loader-img-2
loader-img-2
سال 1347 بود در یکی از بهترین روزهای خوب خدا در شهرستان محمود آباد مادری را دیدم که کودکی را در حریری از مِهر پیچانده است. نامت را «سیدعظیم» نهاده بودند. هفت ساله که شدی با همان شادی کودکانه شعر یاردبستانی را با همکلاسی هایت می خواندی. اما چه زود خاطرات دبستان را به دیروز سپردی. دوران راهنمایی را به روستای«بیشه کلاه» می رفتی و سه سال در آنجا درس خواندی.
ایمان چون چشمه ای جاری بود از سرچشمه های شوقت و آن شوق بود که تو را به حوزه کشاند. در حوزه رسم شیدایی آموختی، سه سال در حوزه بودی و هر بار که به روستا برمی گشتی، عروج آسمانی روحت را می دیدم که تاب ماندن در این ناسوت را نداشت. برادرت «سید عیسی» که شهید شد دیگر تو بودی و داغ هجران غصه ای که قصه زندگیت را به بی تابی نوشت. سرانجام می توانستی به جبهه بروی، بی خبر رفتی تا مهر مادر تو را از رفتن باز ندارد. در عملیات والفجر هشت همراه با برادر دیگرت شرکت کردی. در آنجا بود که فیض روح القدسی حضرت عشق تو را به شرافت جانبازی نائل کرد. پس از بهبودی دوباره به جبهه رفتی و من نمی دانستم که در این کشاکش عشق و عقل تو در عشق چه یافتی که رفتن را به ماندن ترجیح دادی. پنج بار به جبهه رفتی و هشت ماه در سینای عشق، حضور عارفانه داشتی.
اما شیدایی تو در شلمچه بود، آنجا که بر تقدیر بوسه زدی و شلمچه مرز میان جنون عشق و عقل بود. جولانگاهی برای حماسه عاشقان. در آنجا آر پی جی زن بودی و به شکار تانک های دشمن رفتی. اما کسی در آن سوی آسمان کمند عشق را به آن میدان انداخته بود تا غزال تیزپای جنونت را صید کند و چه زیبا تو را صید کردند.
سرانجامت در خون کشیدند. دوازدهمین روز از آخرین ماه سال 1365 در حالیکه 18 سال داشتی در عروج مستانه ات در عملیات کربلای 5 شعر ایثار را با خونت نوشتی تا برای فردا به یادگار بماند. پیکر مقدست در گلزار شهیدان علی آباد بوسه گاه عاشقانی است که از قافله شهادت به جای مانده اند.
یا
ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثاقلتم
الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا
فی الاخره الا قلیل* الا تنفروا یعذبکم عذاباً الیما و یستبدل قوماً
غیرکم و لا تضروه شیئا والله علی کل شیءٍ قدیر»(توبه / 38 و 39)
ای کسانی که ایمان آورده اید جهت چیست که چون به شما امر شود که
برای جهاد در راه دین بی درنگ خارج شوید به خاک زمین دل بسته اید
آیا راضی به زندگانی دو روزة دنیا عوض حیات ابدی آخرت شدید در
صورتی که متاع دنیا در پیش عالم آخرت بسیار اندک و ناچیز است ،
بدانید که اگر در راه خدا برای جهاد بیرون نروید ذلیل و خوار و پست
خواهید شد و خدا شما را به عذابی دردناک معذب خواهد کرد و قومی دیگر
برای جهاد به جای شما برمی گمارد و شما بخدا زیانی نمی رسانید وخداوند
بر همه چیز توانا است .
با سلام و درود فراوان بر آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) منجی
عالم بشریت این استورة اخلاق و تقوی ، این مدیر و مدبر اسلام و
حقیقت، این نور روشنایی بخش ظلمات و بر نائب المهدی آیت الله
العظمی خمینی ، این بت شکن عصر و دلیر مرد این برهه از زمان و این
ستاره درخشیده از مولای خویش ، امام زمان ؛ این مخلص درگاه قادر
متعال و اسوه اخلاق و صبر و تقوی ...
یک گل سرخ و صـــد گل نصرانی
ما را از سر بریده می ترسانی
گر ز ســر بریده می ترسیدیم
در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
بسیج آفتابی است که پس از فجر انقلاب اسلامی به رهبری ملکوتی
زعیم عالیقدر امام خمینی ، طلوع کرد شعاعی است که تشعشعش از خاور تا
باختر از شمال تا جنوب کشور پنجه افکنده ، او وارسته از هر بند است و
وابسته به معبود واقعی ، او یک ملت عظیمی است به بزرگی تاریخ ، او
پیرو اسدالله فاتح خیبر، او از نژاد سلمان و ابوذر است او دریای
پهناوری است که امواج پر تلاطم آن ، کشتی های تبهکاران را درهم می
شکند، چشمه ای است.
با سلام و درود فراوان به شما مادر بزرگوارم و پدر عزیزم ! امیدوارم
که مرا مورد عفو و بخشش خود قرار دهید و ازخطاهای من درگذرید، پدرجان ،
مادر جان از مرگم غمگین نباشید و این مرگ سرخی است که از مولای
خود حسین بن علی (علیه السلام) آموختم و از شهادت من خوشحال باش و
می خواهم که در مراسم تشییع جنازه ام شیرینی پخش کنید، مادرجان
وقتی جنازه ام را به سویت آوردند در میان جمعیت دست خود را بر زخم
بدنم بزن و دست خود را خون آلود کرده و به طرف آسمان بلند کن و
فریاد برآور خدایا! فرزندم را در راهت قربانی کردم ، بارالها! به درگاهت
قبول بفرما و فریاد برآور خدایا! امام را درپناهت محفوظ بگردان .
