loader-img-2
loader-img-2
بسم الله الرحمن الرحیم برف و بوران، کوههای بلند و سخت هزار جریب را پوشانده بود و پدر و مادر جهت معالجة کودک بیمار و دلبند خود در راه بودند. کودک، نفسهای آخر را میکشید و شعله های غم و اندوه دل مادر، برفهای صورتش را آب میکرد، تا دستی خدایی، راه بر آنان نمایاند و از مخمصة سختی که دچار آن بودند رهایی داد. آری، آن کودک انتخاب شدة خداوند برای امتحانی بزرگ بود و باید در سایة این پدر و مادر، روزگار پرمشقّت را میگذراند تا وجود و خونش چراغی راهنما برای اهل دل و معرفت گردد. شهید حسینعلی رسولی در برف و باران اسفند ماه سال 1348 در روستای« هزار جریب» از توابع شهرستان بندرگز دیده به جهان گشود و در دامان پرمهر و عطوفت خانوادة زحمتکش رسولی در سبزهزار و گلبوته های شمال رشد و نموّ کرد. دوران ابتدایی و راهنمایی را در حالی که خانواده در فقر و مشقّت بودند با سختی گذراند. در آن دوران که با روزهای شکوه مند انقلاب در آمیخته بود، ستارگان شب، شاهد زحمات بیشائبة او و صدای الله اکبرش در تکبیرهای شبانه بودند. و در آخر نیز همین شعارها و زحمات،مشت کوبندهای بر دهان استعمار و شاه ملعون گردید. پس از پیروزی انقلاب، وی در حالی تحصیلاتش را ادامه میداد که عرصة دفاع مقدس، میدان عشقی برای رزمآ وران عاشق گردید تا ثابت کنندکه ایران زمین، با بودن فرزندان دلیرش جایی برای نگاه نامحرم نیست. شهید عزیز، حسینعلی رسولی نیز سعی بسیار نمود تا بتواند در جبهة دفاع مقدس حضور یابد و از بحر بیکران آن بنوشد، ولی به علّت سن کم به وی اجازة حضور در جبهه داده نمیشد. در اواخر تحصیل، پیری از کوی عشق و جنون، شوق تحصیل در حوزة علمیه و سربازی در رکاب مهدی فاطمه(عج) را در دل او افکند و او رهسپار وادی دلدادگی و تهذیب در حجره های خراباتی حوزه گردید. ایشان در حوزة علمیة« بندرگز» اقامت گزید و از اساتید آن دیار بهرة وافی و کافی برد و عزم خویش را برای رسالتی بس بزرگ و عظیم جزم نمود. شانزدهم شهریور سال 65 چه روز شیرینی برای وی بود، روزی که خاک پاک جبهه های جنوب، در استقبال قدوم استوارش به خود مباهات میکرد. کربلای 4 صحنة ایثار و جانفشانی این سرو سروستان گلستان و همرزمان او بود و کربلای 5 روز شکفتن لاله های خمینی،روز تبلور عزم و ارادة آهنین یک ملّت، روز شقایق ها، میعادگاه حسینعلی رسولی و انتهای آمال این کبوتر خون آشیان بود. در غروبی غمناک در شلمچه، خمپارهای از زهر کین یزیدیان برخاست و پلی برای صعود حسینعلی رسولی به بینهایت دوست، گشت. او که قبل از شهادت از پرواز خویش اطلاع داشت و عهد ازلی خویش را با معبود با چشم دل میدید، به حکم «من عشقته قتلته» گام در بارگاه سرخ شهادت نهاد. و در تاریخ 21 / 10 / 65 با اصابت ترکش از میعادگاه شلمچه تا بیکران حضرت دوست پرواز کرد. «ستارة نام و یادش بر تارک سرزمین ایران درخشنده باد
« طلبه شهید حسینعلی رسولی»
بسم الله الرحمن الرحیم
«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون»
هرگز مپندارید کسانی که در راه خدا کشته میشوند مردهاند، بلکه آنها زندهاند
و نزد خدای خویش روزی میخورند.
