهی و معنوی است و نیروی ایمان و عشق به
شهادت است که در خطرناک ترین جاها، رو در روی دشمن می ایستیم، او را به سزای اعمال
خود رسانده و به سعادت و پیروزی می رسیم. برادران و خواهران حزب اللهی!
امیدوارم بعد از پیروزی در جنگ و رفتن به کربلای حسین -علیه السلام- برای
آزادی قدس عزیز و نابودی اسرائیل غاصب فداکاری کنید. ان شاءالله به یاد ما شهدا هم
باشید و ما نظاره گر پیروزی های الهی تان باشیم. به امید نابودی استکبار جهانی و
استقرار حکومت عدل اسلامی در سراسر جهان به رهبری امام خمینی تا انقلاب مهدی -عجل الله تعالی فرجه- شما
ای پدر و مادر دلسوز و مهربانم! موفقیت و شهادت افتخارآمیز فرزندتان بر شما
مربیان شهیدپرور مبارک باد. هزاران درود و سلام قلبی من بر شما که مرا برای
جانبازی و فداکاری تربیت کردید و چه زحماتی که نکشیدید. پدر جان! آن
همه محبت ها و رنج هایت که بر همه روشن است، هرگز فراموش نکرده و امیدوارم که مرا
عفو کنید. مادر مهربان و شجاعم! آفرین بر تو
باشد که رفتار و کردارت همیشه موجب دل گرمی و افتخارم می شد. درود خدا و ملائکه بر
تو که اصلا به فکر مادیّت و دنیاپرستی نبودی، از آن اول با خدا عهد کردی که فرزندت
را به حوزه علمیه بفرستید تا درس خداشناسی و ایثارگری بیاموزد و سرباز دین باشد،
وقتی این سعادت بزرگ را پیدا کردم و در حوزه مشغول تحصیل شدم، فرمودی حاضرم چادر
سرم را بفروشم برایت بفرستم تا خوب درس بخوانید. امیدوارم سرمشقی باشی برای دیگر
مادران. پدر و مادر عزیزم! الحمدلله که به
آرزویتان رسیدید و فرزندتان را در راه خدا قربانی کردید. شما ای خواهران و برادران گرامی ام!
که همیشه از اول انقلاب تاکنون با من در مبارزات همکاری داشتید و از هرگونه کمکی
دریغ نورزیدید! راهتان را هر چه استوارتر و صمیمانه تر ادامه دهید. شما
دو برادر عزیز! تا مرز شهادت، دست از مبارزه و جهاد فی سبیل الله بر ندارید. شما
خواهران! زینیب وار در پشت جبهه انجام وظیفه کنید و در مقابل کوردلان و دنیاپرستان
هدف و یاد ما را زنده نگه دارید. تو ای همسر فداکارم که در همة برنامه ها
و انجام وظایف راه گشا و همراهی دلسوز برایم بودی! از همکاری ها و ایثارگری هایت،
نهایت تشکر را دارم، می دانم که با آن بینش عمیق و ایمان راسخی که داری، در
رستگاری و پیروزی بزرگ من مسرور و چون کوهی استوار هستی. ان شاءالله در پیش برد
اهداف الهی و مکتبی و وظیفه شناسی، در تربیت فرزندم موفق باشید. شما
ای خویشاوندان، دوستان و همرزمان مخصوصاً جامعة روحانیت متعهد آران و بیدگل و طلاب
محترم! از همکاری ها و زحمات و راهنمایی های شما سپاسگزارم و آرزو دارم در مبارزه
و کسب علم و تقوا و پیشبرد اهداف عالیة انقلاب بیش از پیش مؤید و منصور باشید. ورود
من به حوزه علمیه قم، اول بیداری من از خواب غفلت بود و آن چه داشتم از حوزه علمیه
قم و مشهد بود. خداوند به امام امت، طول عمر و سلامتی و به شما ملت، بیداری، آقایی
و بصیرت بیش از پیش عنایت فرماید. «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت
اقدامکم»(محمد-7) والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته
الاحقر اصغر مدبر آرانی

خاطرات

«روحانی شهید: علی اصغر دولچین (مدبّر)» «برای مظلومیت اهل بیت اشک بریز» ایشان علاقه شدیدی به اهل بیت -علیهم السلام - داشتند. یک روز که در حال استراحت بودند دیدم که اشک ازگوشه چشمش جاری است و به من متذکر شد که همیشه در خلوت هایت برای اهل بیت -علیهم السلام- روضه بخوان و برای مظلومیت آن ها اشک بریز. دستگیری از افتادگان و نیازمندان یکی دیگر از خصوصیات ایشان بود. نقل می کردند که روزی ایشان در کوچه پیرزن ناتوانی را دیدند که سبدی که همراهش بود به سختی حمل می کرد. شهید تا این پیرزن را دیدند او را کمک کردند و سبدی را که در دستش بود تا درب منزل پیرزن رساندند. داشتن اخلاص از ویژگیهای مهم شهید بود. همیشه دوست داشتند گمنام باشند تا جایی که در یادداشت هایش متذکر شده بودند که: «دوست دارم گمنام باشم، حتی اگر جنازه ام هم برگشت، می خواهم قبرم مثل قبر امام حسین و ائمه بقیع -علیهم السلام- خاکی و بی نشان باشد و در هنگام عملیات پلاک خود را از گردنش بیرون آورده بود و به دوستان خود گفته بود: «می خواهم بی نام و نشان باشم». «به نقل از همسر شهید


اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" اصغر مدبر " می نویسد