loader-img-2
loader-img-2
شهید« محمد رضا ترا بیان» در سال 1339 در شهرستان« بیجار» به دنیا آمد تا پایان مقطع دبیرستان به تحصیل ادامه داد و در شهریور ماه سال 1361 موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته خدمات اداری و بازرگانی شد .در مقطع راهنمایی درس می خواند که با افکارامام خمینی(ره)و انقلاب رهایی بخش آن رهبر فرزانه آشنا شد وتا آخرین نفس همراه ویارامام وانقلاب نور شد.ا و برای تحقق آن از هر تلاشی فرو گذار نکرد .در آخرین روز های عمر رژیم منفور پهلوی در حالی که فریاد دشمن شکن الله اکبر، خمینی رهبر را سر می داد مجسمه ننگین شاه را بر زمین انداخت. اندکی بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در پستهای نگهبانی ازمراکز مهم به فعالیت پرداخت و پس از مدتی فرمانده گشت شبانه شد .در سال 1359 به عنوان پاسدار ذخیره همکاری خود را با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بیجار آغاز کرد .در سال 1361 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز در آمد و در واحد عملیات آنجا مشغول به کار شد. به دلیل شجاعت و کار دانی شایسته ای که از خود نشان داد به عنوان یکی از فرماندهان برجسته عملیاتی سپاه سقز معرفی گردید . به طوری که در همان راستا مورد تشویق مسئو لین قرار گرفت و به سوریه اعزام شد . در شهریور ماه سال 1362 جانشین فرمانده گردان جندالله تیپ سقز شد و در اسفند ماه همان سال فر ماندهی گردان مذ کور را پذیرفت . در تاریخ 12/1/ 1363 طی یک در گیری شجاعانه با نیرو های ضد انقلاب از ناحیه گوش راست مورد اصابت گلو له قرار گرفت و به شهادت رسید. شهید« محمد رضا ترابیان» بسیار صمیمی و خونگرم بود ؛همه کسانی که او را می شناختند بر مهربانی و دلسوزی وی صحه می گذارند ،صورت متبسم و نگاههای نافذ او حکایت ازبرخورداری اوازاخلاق متعالی اسلامی داشت. بیشتر اوقات می خندید و کمتر عصبانی می شدو پشتکار عجیبی داشت . وقت خود را گرانمایه می دانست و از کمترین زمان نهایت استفاده را می کرد .طرز تفکر عجیبی داشت . هر چیزی را کور کورانه و بدون آگاهی نمی پذیرفت . در نهایت آگاهی و بینش نسبت به انجام کاری اقدام می کرد .بیش از اندازه ساده و خا کی بود .خود را با نیرو های تحت امرش برابر می دانست و هیچ گاه فرمانده بودن رابه رخ دیگران نمی کشید .پوشیدن لباس سبز سپاه را منوط به داشتن لیاقت و شایستگی می دانست و کمتر با آن لباس حاضر می شد . وقتی برای آخرین در گیری اعزام می شد لبس سبز سپاه را پوشید و با همان لباس هم به شهادت رسید .نفوذ کلام خاصی داشت .موجب تقویت روحیه بچه ها می شد . در هر عملیاتی که حضور می یافت نیرو ها با قوت قلب بیشتری به مبارزه می پرداختند .صبور بود و زیر بار ظلم نمی رفت . از انسانهای بی تفاوت خوشش نمی آمد . خیر خواه بود ؛برای کسانی که کو چکترین کاری را برای او انجام می دادند، قدر و ارزش خاصی قایل می شد. منبع:"اسوه های استقامت" نشر شاهد،1386تهران
بسم رب
الشهدا
به نام خداوند بخشنده
مهربان ودر هم کوبنده ستمگران و نابود کننده کاخهای قارونها و جالوسها و فرعونها و
شاهان ظالم و یاری دهندة راست قامتان تاریخ و مستضعفان جهان در تمام دوران بشریت و
پیروز دهنده کسانی که دل در گرو راهش نهاده و همه را در برابرش کوچک بشمرند و آنان
که عشق رسیدن به او را در تک تک سلولهای وجود خود احساس کرده و دیگر جز یار چیزی
را احساس نمی کنند و وجود خود را در راه او همچنان پیش میروند تا به محبوب میرسند.
اسلام بر منجی عالم بشریت
و برپا دارنده عدل و قسط و نایب بر حقش امام عزیز خمینی کبیر.بنابر وظیفه شرعی در
این لحظه آخر میخواهم چند سطری بعنوان وصیت نوشته باشم از روزی که وارد سپاه شدم
یاری دین خدا بوده و همیشه از خدا میخواستم که شهادت در راه خودش را نصیب من
گرداند و اگر در این راه من بخون خود غلطیدم شاید خداوند از سر گناهانم در گذشته
باشد.
دوست دارم قبر من در کنار
دوستانم باشد : از مادرم و پدرم میخواهم در مرگ من گریه نکنند چون من به محبوبم
رسیده ام از برادران میخواهم از یاران امام باشند و گوش بفرمان او بدهند از امت
شهادت طلب ایران میخواهم که جبهه ها را همچنان پر کنند در پایان از تمامی دوستان و
فامیل و همسنگران میخواهم که من را حلال کنند. جنگ
جنگ تا پیروزی خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
محمد ترابیان 4/1/63
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" محمد رضا ترابیان " می نویسد