«و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه» ، بکشید کافران را تا فتنه از میان برداشته
شود.
با درود و سلام به یگانه منجی عالم بشریت، مهدی موعود(عج) و با درود و سلام
بر نائب برحقش امام خمینی، پیر جماران، امید مستضعفان جهان و با درود و
سلام بر رزمندگان کفر ستیز اسلام با درود و سلام به امت حزب الله و همیشه
در صحنه و با درود و سلام بر خانواده های شهدا که عزیزان خود را در راه خدا
فدا کردند و با درود و سلام به مجروحین و معلولین انقلاب اسلامی، علی
الخصوص جنگ تحمیلی که عضوی از بدن خود را از دست دادند و با درود و سلام بر
اسیران حزب الله که در زندانها و سیاه چالهای صدامیان بعثی اسیرند.
اینجانب حسین علی رسولی، فرزند شعبان، دارای شماره شناسنامه 773، متولد سال
1348 عرایض خود را به خدمت شما عزیزان میرسانم.
این حقیر در حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) بندرگز در حال تحصیل بودم، که
صدای پیامبر گونه رهبر خود خمینی روح الله را شنیدم که فرمود: «در موقعیت
حاضر جنگ از اهم واجبات است و هیچ چیز نمیتواند مانع آن شود». و من با
شنیدن این پیام امام بر خود لازم دانستم که به جبهه بروم و در خود توان
جبهه رفتن را دیدم و به جبهه آمدم و اگر به جبهه نروم در پیشگاه خداوند
مسئول هستم و به ملت خود خیانت کردهام. ای کسانی که میتوانید به جبهه بروید
ولی نمیروید! به خدا قسم اگر شما به جبهه نروید در آخرت در پیشگاه شهدا
شرمنده میشوید و از باب الجهاد نمیتوانید بگذرید و مورد لعن و نفرین شهدا
قرار میگیرید. و ای پدر و مادرهایی که مانع رفتن فرزندان خود به جبهه
میشوید! به خدا قسم که سخت در گمراهی هستید. به شما به عنوان یک برادر کوچک
توصیه میکنم که مانع رفتن فرزندان خود به جبهه نشوید، زیرا که در این دنیا
به هر چه نگاه میکنیم فناپذیر است. گرداگرد ما پر از موجودات مختلف است،
اما هیچ کدام از آنها بقائی ندارند و چون آب روان همه در جریانند در این
دنیای خون، در این جهان پر از مرگ و نیستی، در این مرکز بیثباتی و بیقراری،
در این سرزمین فنا و نابودی که هیچ و هیچ نمیماند. در این جا چه کسی
میتواند بخودش بنازد و یک لحظه اظهار پایداری کند. ای انسان بیانصاف! مگر
به این سفر پر خطر فکر نکردهای؟ مگر نمیدانی که این زندگی و دنیای تو و همه
انسانها بیعلت نیست؟ این زندگی کاملاً مشابهی که تمام افراد هم نوع اطاعتش
میکنند همین به دنیا آمدن و از دنیا رفتن، همین که در همه به یک صورت شروع
میشود وبه یک ترتیب پایان مییابد. آیا در این قضیه جای اندیشه نیست؟ و آیا
این سرگذشت واقعی را باید فراموش کرد؟
خدایا! چرا بعضیها میخواهند فکر کنند دنیا و این لحظهها همه و همه میگذرند و
بر نمیگردند، و راه رسم زندگی همین بوده است و همین خواهد بود. خدایا!
