loader-img-2
loader-img-2

مرادی ,مصطفی

سال 1339 در روستای ابراهیم آباد یکی از روستاهای شهرستان اراک به دنیا آمد.او در خانواده ای مؤمن و بی آلایش رشد و تربیت یافت و دوران دبستان و راهنمایی را در محیط آرام و با صفای روستای ابراهیم آباد گذراند. در این زمان شخصیت او با صلابت کوه هایی که برای ورزش از آن ها بالا می رفت شکل گرفت.
پس از پایان تحصیلات راهنمایی برای ادامه تحصیل به تهران رفت.این مهاجرت دوره جدیدی در زندگی مصطفی بود، دورانی که همزمان بود با آخرین سالهای حکومت رژیم خائن پهلوی .
خیلی خوشحال بود که توانسته در پایتخت کشور و جایی که می شود بیشترین ضربه را به حکومت پهلوی زد ,به مبارزه بپردازد.
شکوفه های انقلاب اسلامی سردی و سیاهی را از بین برده و فضای عطرآگین استقلال و آزادی مشام جان را می نوازد و این حاصل سالها مبارزه و تظاهرات میلیونی مردم ایران است .
او همواره همگام با مردم و امام در صحنه بود . پس از پیروزی انقلاب یکی از اعضای فعال کمیته انقلاب اسلامی(سابق) ابراهیم آباد و کتابخانه مسجد جامع این روستا و هم چنین یکی از اعضای آگاه، پیشرو و پرتلاش انجمن اسلامی ابراهیم آباد بود. در بهمن ماه سال 1359 در لباس مقدس سربازی با یار دیرینه اش شهید سید احمد حسینی دوران دیگری از مبارزه خود را آغاز می کند. وی پس از شش ماه آموزش نظامی و خدمت در لشکر 28 کردستان با درخواست جهاد مریوان بقیه خدمت سربازی خود را در این نهاد انقلابی به عنوان مسئول تدارکات به انجام می رساند. اهالی روستاهای مریوان، خاطره خدمت های حاج مصطفی را به خصوص در کمیته برق رسانی هرگز فراموش نخواهند کرد.
او پس از پایان خدمت چند ماه دیگر نیز در جهاد مریوان به همراه شهید سید محمد حسینی خدمت خود به مردم محروم کردستان را ادامه داد تا این که به همراه دو سردار شهید یعنی سید احمد و سید محمد حسینی به واحد مهندسی لشکر 27 محمد رسول الله (ص) می پیوندد .
از این جاست که زندگی بسیجی حاج مصطفی آغاز می شود و تغییرات شگرفی در روحیات او پدید می آید.
شهید مرادی با مسئولیت سنگین پشتیبانی واحد مهندسی لشکر 27 محمد رسو ل الله (ص) در عملیات والفجر مقدماتی و والفجرهای یک، دو، سه و چهار به جنگ بی امان علیه کفار بعثی می پردازد، سپس با همان مسئولیت در قرارگاه نجف در حمله خیبر شرکت می جوید و در هنگام عملیات مجروح می شود ولی علی رغم اصرار همرزمانش برای بازگشت به پشت جبهه و معالجه زخم هایش، هرگز به عقب محورهای عملیاتی برنمی گردد و با تنی مجروح سنگرسازان بی سنگر را تدارک می کند. در این عملیات یاران و همسنگران حاج مصطفی یعنی شهیدان علی صبوری، جعفر صالحی، ویوسف باقی زاده به فیض شهادت نایل آمدند .او همانجا با خون این شهیدان پیمان می بندد که تا آخرین نفس راهشان را ادامه خواهد داد.
این سردار سپاه اسلام در عملیات بدر مسئولیت فرماندهی تدارکات در قرارگاه کربلا به پیکار بی وقفه با دشمن قدار ادامه می دهد. پس از عملیات بدر با تشکیل لشکر مهندسی رزمی 42 قدر به همراه شهید سید احمد حسینی به این لشکر می پیوندد و به عنوان مسئول تدارکات لشکر انتخاب می شود.
