loader-img-2
loader-img-2

در سال 1337 ه.ش در شهرستان بابل و در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را همین شهرستان، با موفقیت به پایان برد. در حال گذراندن دوره دبیرستان بود که از نظر روحی متحول می شود و در فضای تیره و مسموم قبل از انقلاب، فرشته ای دور از شهوت می شود. خودش می گوید:
شبی مولایم علی (ع) در رؤیایی شیرین بر من گذشت و پرچمی سرخ به دستم داد و فرمود:
-
جوان! تو پرچمدار من خواهی بود.
این جریان معنوی، به دنبال خواب هایی نورانی و الهام بخش رخ می نماید و در این سنین، راه زندگی اش را عوض می کندو به تعبیر خود شهید در این دوره، نظرش نسبت به مبدأ و معاد روشن می شود.
با شروع انقلاب اسلامی، او نیز قطره بی تابی می شود و با اقیانوس امت گره می خورد. وی با پخش اعلامیه های امام «ره» در شبهای پر خوف و خطر نهضت، پا به پای مبارزین پیش می رود و چندین بار تحت تعقیب قرار می گیرد؛ اما هر بار با درایت و زیرکی خاصی از چنگ مأمورین رژیم می گریزد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با عنوان فرمانده عملیات در کمیته انقلاب اسلامی (سابق) به مبارزه با عناصر ضد انقلاب و منافقین مشغول می شود.
سال 1357 ه.ش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند به نام های «میثم» و «سمیه» است.
شوق اتصال به دریای معارف اسلامی و معنویات، او را به طرف شهر مقدّس قم کشاند، سپس به مدت یک سال در مدرسة شهید حقّانی مشغول به تحصیل شد.
همزمان با تحرکات منافقین در شمال کشور به عضویت سپاه قم درآمد و سپس به سپاه بابل منتقل گردید و با سمت فرمانده عملیات ضربتی سپاه انجام وظیفه کرد.
بعد از سرکوبی منافقین در جنگلهای شمال، به منظور ادامة تحصیل به قم شتافت، اما شروع جنگ که امتحان دیگری بود اورا از تحصیل باز داشت .اما اواز امتحان الهی درجنگ موفق بیرون آمد؛ چرا که عاشقانه ترک تعلقات کرد و در وادی حماسه و ایثار رحل اقامت افکندو تا آخر عمرش در جبهه به سر بردو فقط به مرخصیهای کوتاه مدت اکتفا کرد.
ایشان در جبهه مسئولیتهای گوناگونی از جمله: فرماندهی گردان، فرماندهی محور و فرماندهی تیپ را به عهده داشت. تا آنکه در روز 16/12/1363 پرندة روحش پیراهن خاک را درید و به سوی آسمانها پر کشید.

از آنجایی که یوسف، دلش را با صیقل تهذیب، جلا و روشنی بخشیده و به نیکیها گرویده و از هرچه بدی فاصله گرفته بود، توانست دیگران را تحت تأثیر رفتار الهی اش قرار دهد. او با همه ی دغدغه خاطری که نسبت به کار و حضور در جبهه جنگ داشت، اما هرگز از تربیت فرزندان خردسالش غافل نبود. به همسرش توصیه می کرد تا مواظب و مراقب اخلاق و رفتار آنان باشد.
قبل از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب درونی یوسف، این خصیصه در ایشان به خوبی نمود داشت. او پس از آن تحول روحی شگفت، در خانواده و اجتماع، مربّی افراد بود و به عنوان انسانی آگاه به مسایل، با رغبتی تمام، دوستان و بستگان را راهنمایی و ارشاد می فرمود. و چنان پرحوصله و صبور بود که گاه ساعتها برای پاسخ به سؤالات اشخاص و راهنمایی آنان وقت می گذاشت.
بعدها در جبهه نیز اعمال و رفتار این انسان الهی، زبان گویایی شدند که مسایل تربیتی را بازگو می کردند و در حقیقت، حرکات و سکنات او، تصویرهایی بودند که معانی اخلاقی و مضامین تربیتی را به نمایش می گذاشتند.
قبل از آغاز جنگ تحمیلی، سالها در میدان جهاد اکبر با بسیاری از تعلّقات درونی خویش مبارزه کرده بود، با شروع جهاد اصغر نیز هیچ گاه دست کوتاه تعلّقات نتوانست دامن دل به اوج پریده اش را به چنگ بیاورد. از اینرو تمام همّ و غم او جنگ بود و جنگ. عشق «عمل به وظیفه» در میدان رزم، چنان در دلش ریشه دوانده بود که حتی در مرخصیهای کوتاه مدّتی هم که به شهرستان می آمد، زمزمة رجعت، لحظه ای از لبش جدا نمی شد. او معتقد بود که جبهه همه چیز اوست. می گفت: «ما که در اینجا هستیم می دانیم زندگی اینجاست و دنیا و آخرت ما همه اینجاست». به همین جهت تمامی مظاهر مادی با همة درخشش و کشش خود، نتوانستند، او را جذب کنند و دلش را صید نمایند.
او برای حضور در جنگ از تعلّق معنوی اش به درس و تحصیل دست کشید و حتّی عشق به زن و فرزند نیز نتوانست مرغ روحش را از کرامت حضور در جبهه باز دارد؛ چرا که میدان داری، اگرچه ذره ای ارزش مادی برایش نداشت، اما اقیانوس اقیانوس، ارزش معنوی از آن می جوشید؛ از اینرو که او در آن جهاد عظیم، تنها به خدای رحمان و رحیم توجه می کرد و بس. این مدّعا را گواه صادق همین بس که وقتی یوسف به یکی از دوستانش می گوید: «بگذارید جنگ تمام شود و بعد. شهید سجودی با پاسخی نغز وی را کاملاً خلع سلاح می کند: اتفاقاً اشتباه شما در اینجاست؛ اگر شما زن داشتید و بچه داشتید و توانستید آنها را رها نمایید و به سوی جهاد در راه خدا بشتابید کارتان بسیار با ارزش و خدایی تر است

