محمود سالاریه در تاریخ بیست و پنجم آذر ماه 1339 در روستای درزیکلای آقاشفیع در خانواده ای روحانی متولّد شد. .
محمود در دروان کودکی خوشرو و صابر و مهربان و دارای رشد جسمی و فکری خوبی
بود و در سنّ پنج سالگی به پدربزرگش مرحوم شیخ صفرقلی سالاریه روحانی اعمی و
مطلع به امور دینی می گفت که خدا را به من بشناسان.
از شروع انقلاب اسلامی در هنرستان روستای ساری، یکی از گردانندگان مسیر
انقلاب و مبلغ و سردسته ی جوانان انقلابی بود. در تظاهراتی که می شد، شرکت
فعال داشت و در تاریخ پانزدهم آبان ماه 1358 به پادگان بیرجند اعزام و پس
از آموزش در تاریخ نوزدهم دی ماه 1358 به پادگان قزوین انتقال یافت و مشغول
خدمت شد.
بعد از 8 ماه از قزوین جهت سرکوبی منافقین به کردستان اعزام و در دیواندره
مستقر شد. یکی از روزهای پاکسازی گروه های منافقین در موقع سنگرگیری از
ماشین به زمین افتاد و پای راستش آسیب دید و در بیمارستان پادگان زنجان
بستری شد. خانواده اش به او پیشنهاد کردند که اجازه می گیرم و جهت معالجه
شما را به تهران می بریم، اما حاضر نشد و گفت: « حالم خوب است، باید بروم
برای سرکوبی منافقین. »
بعد از 15 روز که بهبودی نسبی پیدا کرد مجدداً به پادگان قزوین رفت و پس از
شش روز استراحت عازم جبهه ی جنوب شد و در بیست کیلومتری اهواز(کمپ الباجی)
و در حمیدیه مستقر و مشغول انجام وظیفه شد. در تاریخ شانزدهم اردیبهشت ماه
1360 خدمت 18 ماهه اش پایان یافت. در همان روز دوره ی احتیاط را شروع و در
رقابیه ی دزفول انجام وظیفه نمود و دوره ی احتیاط را نیز تمام کرد. در
بسیج بابل ثبت نام نمود و داوطلبانه در تاریخ یکم دی ماه 1360 از طرف سپاه
پاسداران بابل برای منطقه ی جنگی اعزام شد.
روز یک شنبه مورخه هجدهم بهمن ماه 1360 در ساعت 11 صبح خبر شهادتش رسید که
در روز چهارشنبه چهاردهم بهمن ماه 1360 ساعت 45/1 بعدازظهر به قول همسنگرش
آقای سیدحسین یحیی نژاد بعد از خواندن نماز ظهر و عصر با جماعت مشغول
خواندن نماز قضا بود که بر اثر اصابت ترکش خمپاره بر سرش در سنّ 21 سالگی
به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد.