loader-img-2
loader-img-2


زندگینامه

روحانی شهید: حسین مسّیبی ای خوش آن عاشق سر مست که در پای حبیب سرو دستار نداند که کدام اندازد! کتاب عشق، سطر سطر عاشقی اش را مرهون مرجان نشانی مردانی است که در معامله ای سرخ، وصلی سبز یافتند. آنان سینه سرخانی بودند که هشت فصل عاشقی را سرودند و آیینه قسمت کردند. طلبة شهید، حسین مسیبی، فرزند کریم، در سال 1345، در شهر مراغه، دیدهب به جهان گشود. مأمن گرم خانواده ای ایمانی، بستر رشد نهال وجود این گل سرخ شهادت گردید. دوران طفولیت که به سرآمد، شهید مسیبی در پی کسب شکوفه هالی دانش، آهنگ بوستان علم نمود. دورة ابتدایی در دبستان اوحدی طی شد. حسین شهید، پس از تلاش و موفقیت در ادامة حیات علمی اش، در مدرسة راهنمایی فضیل به تحصیل همت گماشت. دوران تحصیل در مقطع راهنمایی، مصادف با اوج گیری مبارزات مردمی بر ضد رژیم ستم شاهی بود. شهید مسیبی، چونان مشتی در انبوه خشم ملت به ستوه آمده از ظلم و استبداد، به رویارویی با رژیم برخاست. شهید مسیبی، پس از اتمام دورة راهنمایی، پای به دبیرستان نهاد. او همزمان با عضویت در بسیج، در صدد برآمد تا در راه امنیت و آرامش مردمش گامی بر دارد. آموزش قرآن و معارف اسلامی از جمله فعالیت های او در آن دورة زیبا و گرانقدر زندگی بود. سالا 1361، سال ورود شهید مسیبی به حوزة علمیه بود. حوزة علمیة چیذر در شهر تهران، میزبان مهربانی بود که با سخاوت، آغوش گشوده بود تا او را به کمال برساند. شهید مسیبی، در طی سال های 1361 تا 1364 به تحصیل زبان و ادبیات عرب و معارف دینی پرداخت. یکی دیگر از ساحت های روزگار شهید، میدان دفاع و به دست گرفتن سلاح در جهت امنیت بخشی به مرزهای امام میهن بود. شهید مسیبی با رشادت و توکل، کمر دفاع به میان بست و عزم ناموس گاه نمود تا در صف کبوتران پرواز، پیام آورِ آرامش و طراوت گردد. سرزمین فاو، در سال 1365، باند پرواز همایی شد که در عنفوان جوانی آمده بود تا در میدانی سرخ، رضای خدایش را طلب کند. «روحش شاد و راهش پررهرو باد»






