loader-img-2
loader-img-2

خدمتعلی رجبی، هفتمین فرزند زوج مقصود رجبی و وجیهه حسنلو در 1 فروردین 1341 در روستای هشتچین از توابع شهرستان خلخال به دنیا آمد. پدرش از طریق کشاورزی و باغبانی، امرار معاش  می کرد. وی هنگام تولد فرزندش در سفر زیارت کربلا بود . او در این باره می گوید: «پیش از تولد او در زیارت کربلا بودم و موقعی که برگشتم فهمیدم پسرم متولد شده است.»1
خدمتعلی پس از طی دوران کودکی در دامان پدر و مادر، در سن 6 سالگی در مدرسه زادگاهش، مشغول به تحصیل شد و دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان برد و در سال 1353 وارد مدرسه راهنمایی هشتچین شد. او در کنار تحصیل، با وجود سن کم اغلب اوقات فراقتش را به پدر و مادر در کار کشاورزی و با غداری کمک می کرد. با اتمام دوره راهنمای خدمتعلی بمنظور ادامه تحصیل به شهر اردبیل نقل مکان کرد و با نام نویسی دردبیرستان شاه عباس، تحصیلات متوسطه راآغاز نمود. در طول دوران تحصیل علاوه بر کتب درسی، علاقه خاصی به خواندن قرآن و نهج البلاغه و حفظ و یادگیری حدیث و احکام الهی داشت، به طوری که از زمان ورود به دبیرستان اوقات فراقتش را در مسجد با مطالعه کتب دینی و مذهبی مخصوصا قرآن می گذراند. با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی علی رغم صغر سن، فعالیت های زیادی داشت از جمله به همراهی یکی از دوستانش به نام عمران پستی، 2 راهپیمایی های را در روستا و خلخال هدایت می کرد. پدرش از فعالیت های او در قبل از انقلاب می گوید: «یادم هست روزی بنا به دستور رئیس پاسگاه ، عکس شاه را به دیوار می چسباندند و می خواستند به دکان ما هم بچسبانند ولی خدمتعلی مانع شد. در آخر رئیس پاسگاه خواست لااقل اسکناسی را که عکس شاه را دارد در داخل مغازه بچسبانند.» 3
خدمتعلی برای نماز اول وقت اهمیت خاصی قایل بود و به دوستان و افراد خانواده  نماز اول وقت را سفارش می کرد. «گاهی اوقات با دوستان محفلی را تشکیل می دادند و او با توجه به مطالعه ای که در کتابها و نشریات ارگانهای انقلاب داشت برای آنان تا نصفه های شب صحبت می کرد.» 4
رجبی در سال 1359 تحصیلات خود را در دبیرستان شاه عباس به پایان رساند و بلافاصله به عضویت سپاه پاسداران در آمد. فعالیت های وی در این نهاد چشمگیر بود به طوری که در طی زمان اندک به فرماندهی سپاه گرمی منصوب شد و پس از آن مدتی فرماندهی سپاه خلخال را به عهده گرفت. با شروع جنگ تحمیلی با سخنرانی های آتشین خود در مساجد روستاها باعث جذب نیروهای بسیجی به جبهه ها می شد. طولی نکشید که خودش نیز در حالی که پدر و برادرش در جبهه حضور داشتند، به جبهه اعزام شد. او در اولین اعزام به جبهه بیست و یک ساله بود. قبل از حرکت به سوی جبهه، روزی به مادرش گفت: «دعا کن من شهید شوم، نصف ثواب را به شما می دهم ...» در خط مقدم جبهه با جان و دل جانفشانی می کرد و هر مسئولیتی را بر عهده می گرفت و با عشق و علاقه آن را به انجام می رساند. در طی مدت کوتاه به معاونت تخریب لشکر 31 عاشورا برگزیده شد و تلاشهای فراوانی در این پست انجام داد.