در عملیات والفجر هشت با مسئولیت سنگین تدارکات لشکر مهندسی 42 قدر با فراهم سازی ماشین آلات سنگین، تامین امکانات و نیروهای تخصصی به یاری رزمندگان مبادرت می ورزد و در این عملیات بود که خبر شهادت برادرش مرتضی را به وی می دهند. حاج مصطفی جنازه برادر را به اهواز منتقل می کند تا به زادگاهش ابراهیم آباد انتقال یابد.
به مرتضی خیلی ارادت داشت چرا که او را جوانی صبور، مخلص، بی ریا و عارف می دانست. در هنگامی که جنازه وی را به اهواز منتقل می کرد به یکی از برادران گفت که من حالا معنی این جمله امام حسین (ع) در شهادت حضرت عباس که فرمود: «به خدا کمرم شکست» را بهتر از همیشه دریافتم ولی شهادت برادر نه تنها در روحیه او خللی وارد نکرد بلکه او را در ادامه راهش مصمم تر کرد.
مصطفی مقلّد واقعی امام بود و در کلیه امور زندگی خود از امام پیروی می کرد و به راستی یک مسلمان واقعی بود چرا که با توجه به اموال کمی که داشت از پرداخت وجوهات شرعی دریغ نمی کرد.
سال 1364 همراه با سردار شهید حاج سید محمد حسینی به سفر حج مشرف شد. در ایام پر برکت حج مدینه منوره و مکه معظمه برایش سرشار از عبادت و راز و نیاز با پروردگار بود و در مسجد النبی در کنار ستون توبه یک بار قرآن را ختم کرد.
علاقه عجیبی به مجلس مصیبت خوانی و عزاداری سالار شهیدان داشت و در این مجالس زیاد گریه می کرد، به طوری که یکی از برادران می گفت که خستگی حاجی با گریه بر امام حسین رفع می شد.
یکی از مدیحه سرایان حقیقی اهل بیت (ع) بود . مسجد ابراهیم آباد نوحه ها و مصیبت هایی را که وی در سوگ اهل بیت خوانده رادر خود ضبط کرده، ندبه و گریه های آن روح پاک در مراسم سوگواری روزهای تاسوعا و عاشورا در خاطره ها مانده است. شهید پیش از سفر حج، ازدواج این دستور شرع انور را به انجام رساند و پس از مراجعت از خانه خدا برای این که از جهاد مقدس باز نماند علی رغم محدودیت ها و مشکلات فراوان، خانواده اش را به اهواز انتقال داد تا اوقات بیشتری را در خدمت جنگ باشد.
ثمره این پیوند مقدس، بیست روز قبل از شهادت حاجی به دنیا آمد که نام وی را «الهام» نهادند. شهید مرادی دو روز قبل از شهادتش با دختر 18 روزه خود خداحافظی می کند و به منطقه بازمی گردد. در بازگشت به جبهه به برادران رزمنده می گوید که موقع خداحافظی، نو رسیده ام «الهام» به رویم خندید و او این لبخند طفل معصوم خود را به فال نیک می گیرد و با تمام فامیل و دوستان و آشنایان خداحافظی کرده و از آنان حلالیت طلبید. گفته بود که این سفر آخر من است.
تصمیم گرفته بود که از باب الشهداء و در جرگه اولیاء خاص الهی وارد بهشت شود و در پی این آرزوی مقدس، از سنگری به سنگر دیگر و از جبهه ای به جبهه دیگر می شتافت تا این که عملیات کربلای چهار آغاز شد . حاج مصطفی به کار تدارک لشکر می پرداخت. بعد از این عملیات با فرمان مدبِّرانه خویش یک شبه تمام ماشین آلات، وسایل و نیروهای تدارکاتی را از منطقه عملیاتی کربلای چهار به منطقه شلمچه منتقل کرد که این عمل باعث حیرت و شگفتی دست اندرکاران و مسئولان امر شد و همرزمانش بیش از پیش به زیرکی، شایستگی و کاردانی او پی بردند.
در این عملیات شهید با تلاش وصف ناپذیر به عزیزان رزمنده امکانات می رساند که این کار روحیه رزمندگان را دو چندان می کرد.