وصیت نامه«طلبة شهید: حسین مسیبی» «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی.» (فجر/30-27) آن هنگام به اهل ایمان خطاب می رسد: (ای نفس مطمئن و دل آرام، امروز به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود و او راضی از تو است، باز آی و در صف بندگان خاص من در آی و در بهشت من داخل شو.) با درود فراوان به رهبر کبیر اسلام، مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) و نایب بر حقش امام خمینی (رحمه الله علیه) و با درود به مردم شهید پرور و ارواح پر فتوح شهدای اسلام از صدر تا قیامت. خدایا! این بندگی را که چندین سال تا به حال به خاطر شما کردیم، از ما به بزرگی و عظمت خودت قبول بفرما. خدایا! گناهانی که در طول عمر خود کردیم، در اثر جهل و نادانی بود، به رحمانیت و بخشندگی خودت، قلم عفو بکش. خدایا! ما را ببخش، آن طوری که باید بندگی ات را می کردیم، نکردیم. خدایا اگر بخواهی بنده ذلیل را از این دنیای فنا ببری، با آب رحمتت غسلم نما به طوری که بتوانم با یاران صدیق و مخلصت هم جوار باشم و در محضر پیامبران و ائمه اطهار سر بزیر نباشم. خدایا! باز هم با این همه گناهانی که کردم به مغفرت تو امیدوارم. خدایا! می خواهم در این دنیا به عشق تو پرواز کنم ولی دنیا آنقدر برایم تنگ و سوزاننده هست که نمی توانم به سویت پرواز کنم و به خاطر رضا و خشنودی تو بیابم. خدایا! به عزت و جلالت سوگند یاد می کنم که بنده ذلیل به خاطر ترس از جهنم و یا به خاطر رسیدن به نعمات بهشت به جبهه نیامدم تا تو را عبادت و بندگی کنم، بلکه به خاطر شکرگزاری از نعمات و رضا و خشنودی تو می باشد و امیدوارم مرا در راه خودت ثابت قدم کنی تا روز موعود فرا رسد. خدایا از تو عاجزانه تمنا می کنم این مقدار توشه ای که برای مسافرت برداشتم هنگام مرگ شیطان را بر من مسلط نکنی. خدایا! از بنده ذلیل راضی و خشنود باش در حالتی که بنده از تو راضی هستم. خدایا! از سر تقصیرات بنده بگذر و به خاطر جهل و نادانی بنده ات در آتش جهنمت مسوزان چون که واقعا طاقت عذاب جهنمت را ندارم. خدایا مرا یک آن و یک لحظه به خودم وامگذار و عاقبت زندگی ام را ختم به خیر بگردان و تا نیامرزیدی از این دنیا مبر و پدر و مادر عزیزم را از بنده راضی و خشنود بگردان. خدایا ولی با این همه اگر مرا پل صراط کنی و اولین و آخرین بندگان از روی من عبور کنند به خاطر رضای تو حاضرم و این را می دانم که تو بندگانت را دوست داری که بیشتر در رنج و بلا و سختیهای دنیا و آخرت بیندازی تا بدینوسیله لیاقت بندگی را در جوارت داشته باشند. خدایا! اگر در روز قیامت به بنده بگویی برو به جهنم؛ به خاطر رضای تو می روم. پدر و مادر عزیزم! در این چند مدتی که با شماها بودم و مرا بزرگ کردید و نگذاشتید به راههای گمراهی کشیده شوم، عاجزانه تشکر می کنم و امیدوارم اجرتان در پیش خدا محفوظ باشد. پدر و مادر عزیزم! از این که در دوران کودکی یا جوانی اذیت و آزاری کردم، امیدوارم به بزرگی خودتان مرا ببخشید و بدانید که اذیت کردن بنده از روی جهل و نادانی بود و امیدوارم مادر عزیزم شیرش را برایم حلال کند. مادر عزیزم! اگر خدا توفیق داد و شهید شدم برایم گریه نکن، بلکه خدا را شکر کن که توانستی امانتی را که خدا برایت سپرده بود، برایش برگرداندی زیرا گریه شما باعث شادی دشمنان اسلام می گردد. ملت شهید پرور! بنده ذلیل لیاقت آن را ندارم که برای شماها پیام بدهم ولی به عنوان تذکر و احساس مسئولیت، مطالبی را به حضورتان می رسانم: 1- پیام های شهدا را مطالعه کرده و عمل کنید. 2- به پیام های امام گوش داده و مو به مو مورد عمل بگذارید و همیشه امام را دعا کرده و یاری کنید که یاری کردن ایشان مثل یای کردن امام حسین (علیه السلام) است. 3- رزمندگان جان بر کف را در همه جا و هر زمان دعا کنید. 4- ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را از خداوند متعال بخواهید و همیشه در انتظار واقعی آن حضرت باشید. 5- ملت شهید پرور، بندگی خدا را بکنید و هیچ وقت تکبر و خودبینی را به خود راه ندهید و همیشه خالصانه از شر شیطان به خداوند متعال پناهنده شوید که بهتین پناهگاه است. 6- در تربیت فرزندانتان کوشا باشید و طوری تریت کنید که خدا از شماها راضی باشد و مواظب باشید که فرزندانتان به گمراهی کشیده نشوند. 7- اگر جنازه ام برگشت اشخاصی که مخالف ولایت فقیه هستند، در تشییع جنازه ام شرکت نکنند زیرا بنده به نوبه خود راضی نیستم. 8- جبهه ها را خالی نگذارید و جای شهدا را پر کنید و بدانید که خیر شماها در این است- اگر تعقلی بکنید- لیکن بعضی از شماها این مطلب را درک نکردید. 9- به عبادات و اعتقادات ضروری اسلام، ثابت قدم باشید و فرایض دینی را خوب و به خاطر خدا به جا آورید. 10- ازدنیا بیشتر استفاده کنید زیرا دنیا مزرعه آخرت است ولی محبت و علاقه نسبت به دنیا نداشته باشید زیرا اگر محبت آن را داشته باشید ضرر کردید. (خسر الدنیا و الاخره) و همیشه مرگ را در نظر بیاورید که روزی سراغ شماها را هم خواهد گرفت. ضمنا بنده 27 روز روزة واجبی دارم می خواهم اگر برنگشتم آنها را بگیرید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. استان: آذربایجان شرقی شهرستان: مراغه شهادت: 25/1/1365- فاو     
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" حسین مسیبی کامل آبادی " می نویسد