چنان مهربان و با محبت بود که توانست تأثیر زیادی بر مردم محیط زندگی اش بگذارد. خلق نیکو و پسندیدة او موجب تحوّل در اخلاق و عقیدة افرادی می شد که از مسایل اسلامی به دور بودند. او با آن همه فضایل و معنویاتی که در وجودش موج می زد. باز از دیگران بویژه همسرش می خواست تا او را موعظه کنند! و این روحیه، بیانگر این مطلب است که نیل به معارف و معنویّات، لحظه ای او را در ورطة غرور علمی نیافکند.
بندگی و عبادت او حدیث مفصّلی است که در این مجمل نمی گنجد. وی از روزگار نوجوانی رویکردی جدّی به سمت مسایل اسلامی پیدا می کند که پس از آن اکثر اوقات روزه می گرفت و با ریاضت روز به روز بنده تر می شد. او نسبت به فرایض و مستحبات حساس بود. به قرآن کریم توجه بسیاری داشت و با تلاوت و تدبر در آن، دل خویشتن را طراوت، و روح را، جان و جلا می بخشید. همسر گرامی اش در این باره می فرماید: «یوسف از نظر رعایت مسایل اسلام بنده مخلص خدا بود و آنچه در زندگی برایش ارزش زیادی داشت مسایل اسلام بود و بس».

شهید سجودی با آنکه خود فرمانده ای تیزهوش و دلاور بود امّا از فرامین فرماندهان مافوق، هرگز کمتریت تخلّف را روا نمی شمرد. به شهید بزرگوار مهدی «زین الدین» علاقه و ارادتی تمام داشت و او امر و نواهی ایشان را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد.
شهامت و شجاعت یکی دیگر از ویژگیهای روحی این فرماندة عاشق بود. خدایی بودن و معنوی زیستن او را چنان قوی و قدرتمند ساخته بود که هرگز خوفی از دشمن در دل نداشت و بی باکانه با او به ستیز برمی خاست. یک بار که برای آوردن آب به سمت چشمه ای می رفت و جز یک آفتابه، چیزی به همراه نداشت، ناگهان سه نفر عراقی مسلح را می بیند که مشغول شستن دست و رو در چشمه اند. ایشان بی ذره ای ترس و با شجاعت تمام توانست با همان آفتابه، آنها را اسیر کند و خودش را در این صحنه نبازد!
وی هیچ گاه از رسیدگی به مسائل و مشکلات بسیجیان تحت امرش غافل نبود، و در صحنه های دشوار نبرد پیشاپیش آنان حضور داشت، و بدین سان روحیّه رزمی افراد را بالا می برد آن روز آخر زندگی اش، که در آن، کارنامة حیاتش به هر شهادتش مزین شد، با توجه به اینکه محور تحت کنترل ایشان، زیر آتش شدید دشمن بود و از طرفی وی را برای شرکت در یک جلسة هماهنگی با فرماندهان بالاتر به عقبه خواسته بودند، اما در برابر اصرار افراد به رفتن او، می فرمود: «من نمی توانم در این لحظات سخت نیروها را تنها بگذارم!» و بدین ترتیب یکی از برادران را به نیابت از خودش به جلسة هماهنگی می فرستد و خود مردانه تا پای جان در مقابل هجوم دشمن ایستادگی می کند و پس از رزمی بی امان به شهادت می رسد.
منبع: علمداران سرفراز(جلد1)نوشته ی تقی متقی و...،نشر ستاد یادواره سرداران شهیدلشگر17علی ابن ابی طالب(ع)

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" یوسف سجودی " می نویسد