loader-img-2
loader-img-2

بسم رب الشهداء

برگرفته شده از کتاب : قدمهای استوار

شهید اسماعیل رسول نژاد در سال 1342 ‏در خانواده ای مذهبی در محله ی ‏ریشهر ؛ یکی از محلات بسیار قدیمی بوشهر؛ دیده به جهان گشود. ‏دوران ابتدایی را در دبستان شهید  جلالی  ریشهر و راهنمایی  را  در مدرسه سید ‏علی مهیمنیان گذرانید . ‏شهید رسول نژاد ، خود از اعضای فعال بسیج بود و در تمام مرا حل شکل گیری بسیج ؛ جبهه و جنگ نقشی فعال داشت. ‏اخلاق بارز وی ، غیرت و مردانگی بود. در تامین معاش زندگی خانواده اش تلاش می کرد و در برخورد با دیگران و دوستانش ، دارای ویژگی خاص خود بود و از گرمی و نشاط و خلق پسندیده ای برخوردار بود . مسؤولیتی که به او محول می شد با شور و اشتیاق فراوان انجام می داد. 

‏یکی از دوستان شهید نقل می کند : شهید دوران خدمت مقدس سربازی را در کردستان و در آن  شرایط  بسیار سخت  گذرانید  و تکیه  کلامش  همیشه  این بود : « ‏همه شهید می شوند ؛ اما من نه » . پس از پایان دوره سربازی برای امرار معاش و ادامه زندگی در نیرو گاه اتمی بوشهر مشغول به کار شد. ‏آن روز من نگهبان اداره بودم که خبر دادند به نیروگاه حمله ی هوایی شده و تعدادی زخمی و شهید شده اند ‏و اسماعیل در میان زخمی هاست . آثار سوختگی بیشتر بدنش را فرا گرفته بود . پاهایش کبود شده بود و تنها جایی که سالم مانده بود ، پیشانی او بود . آنچه برای ما که همراهش بودیم ؛ عجیب  بود ، روحیه بالا و صبر و استقامت او در برابر دردها یی بود که تحمل می کرد  . ‏برای ادامه ی مداوا ، سریعاً وی را به شیراز منتقل کردیم ؛ اما دیگر فایده ای نداشت. جواب  پزشکان  متخصص ، نا امیدی به همراه داشت . لحظات وداع با مادرش برای ما  که اطراف  بسترش  بودیم  ؛ خیلی سخت و غم انگیز بود . گفت : « ‏مادر، مرا حلال کن و زبانت را بیرون  بیاور تا ببوسم . » . ‏تا اینکه سرانجام پس از تحمل درد بسیار، وعده ی حق را لبیک گفت و به آرزوی دیرین خود ؛ ‏ یعنی شهادت رسید .

وصیت نامه شهید

‏بسم الله
الرحمن الرحیم

‏و لا تقولوا
لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن تشعرون

‏کسی که در راه
خدا کشته شده ؛ مرده مپندارید ؛ بلکه او زنده و جاوید است و لیکن شما این حقیقت را
در نخواهید یافت. (سوره بقره آیه 153 - 154) با درود فراوان به رهبر کبیر
انقلاب  اسلامی و بت شکن زمان ، امام بزرگوار و با درود به گلگون کفنان عرصه
ی  توحید  و پیکار و با درود به جامعه ی شهید پرور و امت حزب الله و
خانواده ی محترم و عزیز شهدا . مدت
هاست که مرغ روحم آشیانه ی دیگر می طلبد ومکانی پاک و بی آلایش از آلودگی های
دنیوی را جستجو می کند. قفس سینه ام تاب تحمل  این  شتاب را ندارد هر دم
زمزمه ای دلنواز وملکوتی ، گوش جانم را نوازش می کند :

‏دارم هوای صحبت
یا ران رفته را / یاری کن ای اجل که بیاران رسانیم

یارانی که متاع گرانبهای
خویش را به خالق بزرگ خود ، سپردند و آخرت را خریدند ، آنانی که در جای جای خاک
گرم جنوب و پهنه ی گسترده و نشیب و فراز غرب کشور؛ بذر ایمان و شجاعت و شهادت
کاشتند و تاریخ اسلام را زنده  ساختند . عزیزانی
که از هستی خویش گذشتند و به هستی ابدی رسیدند و استقلال ما و جهان اسلام را پی
ریزی نمودند . ‏دل بستن به دنیایی که فانی و زودگذر و متاعی قلیل است ؛ فکری عبث و
بیهوده  می نماید . قافله ی  راحلان  در پیش  و بانگ چاووش
این حرکت ، به گوش می رسد . چه زیباست با قدی برافراشته و سیمایی سرخگون به این
قافله پرشکوه که نام حسین (ع) بر لب وعشق حسین در دل ، به زیارت معشوق ‏حقیقی  می روند ، بپیوندیم . احساس می کنم که زمان
رحیل در سنگر استقلال ‏و خودکفایی فرا رسیده است. پرنده ی عشقم ، خود را به قفس
سینه می کوبد . در این لحظات آخر مطلبی دارم . ‏ای کسانی که این عبارات به گوشتان
می رسد ؛ بدانید که آویختن به دامان ‏امام و ولی فقیه زمان، چنگ انداختن به ریسمان
رستگاری الهی است ، که هر‏کس به رسیدن به آن ، همت کرد ، رستگاری و فوز عظیم الهی
در پیش دارد و هر کس از آن دوری گزید ، سعادت را از خود دور ساخته است. پس بر شما
باد اطاعت از امام و گردن نهادن به فرامین الهی او.
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" اسماعیل رسول نژاد ری شهری " می نویسد