loader-img-2
loader-img-2
طلبه شهید: سیدرضا موسوی به سال 1343، در شهر تبریز و در یک خانوادة مذهبی و روحانی چشم به جهان هستی گشود. پدرش که از روحانیون بزرگوار دیار قهرمان پرور تبریز می باشد، نام زیبای «رضا» را برای او انتخاب کرد تا با عنایت حضرت رضا (علیه السلام) قدم در مسیر رضای الهی بردارد. شهید سیدرضا موسوی پس از گذراندن دوران کودکی در این خانواده متدین و متعهد، وارد مدرسه شد و با تلاش و کوشش فروان، دورة ابتدایی و راهنمایی را به پایان رساند و تحصیلات خود را تا پایان سال سوم نظری دورة دبیرستان با موفقیت پشت سر نهاد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با آن که سن کمی داشت ولی با عزمی راسخ و اعتقادی قوی، جهت حفظ و دفاع از انقلاب اسلامی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ثبت نام کرد و به عنوان عضو ذخیره، در سپاه شروع به فعالیت نمود. شبها در پایگاه مسجد غریبلر به پاسداری از دستاوردهای انقلاب مشغول می شد و در امور فرهنگی مسجد هم فعالانه شرکت می کرد. عشق به آموزش و تعلیم و تربیت، باعث شد که به عضویت رسمی سپاه در آمده و در امور آموزشهای عقیدتی، سیاسی به فعالیت مشغول شود. بعد از گذراندن دورة کوتاه مدت مربیگری به عنوان مربی عقیدتی در خدمت برادران پاسدار و بسیجی قرار گرفت. او عاشق شهادت بود و از هیچ فرصتی برای حضور در جبهه دریغ نمی کرد. با توجه به این که از طرف دانشکده امکان حضور مرتب و مداوم در عملیات و جبهه ها مقدور نبود، لذا بعد از مدتی، از دانشکده سپاه استعفا داد و با اندیشه ای برگرفته از معرفت عاشقانه به مولایش مهدی (عجل الله تعالی فرجه)، راه اردوگاه سربازان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را در پیش گرفت و در حوزه علمیة قم مشغول به تحصیل شد. علت این انصراف، آزادی عمل ایشان برای حضور در عملیات بود. روح بزرگ سیدرضا در تکاپو بود؛ آرام و قرار نداشت؛ دنبال گمشده ای بود و همة رزمندگان می دانستند که سیدرضا به دنبال چه چیزی می گردد و این گمشدة او چیزی جز شهادت نبود؛ آری، شهادت در راه خدا، همان چیزی که برای رسیدن به آن طلبه شده بود چرا که هدفی جز جانفشانی در راه مولایش مهدی (عجل الله تعالی فرجه) نداشت. در یکی از عملیاتها، از ناحیة بازو مجروح شد و عوارض ناشی از آن که باعث بی حس شدن چند انگشت دستش شده بود، بیش از یک سال به طول انجامید. بعد از بهبودی، در عملیات خیبر شرکت نمود و در این عملیات نیز از ناحیة سر به شدت مجروح شد. به طوری که تعدادی از دندانهایش از بین رفت و چشم چپش هم بینایی خود را از دست داد و او به جمع جانبازان انقلاب اسلامی پیوست. سرانجام در منطقة شلمچه در لباس غواصی- در حالی که مسلح به سلاح ایمان وتقوا بود در عملیات «کربلای پنج» شرکت نموده و همراه رزمندگان اسلام ضربات سنگینی را به دشمن بعثی صهیونیستی وارد نمود. بعد از شکستن خط و اسارت نیروهای دشمن، در پشت خط مامور تحویل اسرا به مسوولین مربوطه شد. در هنگام عبور از رودخانه، با اسرا برخورد خوبی داشت و به آنها می فهماند که مهمان جمهوری اسلامی هستند. عاقبت در 19/10/1367 در منطقه «شلمچه» ترکش توپ، باعث رهیده شدن روح پاک او از جسم خاکی اش گردید. روح الهی او به لقاءالله پر کشید و بدن مطهر و خونینش در جبهه شلمچه، بر زمین آرام گرفت. «خاطره اش جاوید و روحش خشنود باد
حمد خدایی را که ما را به این راه هدایت کرد و اگر نمی کرد ما از هدایت
یافته گان نبودیم.
