loader-img-2
loader-img-2

بسم رب الشهداء

برگرفته شده از کتاب : قدمهای استوار

صبحگاه روز اول تیرماه 1347 ‏بود که خانه ی خلیل ، صفای دوباره به خود ‏گرفت . نوزادی عزیز و دوست داشتنی صاحب خانه را به وجد و شعف آورد . آن نوزاد کسی نیست جز ابراهیم که بعداً مایه افتخار خانواده گردید . ابراهیم دوران ابتدایی را دردبستان « ‏دکتر معین » ‏کوی سرتل گذراند و پس از قبولی کلاس پنجم ابتدایی ، دیگرادامه تحصیل نداد و به کار و تلاش مشغول شد . علاقه زیاد و عشق به خاندان پیامبر، خصوصاً امام حسین (‏ع) وی را به عنوان فردی شاخص در مراسمات محرم و صفر قرار داده بود و از این راه عشق و محبت خود را نشان می داد. ‏ابراهیم برای گذراندن دوره ی سربازی به جبهه اعزام شده بود ؛ البته قبل از رسیدن به سن سربازی وبخصوص پس ازشهادت یکی ازجوانان محل ، بنام شهید ابراهیم تلیانی ، علاقه ی زیادی نسبت به رفتن به جبهه نشان می داد ، ولی خانواده با او مخالفت می کردند وبه خاطر سن کم ، مانع از رفتن او به جبهه می شدند . ‏دوره ی آموزشی را در شیراز گذراند و پس از آن به آبادان اعزام شد. سپس به منطقه ی عملیاتی فاو اعزام گردید و در آن جا مفقود شد. این حادثه ، دو ماه پس از گذراندن دوره ی آموزشی اتفاق افتاد . ‏پدر شهید درمورد چگونگی شنیدن خبر مفقودالاثر شدن فرزندش می گوید : درمحل کاربودم که به من خبردادند فرزندت تیرخورده وهم اکنون دربیمارستان اراک بستری است. به سرعت همراه برادرم به اراک رفتیم ؛ در آن جا تمام بیمارستان ها را جست جو نمودیم ، ولی نتوانستیم ابراهیم را پیدا کنیم ؛ پس از آن بود که فهمیدیم این خبر اشتباه بوده و ابراهیم در فاو مفقودالاثر گرد یده است .

‏‏هیچ گاه به کسی جواب نه نمی داد. هنگامی که همسایه ها در کاری کمک لازم داشتند ، از کمک کردن به آنها دریغ نمی کرد. حتی به یاد دارم گاهی شب ها به خانه می آمد و می گفت : « ‏مادر، تعدادی  نان بده تا برای فلان همسایه ببرم ؛ چون نانی در خانه ندارند » . ‏به کسی آزارنمی ‏رساند و کسی را از خویش ناراحت نمی کرد. همه ساله در مراسم عاشورای حسینی حضور فعال داشت و به مظلوم کربلا عشق می ورزید . به نمازاول وقت مقید بود و علاقه ‏وافری به مطالعه ی کتاب های شهید مطهری داشت . ‏متاسفانه هیچ گونه دست نوشته یا وصیت نامه ای از او نداریم . بعد از ‏شنیدن خبر مفقوالاثر شدنش ، تلاش های بسیاری برای پیدا کردن نام و نشانی از او به عمل آوردیم ، ولی هیچ گاه خبری به دست نیاوردیم . هنوز هم کاملا نا امید نیستیم . شاید خدا بخواهد که روزی برگردد . اگر شهید شده باشد ، امیدوارم خدا او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دهد .

برادر شهید می گوید : ‏هیچ گاه برادرم را از یاد نخواهم برد. رفتاراو در خانه الگوی ما بود . رفتار بسیار خوبی داشت ودرکارهای خانه ازهرگونه کمکی به پدر و مادرم دریغ نمی کرد . هر وقت که ازبیرون می آمد ، آن ها را درآغوش می گرفت ومی بوسید ؛ برای آن ها احترام خاصی قائل بود . رفتار او با دیگر اعضای خانواده نیز بسیار احترام آمیز و پرمحبت بود ، به طوری که هیچ گاه ، اعضای خانواده ازدست او ناراحت نبودند . ‏یک روز قبل از اعزامش به جبهه ، ‏دیدم نشسته و چند برگ در مقابل خودش ‏گذاشته و مشغول نوشتن است . پرسیدم : داری چکار می کنی . گفت : « دارم وصیت نامه می نویسم » . گفتم : می دانی چه می گویی . گفت : « خدا را چه دیدی ؛ جبهه هر قدمش بوی بهشت می دهد ؛ من هم مثل بقیه رزمندگان » .

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" ابراهیم پیکار " می نویسد