سرانجام لحظه موعود فرا رسید و در تاریخ 8/12/1365 در روز ولادت حضرت زهرا (س) و سالروز شهادت برادرش، تولدی دوباره یافت و به همراه یاران همرزمش یعنی سید احمد حسینی و احمد جوانبخش و تنی چند از عزیزان لشکر مهندسی رزمی 42 قدر در عملیات کربلای پنج (منطقه شلمچه) دعوت حق را لبیک گفته و به جوار حق تعالی پر گشود.
به راستی او قهرمان و پیرو واقعی امیرمؤمنان (ع) بود که شهادت را فوزی عظیم می دانست. لبخند حاج مصطفی در هنگام شهادت این جمله امام علی (ع) را به یاد می آورد که «فزت و رب الکعبه»
منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید و امور ایثارگران اراک و مصاحبه با دوستان و همرزمان شهید
بسم الله الرحمن
الرحیم
وصیت نامه اینجانب مصطفی مرادی فرزند
عزیزالله متولد 1339 صادره از ابراهیم آباد.
قبل از هر چیز شهادت می د هم به یگانگی
خداوند متعال و شهادت می دهم که محمّد رسول الله (ص) پیامبر و فرستاده خداست و
ائمه اطهار (س) از امام علی ابن ابیطالب (ع) تا حجت ابن الحسن مهدی موعود (عج) که
انشاءالله خداوند مقدمات فرج و ظهور آن حضرت را فراهم نماید ـ جانشینان بر حق حضرت
ختمی مرتبت محمّد مصطفی (ص) هستند و شهادت می دهم که الحق حضرت امام خمینی، نایب
بر حق امام زمان است که خداوند تا ظهور آن حضرت حتی در کنار آن حضرت این امام را
عمر طولانی عطا نماید.
خداوندا! تو خود می دانی با همه لغزش
هایی که داشتم ولی همیشه سعی شد که رضای تو را در کارها مدنظر داشته باشم و حضور
در جبهه برای ادای تکلیف بود که امام امّت بر همه واجب کفایی دانسته است. پس من به
اصرار کسی به جبهه نرفته ام، بلکه وظیفه شرعی و تکلیف الهی بوده که بر دوش همه
امّت اسلام می باشد.
به شما امّت حزب الله تذکر می دهم که
نکند خدای ناکرده با دستتان، خود را به هلاکت بکشید، اسلام عزیز و جبهه را یاری
نکنید و امام عزیز را تنها بگذارید و در لاک خود فرو رفته و بنشینید تا کفار ضربات
سنگین تری به اسلام عزیز وارد نمایند! بر همه ما است که همیشه در مقابل اشرار و ضد
انقلاب و دشمنان داخلی و خارجی آماده باشیم و از هیچ چیز نهراسیم. در راه اسلام
جان و مال و عزیزترین کسان خود را باید بدهیم تا اسلام پا برجا بماند. شما می
دانید این انقلاب طبق فرمایشات امام خمینی الهی است و این مملکت متعلق به امام
زمان (عج) می باشد و حافظش هم خدایی است که وعده نصرتمان داده، فقط ما باید همت
کنیم.
به حمدالله دشمنان اسلام و سرکرده آنها
آمریکای جنایتکار الآن به التماس افتاده که بیاید با ایران رابطه برقرار کند.
ببینید که چقدر این انقلاب عزت دارد. در سایه امام زمان (عج) و رهبری حضرت امام
همیشه در جریانات و رسالت های انقلابی به هر نحو که باشد، حضور فعال داشته باشید
که خداوند با ماست.
صحبتی با ضد انقلاب دارم که ای بیچاره
ها شما هنوز فکر می کنید که در بین این مردم جایگاهی دارید؟ والله نه! وضعتان روز
به روز بدتر هم خواهد شد و رو سیاهی شما بیشتر از پیش می شود. شما می دانید هر
حرکت ضد انقلابی در این مملکت شد به لطف خدا و همّت مردم همیشه در صحنه خنثی شده،
حال بیایید و به آغوش مردم بِگِروید و توبه نمایید که هم خداوند شما را می پذیرد،
هم امّت حزب الله. در غیر این صورت شما هم بزودی به هلاکت خواهید رسید.