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله
اشهد انّ علیاً امیر المؤمنین و اولاده المعصومین حجج الله
اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک بحق محمد و آله الطاهرین
خداوند، دنیا را آفریده است که بندگانش از اینجا بگذرند و قصد اقامت کردن
در اینجا راه خطا است و این انسان باید به خداوند و رسولش و عالم غیب ایمان
داشته باشد و به حکم آنها گردن نهد که شاید در این راه به سختی بیافتد ولی
چون راه را، راه حق دانسته و به ناپایداری این دنیا یقین دارد بدان جهت
تحمل سختی ها برایش راحت می شود.
مردم، بدانید این راه حق است و الآن در زمان غیبت امام زمان(عجل الله تعالی
فرجه)، وظیفه مسلمان، اطاعت از ولی فقیه است که هر راهی غیر از این، در
پیشگاه خداوند چطور جواب خواهند داد. اصلاً کسانی که راهی غیر راه ولایت
فقیه را طی می کنند در خودشان نظر کنند و ببینند به این راهی که اعتقاد
دارند می توانند برای این راهشان جان خودشان را فدا کنند یا نه؟ مسلما چون
این راه خلاف است، جان فدا کردن در آن با اعتقاد به اینکه خداوند راضی
نخواهند بود ممکن نیست، مگر اینکه کسی از روی سختی از روی جهالت چنین کاری
کند؛ مثل آن باشد که قربه الی الله به جنگ علی (علیه السلام) آمده بود.
سخن از دنیا بود که مبادا به آن فریفته شویم و به خاطر راحتی و خوش گذرانی
در آن، آخرت فراموش شود، مردم نباید به خاطر راحتی و خوش گذرانی در دنیا،
آخرت را فراموش کنند. مردم! تمام نیکی ها و تعالی ها، فقط در اجرای دستورات
الهی است، خمس دادن ها در جهاد و حج و نماز و روزه و ... است.
ای مردم! خمینی نعمت و امانت خداست که به ما ارزانی داشته اگر از او اطاعت
نشود، خداوند مؤاخذه خواهد نمود. به فکر نفس خود باشیم که اگر این نفس مهار
نشود انسان را به اطاعت شیطان می کشاند.
پدر و مادر عزیزم، در طول زندگانی به شما تقاضا دارم که مرا ببخشید و از
خداوند بخواهید که فرزند شما را ببخشد و در نزد پیروان امام حسین(علیه
السلام) جای دهد.
برادران و خواهرانم از شماها حلالیت می طلبم، شما هم در تحصیل علم کوشا
باشید و خدا را فراموش نکنید. خواهرانم! حجابتان را خوب رعایت کنید، خداوند
شما را اجر دهد و در حفظ آن کوشا باشید.
از تمام دوستان و آشنایان و کسانی که این وصیت را می خوانند اگر حقی برگردن
من دارند به خاطر خداوند حلالم کنند که من هم برای آنها دعا می کنم. ضمناً
اگر جنازه من نیامد ناراحت نشوید که اصل، روح انسان است و جسم هر کجا
باشد، فرقی نمی کند که باید این جسم مدفون شود، هر کجا باشد فرقی نمی کند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خداوندا! امام عزیزمان را به خاطر امام حسین(علیه السلام) تا انقلاب
مهدی(عجل الله تعالی فرجه) حفظ بفرما.
سید رضا موسوی 3/10/65
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" سیدرضا موسوی " می نویسد