خودت شاهدی که من نیز این دعوت ترا لبیک گفتم و این واقعیت را قبول کردم،
که مرگ و زندگی در اختیار دیگری است. تویی که ما را آفریدی و پس از چندی
میمیرانی! چه این مطلب در روزگار جوانی و چه در هنگام پیری وناتوانی اتفاق
افتد، چون تو همیشه دانا و توانائی. پس خدایا! حالا که من دعوت ترا لبیک
گفتم، تو هم آخرین آرزوی مرا برآورده کن و آن این است که مرا طوری بمیرانی
که در روز محشر در مقابل حسین(ع) و یارانش رو سفید باشم. بله، به یاد روز
عاشورا که حسین(ع) را شهید نمودند و سر از تنش جدا کردند و بدن مطهرش را
لگدکوب اسبها نمودند. پس شما باید به حرف منافقین و ضد انقلابیون گوش نکنید
و بیدار و هوشیار باشید تا مکر و نیرنگ آنها را بخودشان بازگردانید و به
حرف آن کسانی که میگویند: این جوانها چرا بیخود میروند به جبهه و خود را به
کشتن میدهند گوش نکنید، بقول قرآن که میفرماید: در سوره بقره «و لا تقولوا
لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیا و لکن لا تشعرون» به کسانی که در
راه خدا کشته میشوند مرده نگوید، بلکه زندهاند، ولی این موضوع را شما درک
نمیکنید.
آنهایی که این حرفها را میزنند، بقول قرآن که آنها درک نمیکنند که چنین
حرفها را میزنند. و شما امت حزب الله باید آنها را راهنمایی کنید و به آنها
بفهمانید که ما بیخود خود را فدا نمیکنیم، بلکه هدفی داریم، هدفی مقدس که
برای آن خود را فنا میکنیم. بله، بقول استاد شهید مطهری: «شهید آن کسی است
که با فداکاری و از خود گذشتگی خود را با سوختن و خاکستر شدن و فانی شدن و
پرتو افکندن است تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده،
بنشینند و آسایش بیابند و کار خود را انجام دهند». شهدا، پرتو افشانان و
شمعهای فروزنده اجتماعند، که اگر پرتو انسانی آنها در ظلمات استبدادها و
استعبدادها نبود، بشر راه به جایی نمیبرد و در روز قیامت، فرشتگان
مرحباگویان به استقبال مجاهدان راه خدا که شمشیر بخود آویخته اند از درب
مخصوص یا «رب المجاهدین» وارد بهشت میشوند. و هر کس جهاد در راه خدا را به
همراه امام عادل ترک کند، لباس خواری و ذلت پوشیده و در زندگی تنگدست و
نیازمند گردد و روزیاش از بین میرود. و ای انسان! بدان برای آخرت آفریده
شدهای، نه برای دنیا، نه برای نیستی، نه برای مردن، نه برای زندگی و تو در
جای کوچ میباشی و در سرای موقت و در راه و به سوی آخرت هستی و تورانده مرگی
که گریزنده از آن رهایی نمییابد و جوینده آنرا از دست
نمیدهد و ناچار مرگ او را در مییابد. پس بترس از این که مرگ تو را دریابد و
تو در حال گناه باشی. و چند سخن با جوانان عزیز دارم. ای جوانان! نکند در
رختخواب ذلّت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان! مبادا
در غفلت بمیرید، که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال
بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین(ع) در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد.
برادران! استغفار و دعا کنید و از یاد نبرید که درمانها برای تسکین
دردهاست. و همیشه بیاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان
بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند، که اگر چنین
کردند روز بدبختی مسلمان و روز جشن ابرقدرتهاست. حضورتان را در جبهههای حق
علیه باطل ثابت نگه دارید. در امام بیشتر دقیق شوید. و سعی کنید عظمت او
را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت او و اخلاص خود را همچنان حفظ
کنید. اگر فیض شهادت نصیبم گشت، آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و
به ولایت اعتقاد ندارند، بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند، اما باشد
که دما شهدا آنها را متحول سازند و به رحمت الهی نزدیکشان کند. سلام مرا به
رهبر عزیزم برسانید و بگویید: تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک
نخواهم کرد. با خداوند پیمان میبندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها
با حسین(ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم، تا هنگامی که همه احکام
اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان(عج) به اجرا درآید.