از برادرانم می خواهم که امام را تنها نگذاشته که ترک امام ترک
اسلام است برادرانم همان طور که امام در اسلام ذوب شده شما نیز در
امام ذوب شوید و از شما می خواهم که راه این حقیر را ادامه داده و
نگذارید که اسلحه ام در چنگال ابر جنایتکاران و از خدا بی خبر عراقی
بیافتد، امیدوارم که بتوانید خالصانه دین خود را ادا کنید و از برادرم
شهید سید عیسی ، کمال تشکر را می کنم که در این راه معلم من بود و
از خواهرم که می دانم داغ برادر برای وی مشکل است ولی می خواهم
که از این شهادتم خوشحال و شادمان باشد و برای حفظ امام و اسلام
دعا کند و از خواهرم می خواهم که حجاب اسلامی و زینبی خود را حفظ
نماید زیرا این حجاب تیغش برنده تر از خون سرخ من است و در حفظ
اخلاق و تقوی و صبر کوشا باشد، از امت حزب الله وشهید پرور می خواهم
که امام را تنها نگذارند و مطیع امر امام باشند، به آنهایی که این
نظام پاک اسلامی را قبول ندارند می خواهم بگویم که شما بهتر می فهمید
یا امام حسین (علیه السلام) شما بهتر می فهمید یا آقا امام زمان (عجل
الله تعالی فرجه ) و رهبر بزرگ خودمان امام خمینی امام امت ؟ اگر می
فهمیدید پس چرا برای مقداری از خاک ناچیز و مادیات دنیوی خود را
مشغول کردید؟
به خودسازی وکسب معنویات بکوشید زیرا این چند چیز دنیایی را عاقبت
باید بر زمین گذاشته و با مقداری کفن به سوی قبر رجوع کنید پس
بکوشید تا دیر نشود. به آنهایی که با ولایت فقیه مخالف و این خط و
نظام اسلامی را قبول ندارند اعلام می کنم که در مجالس من شرکت
نکنند چه آشنا باشد و چه غیر آشنا، من می خواهم که مجلسم را یاوران
حسین و امام ، نورانی کنند نه سیه چهره گان ازخدا بی خبر، که مادیات
دنیوی آنان را کور و کر کرده باشد، به دشمنان اسلام مجال کوچکترین
حرکتی را ندهید و هوشیار ومقاوم باشید که دست های پلیدی در کار است
(در انحراف کشاندن شما امت حزب الله) پس بکوشید این توطئه ها را خنثی
و از بین ببرید، ای مردم ! من به سهم خودم اعلام می کنم که امام
بی یاور است ، حسین مظلوم است پس بی طرف ننشینید و گام به سوی جهاد
فی سبیل الله بردارید.
........برایم نگران نباشید چون این مسیر و آرزویی بود که هر لحظه
در انتظارش نشسته و فکرم را با آن مشغول کرده ام ، از شما می خواهم که
امام را دعا و یاری نمایید، تا این که در قیامت بتوانم چهرة شما را
شاد و نورانی ببینم . در آخر سفارش می کنم که اگر جنازه ام را به
سویتان آوردند مرا در مقابل قبر مطهر برادرم سید عیسی بگذارید و ... می
خواهم جنازة خونین مرا از تابوت بیرون بیاورید و دور قبرم چند بار
بگردانید تا اینکه خداوند در درون قبر ترحمی به من بنماید و هنگام
دفنم تمام کسانی که در آنجا حاضر می باشند باید شعار وحدت را با
فریادی بلند سر دهند، کسانی که با خط ولایت فقیه و امام و اسلام
مخالف باشند از آنها عاجزانه می خواهم هرگز در تشییع جنازه ام شرکت
ننمایند چون اینان خوارج زمان مولا علی (علیه السلام ) می باشند و
کسانی هستند که همانند تاریخ خونبار عاشورا، حسین را تنها گذاشتند و
لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی آقا اباعبدالله نگفتند.
پدرجان و مادرجان : از شما می خواهم که در مجلسم در بین عموم اعلام
کنید که اگر از طرف من اذیت و آزاری به کسی رسیده و یا کسی از دست
من رنجور و ناراحت می باشد به بزرگواریشان مرا عفو نمایند در ضمن
مقداری برای من روزه گرفته و همچنین مقداری پول برای حق مظلوم
در راه خدا مصرف کنید. دیگر عرضی ندارم و شما را به خدای قادر و منان
و متعال می سپارم ، خدا یار و نگهدارتان باد.
خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.
از پدر و مادرم و برادران پاسدار می خواهم که جنازه ام را در روز
پنجشنبه به خاک بسپارید و دعای پرفیض کمیل را بر سرمزارم زمزمه
کنید تا این که خداوند از خطاهای گذشتة من درگذرد و خداوند منان و
متعال در فشار قبر ترحمی به من بفرماید. انشاءالله
دعای کمیل را فراموش نفرمایید، جبهه را فراموش نکنید، تبلیغات اسلامی
را فراموش نکنید.

والسلام.
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" سیدعظیم حسینی " می نویسد