یک صحبت با نونهالان و جوانان عزیز
دارم: از این محیط و جو معنوی مملکت اسلامی استفاده نمائید. در مدرسه و دانشگاه
سعی نمائید از ضد انقلاب و افراد بی خط سبقت بگیرید که این مملکت بعدها نیاز به
افراد متخصص و حزب اللهی دارد. خود را با موازین اسلام و قرآن آشنا نمائید و از
این شرایط و فرصتی که به شما روی آورده است به نحو احسن بهره گیری کنید، فرصتی که
بسیار گران تمام شده و برای پیدایش این محیط، خون صدها هزار شهید عزیز بر زمین
ریخته است و اگر از این فرصت استفاده صحیح نکنیم، خیانت کرده ایم به خون شهدای
عزیز، عزیزانی که با همه آرزوها رفتند و جان خود را نثار کردند، عزیزانی که فردای
قیامت ما را بازخواست می کنند که: ما رفتیم تا شما آزاد باشید، ما رفتیم که اسلام
عزیز پایدار باشد، چرا به وظایف و تکالیفتان عمل نکردید؟ چرا به آرمان های اسلامی
و انقلابی پشت پا زدید؟ به هر حال مواظب باشید که خیلی وضعیت حساس و سرنوشت سازی
در پیش است.

و در آخر چند وصیت دارم:
1ـ به پدر و مادر گرامیم سلام عرض می کنم
و از آنها عاجزانه می خواهم که مرا حلال نمایند چرا که فرزند خوبی برای آنها
نبودم، ان شاءالله خداوند به شما صبر عنایت فرماید و اجر اخروی به شما عطا فرماید.
2ـ به همسر عزیزم سلام می رسانم و از
ایشان هم می خواهم که مرا حلال کند و در مشکلات صبر پیشه کند و از خداوند متعال
استمداد نماید و از ایشان عاجزانه می خواهم فرزندمان را با کمال دقت و رعایت همه
جوانب اسلامی و شرعی تربیت و تحویل جامعه نماید. با بزرگترها مشورت نمائید و با
فکر خود تصمیم بگیرید باشد تا انشاءالله در قیامت مورد شفاعت قرار بگیرید.
3ـ به برادران و خواهران عزیزم و فرزندان
آنها سلام و عرض ارادت دارم و از آنها می خواهم که در راه انقلاب و خط ولایت فقیه
قدم بردارند و همواره در جهت پیشبرد انقلاب و یاری اسلام کوشا باشند و فرزندان خود
را خوب تربیت نمایند.
4ـ درود می فرستم بر تمامی شهدای عزیز
اسلام و سلام می کنم به روح پاک برادر شهیدم آقا مرتضای عزیز و مهربان.
5ـ به کلیه دوستان و فامیل و همسایگان
سلام عرض می نمایم و از آنها عاجزانه می خواهم که حلالم نمایند و از خداوند برایم
طلب مغفرت نمایند.
6ـ از کلیه همرزمان عزیز که مدتی در جبهه
ها در خدمت آنها بودم درخواست می نمایم اگر ناراحتی از بنده گناهکار دیده اند و یا
برخورد تندی نموده ام، حلالم نمایند. زیرا همه برخوردها و کارها برای رضای خدای
متعال بوده است و در آخر از همه کسانی که اینجانب را می شناسند ملتمسانه درخواست
می کنم که حق خود را بر من حلال نمایند.
از مال دنیا چیزی ندارم ولی آن چه هست
مقداری از آن عیالم می باشد و مقدار کمی هم از آن خودم، آن چه از من است را می
توانید برای فرزندانم بگذارید.
به علت این که مدت زیادی در جبهه ها
بودم، روزه چندین سال بدهکارم و همچنین احتیاطاً نماز هم برایم بخوانید. کربلا
رفتید ما را فراموش نکنید.
التماس دعا از همگی داریم اهواز، مصطفی
مرادی 3/10/1365

 
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" مصطفی مرادی " می نویسد