ای امت حزب الله و همیشه در صحنه! شما را به خون پاک شهیدان قسم میدهم که
دست از امام برندارید. ای امت حزب الله، نکند که همانند مردم کوفه امام را
یاری نکنید، شما باید قدر این روح خدا را بدانید، زیرا که خداوند توسط او
توانست به شما این نعمت گرانمایه که انقلاب اسلامی است بدهد. آری، ای امت
عزیز! شما باشید و امام و بس، نکند خدایی نکرده و خدا آنروز را نیاورد که
دست از امام بکشید و نفرین حضرت زینب(س) را که علیه مردم کوفه کرد شامل شما
هم شود و تا جهان باقی است مورد لعن و نفرین آیندگان قرار گیرید. به
خانوادههای شهدا سرکشی کنید وبه آنها دلداری بدهید و به آنها بگویید: که
راه فرزندانشان را ادامه میدهید و انتقام خون آنها را خواهیدگرفت و نگذارید
که آنها غمی را احساس کنند. نماز جمعه و جماعت را که تا بحال فراموش
نکردیدو به شکوه تمام اجرا کردید از این به بعد هم نماز جمعه و جماعت را هر
چه بیشتر از پیش باشکوه اجرا کنید تا پشت ابرقدرتها را به لرزه درآورید.
دیگر بیشتر از این سفارش نمیکنم زیرا که شما از من بهتر میدانید و
آگاهترید. حال سخنی چند با خانوادههای شهدا دارم. ای خانواده های معظم شهدا!
شما در پیشگاه خداوند عزیز هستید، آبرو دارید، شما نور چشم امت هستید، خدا
نکند که بگویید: ما فرزندان خود را از دست داده ایم بلکه شما تازه فرزندان
خود را یافتید و از دست نداده اید. آنها امانتی بودند از طرف خداوند در
پیشگاه شما و شما باید خداوند را شکر کنید و باید از خدا طلب مغفرت کنید،
که امانت او را دادید و شکر خدا از این است که شما توانستید این امانت را
صحیح و سالم به خدا و خالق خود بازگردانید. و ای خانوادههای شهدا! شما باید
خوشحال باشید که چنین فرزندانی را داشتید، پاک و خالص و مطهر که در راه
خدا فدا نمودید. و یک سخن با آنهایی که هنوز معنای واقعی انقلاب را
نفهمیدهاند دارم. ای کسانی که شبها در خیابانها همراه منافقین و ولگردهای
کوچه و خیابانها که شب تا صبح قدم میزنید و حرفهای دروغین منافقین را گوش
میدهید و دست به کارهای خلاف میزنید! بترسید از خدا، چرا شما آگاه نیستید؟!
شما باید آینده کشور را اداره نمایید. شما را به خون شهدا قسم، دست از این
کارها بردارید و به فکر آینده خود باشید. ای پدر و مادر عزیز! شما باید
افتخار کنید و تمام مادران شهدا باید افتخار کنند که چنین فرزندانی را در
دامان خود پرورانده اند که بسیار پاک و خالص و با ایمان هستند و جایشان در
بهشت است. و شما باید افتخار کنید که چنین فرزندانی را تربیت کردهاید و یک
حدیث از ائمه اطهار داریم که میفرماید:
«الجنة تحت الاقدام الامهات» : بهشت زیر پای مادران است و شما مادران شهدا
هم جز چنین مادران هستید. خوشا بحال شما ای پدر و مادر عزیز و گرامی!