خدمتعلی در برابر مشکلات، بسیار صبور و مقاوم بود. هر موقع با مشکلی مواجه می شد سعی می کرد با صبر و بردباری آن را حل کند. برای افراد اهل منبر و مسجد و علاقه مندان به فرایض دینی احترام خاصی قایل بود. به مردم و خانواده توصیه می کرد پای بند انقلاب باشند و از اوامر امام خمینی اطاعت کنند. آرزو داشت که انقلاب، جهانی شده و همه جا گسترش پیدا کند. همیشه و در همه حال از خداوند آرزوی شهادت می کرد . این آرزو از همان اوایل انقلاب در جان و دلش ریشه دوانده بود. سید کیومرث درستکار، همرزم رجبی می گوید:
«
روز اعزام بود و پاسداران به جبهه حق علیه باطل اعزام می شدند. برادرم به نام سید فتاح درستکار هم در این اعزام بود. بنده و مادرم نیز برای بدرقه و خداحافظی نیروها به سپاه خلخال رفته بودیم. مادرم هنگام اعزام برادرم گریه کرد. شهید رجبی هم در لباس فرم در پست فرماندهی ، نیروها را بدرقه می کرد. بعد از اینکه برادران پاسدار اعزام شدند، رجبی پیش ما آمد و دید که مادرم گریه می کند، بعد از احوالپرسی با خنده گفت: «مادرم چرا گریه می کنی؟! ما همه فدای انقلاب و امام هستیم و این لباس فرم سبزی که به تن کرده ایم کفن ماست و با این لباس در راه اسلام و قرآن فدا خواهیم شد تا اسلام زنده بماند.» و مادرم با شنیدن این سخن آرام گرفت.» 6   
خدمتعلی رجبی پس از دو ماه حضور فعال در جبهه در تاریخ 7/12/1362 در عملیات خیبر بر اثر اصابت تیر مستقیم به شهادت رسید. بنا به نقل همرزمان با شهید مهدی باکری به خط مقدم رفته بود که بر اثر اصابت تیر به شهادت  رسید و جنازه اش را شهید باکری تا آخر خاکریز دوم آورد. 7  پدر خدمتعلی در باره نحوه شنیدن خبر شهادت فرزند می گوید: «به همراه دو پسرم در جبهه بودیم روزی دیدیم که رفتار رزمندگان فرق کرده است و طور دیگری با ما برخورد می کنند و از دیدن من پنهان می شوند. از بچه ها پرسیدم و متوجه شدم که خدمتعلی شهید شده است. در دعای توسل خبر شهادتش را به بچه ها گفتیم ... » 8
در شرح این واقعه، رستمی (یکی از همرزمان خدمتعلی) می گوید: «در دشت آزادگان بودیم و خدمتعلی معاون گردان تخریب بود و برادرانش در گردان حرّ حضور داشتند. ایشان زودتر به جزیره مجنون رفت و ما هم قرار بود بود بعداّ اعزام شویم. یک روز در مانور بودیم وقتی آمدیم دیدیم پدر شهید رجبی با چند نفر از پاسداران هشنچین آمده اند. به ما گفتند «زود باشید یک دعای توسل بگزاریم». پدر ایشان می خواستند از این طریق با مقدمه چینی خبر شهادتش را به ما اعلام کند ...» 9
خدمتعلی رجبی اولین شهید خانواده بود و پیکرش در روستای هشتچین به خاک سپرده شد . 10

 

پی نوشت ها
1-
رجبی، مقصود ، سرگذشت پژوهی ، ص 3
2-
رجوع کنید به زندگی نامه شهید عمران پستی در همین کتاب
3-
رجبی، مقصود، سرگزشت پژوهی، ص 4
4-
رجبی، مقصود،همان ماخذ، ص 8
5-
رجبی، مقصود،همان ماخذ، ص 9
6-
درستکار، کیومرث، همان ماخذ، ص ضمیمه
7-
رجبی، مقصود، همان ماخذ، ص 4
8-
رجبی، مقصود، همان ماخذ، ص 12
9-
رستمی، قدرت الله، همان، ص 29
10-
پرونده کارگزینی شاهد 

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" خدمتعلی رجبی " می نویسد