میدانم که برای من سالها زحمت کشیده اید و مرا به اینجا رسانده اید و من
نتوانستهام جبران زحمتهای شما را نمایم. و از تو مادر عزیز، میخواهم که در
مرگم صبر کنی زیرا که قرآن میفرماید: «به راستی که خدا با صابران است.» ای
مادر عزیز و پدر گرامی! من از شما میخواهم که در مرگم لباس سیاه نپوشید
وبجای خرما در بین مردم شیرینی پخش کنید. ای پدر و مادر عزیز! انسان هر وقت
باشد باید بمیرد، چه امروز و چه فردا پس چه بهتر است که مرگ انسان با عزّت
باشد و در راه (خدا) و در حال جهاد بمیرد. و در همین باره امام صادق(ص)
میفرماید: >من مردن در بستر را ننگ میدانم. مادر عزیز! دو عموی من در
حال جهاد در راه خدا شهید شدند، پس چرا من در حال جهاد و در راه خدا کشته
نشوم؟ مادر عزیز! اگر خواستی گریه کنی بر امام حسین(ع) و اهل بیت او گریه
کن. ای مادر! خون من از خون حضرت علی اصغر و علی اکبر و قاسم و امام
حسین(ع) سرختر نیست و خون من از خون دو عموی شهیدم سرختر نیست. چند سخنی با
برادرانم دارم: ای برادران عزیز! در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید، زیرا که
نماز کارخانه انسان سازی است و شما با رفتن به نماز جمعه و جماعت پشت
منافقین را به لرزه در میآورید. برادران عزیز! هیچ گاه نگذارید اسلحه خونین
من به زمین بیفتد، اسلحه مرا بردارید و سنگر مرا پر کنید و دست از امام بر
ندارید. وحدت خود را حفظ کنید و کلمه وحدت از یادتان نرود.
اگر خدا خواست و شهادت نصیبم گشت، خواهر کوچکم را پهلوی جنازهام بیاورید و
به او بگویید که این برادر توست که در راه خدا شهید شد تا او راه زینب گونه
رود و بر مرگم صبور باشد. به برادر کوچکم هادی بگویید: دیگر او در روزهای
پنج شنبه و جمعه نمیآید که تو را بغل کند و تو را در کوچه ها بگرداند، او به
جنگ در راه خدا رفت و شهید شد و دیگر بر نمیگردد تا او بتواند راه مستقیم و
اسلامی را ادامه دهد و در راه خدا قدم بردارد. در اینجا میگویم که من
آرزوی زیارت امام رضا(ع) را داشتم، ولی موفق نشدم و عوض بنده از کلیه
برادران میخواهم که هرگاه به زیارت امام رضا(ع) رفتند به یاد من هم زیارت
کنند .در مورد تشییع جنازهام میگویم که مرا روز پنج شنبه تشییع کنید و
جنازهام را صبح زود در روز پنج شنبه داخل حوزه ببرید و برادران طلاب در
کنار جنازهام دعای ندبه بخوانند و امام را دعا کنند و وقتی که جنازهام را
آوردند در داخل حیاط خانه، از دائی و شوهر عمه ام میخواهم که برایم مدح
بخوانند.
من راضی نیستم جنازهام را نامحرمان ببینند البته با اجازه پدرم اشکالی
ندارد.
جنازهام را برادران طلاب و برادران گروه 22 نفره پایگاه شهید قدر علی ربانی
بدوش بگیرند.
مرا در امامزاده لُرمای هزار جریب پهلو یا وسط عموهایم دفن کنید.
در خاتمه از همه امت حزب الله و فامیلان و بستگان خواهش میکنم که اگر سو
ظنی از این حقیر دیدند مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهند، سلام مرا به
امام عزیز برسانید.
از همه شما التماس دعا دارم و شما را بخدای بزرگ میسپارم. دعا برای فرج
امام زمان(عج) و سلامتی امام را فراموش نکنید.
والسلام علی من التبع الهدی 20/10/65
خدایاخدایاتاانقلاب مهدی خمینی رانگهدار ستاره گان که رفتندخورشیدرانگهدار
از عمـر ما بکاه بر عمر رهبر بیفزارزمندگان اسلام پیروزشان
بگردان
مـرگ بــر صــدام یزید کـافر مرگ برآمریکا وشوروی و
اسرائیل
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" حسینعلی رسولی " می نویسد