loader-img-2
loader-img-2

شهید رحمان جوزی در تاریخ 30/10/1344 در روستای حسین آباد چشم به جهان گشود . ایشان دوران کودکی را در همان روستا سپری کردند تا در سن 7 سالگی دوره ی ابتدایی را در مدرسه ی روستا شروع کردند . شهید رحمان جوزی با عشق و علاقه ای که به مدرسه رفتن داشتند با نمرات خوبی دوره ی ابتدایی را سپری کردند سپس برای ادامه تحصیل به شهرستان اردستان عزیمت نمودند و دوره ی راهنمایی را در مدرسه جدلی اردستان گذراندند . شهید رحمان جوزی در دوران راهنمایی با توجه به درسی که می خواندند در کارهای کشاورزی کمک یار خانواده شان بودند بعد از گذراندن راهنمایی ایشان به هنرستان کشاورزی واقع در روستای تلک آباد رفتند و ادامه ی تحصیل را در سال 1360 در آن هنرستان شروع کردند و سپس در سال 1361 به فرمان امام خمینی رضوان الله علیه رهبر انقلاب اسلامی به جبهه رفتند و به مدت سه ماه در کردستان مشغول به خدمت به اسلام بودند . شهید جوزی مرحله ی دوم رفتن به جبهه را در تاریخ 10/3/62 شروع کردند که در این مرحله در حین عملیات والفجر 2 در منطقه ی جامی عمران بر اثر موج انفجار دو پا و سر مورد اصابت قرار گرفتن که پس از بستری در بیمارستان امام خمینی در تاریخ 5/5/62 به بیمارستان فیض اصفهان اعزام و تا تاریخ 6/5/62 در این بیمارستان تحت معالجه و درمان قرار گرفتن و سرانجام به سلامتی از آن بیمارستان خارج شدند شهید جوزی سومین مرحله ی اعزام خود را با عشق و علاقه ای که به رهبر جمهوری اسلامی داشتند در تاریخ 30/6/62 آغاز کردند. در آن موقع ایشان 18 ساله بودند و سال سوم هنرستان کشاورزی را سپری می کردند شهید در جبهه های حق با تمام قوا و نیروئی که در بدن داشت و با تکیه به خداوند متعال و با عشق که به رهبر داشت می جنگید و حاضر بود که جان خود را فدای اسلام و قرآن و رهبر کند . همیشه ذکر خداوند بر لبهایش جاری بود و دلش منور بود از عشق به الله و رهبر . ایشان از سن 10 سالگی به بعد همیشه نماز را به موقع قرائت می کردند و در این مدت هیچ موقع از نماز خواندن و روزه گرفتن خود داری نمی کردند ، صبح زود از خواب بر می خیزادند و نماز اول وقت می خواندند پس از نماز چند آیه ی قرآن می خواندند. شهید در دوران عمر خود همیشه خوش اخلاق و خنده به لبهایشان جاری بود و در برابر مشکلات دنیا ناراحت نمی شدند ، به روز رستاخیز ایمان داشتند و به نامه ی اعمالشان نظر می کردند و از خداوند متعال طلب آمرزش برای خود و مسلمین می کردند . سرانجام شهید در عملیات خیبر شرکت کردند ، در آن عملیات از ناحیه پشت (کمر) مجروح و به بیمارستان گلپایگانی قم اعزام شدند پس از استراحت کوتاهی در بیمارستان در تاریخ 1/12/62 به روستای حسین آباد آمدند پس از گذراندن یک شب نزد خانواده شان دوباره به جبهه رفتند که در تاریخ بیست و دوم اسفند ماه یکهزار و سیصد و شصت و دو شهید شدند .

بسم الله الرحمن
الرحیم

با درود و سلام
بر امام زمان و نائب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام به تمامی شهیدان در راه
حق و آزادی و تمامی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل و با یپروزی هر چه
زودتر رزمندگان اسلام وصیت نامه خود را شروع می کنم.

اما این را نمی
دانم که اسمش را وصیتنامه بگذارم و یا نامه اعتراف به گناه.

اولش فکر کردم
که نوشتن آن آسان است ولی حالا که در مرحله عمل رسیدم می بینم که بسیار دشوار است
خدایا همه ما را به نیکی یاد می کنند وقتی نامم را را می آورند چیزی که در تصورشان
نقش می بند یک آدم مذهبی جلوه می کند. ولی خدایا خودت می دانی که چه گناهانی در خفا
انجام داده ام خدایا می دانم که گناهانی که تو از آن آگاهی داری اگر برای برادران
و دوستان بگویم پشت جنازه ام را نمی گیرند. و جنازه ام را تشییع نمی کنند خداوندا
چه گناهانی  را در خلوتها
انجام دادم و باید خودت ببخشی غیر از تو کسی را ندارم اما می دانم که نقل شده که
شهید با اولین قطره خونش که به زمین ریخته می شود تمام گناهانش بخشیده می شود .

پس خدایا خودت
هستی که باید گناهان مرا ببخش .

خیلی چیزهائی که
برای گفتن دارم ولی نمی رسد که همه آنها را بگویم می خواستم ریاهایم را و دروغهایم
را تهمت هایم را و غیبت هایم را حسدهایم و غیره را بازگو کنم. ولی وقت نیست .

خدایا به تو روی
می آورم زیرا ارحم الرحمینی و غیاث المستغیثین توحبیب القلوب الصادقینی .

خدمت امام خمینی
رهبر بزرگ انقلاب ، نور دو عینم نور هدایتم ، ای امام کسی که درس آزادگی ازمکتب
حسین (ع) را به ما یاد دادی ای امام ای کسی که قلبهای ما جوانان از برای تو می تپد.
ای امام یاور مستضعفان ای کسیکه روح ما را جان ما را یا چراغ پر فروغ بارالهی روشن
و پر نور ساختن .

ای کسیکه دست ما
را بگرفتی و از ظلمتها به نور کشاندی ای امام بینوایان با هر قطره قطره خونتان بر صحرای
کربلای خوزستان شعار الله اکبر خمینی رهبر و خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را
نگهدار نقش می بندد.

اما خانواده
عزیزم ای پدر و مادر عزیزم می دانم که چه زحمتهائی برایم کشیدی و چه رنجهائی برای
بزرگ کردن من کشیدی. اما ناراحت نباشید و خیلی هم خوشحال باشید که این امانتی را
که خدای بزرگ پیش شما سپرده بود سالم به او پس دادید. ای پدر و مادر عزیزم وقتی من
از شما خشنود می شوم که اول مرا حلال کنید دوم اینکه گول این مردم را نخورید که می
خواهند شماها را از اسلام و از دین پیامبر اکرم(ص) جدا کنند و اگر چنین افرادی را
هم دیدید مشت در دهان آنان بزنید و انشاء الله که همیشه امام را دعا کنید مبادا به
خاطر گول یک عده مردم شما را از امام جدا کنند. به خدا این یک جان است کاش 70 جان
می داشتم که هرکدام را در همین راه به خاطر ترس از خدا و به خاطر امام و اسلام فدا
می کردم .

پس پدر و مادر
عزیزم مرا حلال کنید اما ای برادراننم شما باید مانند علی اکبر که جوانی 18 ساله
بود و به میدان رفت باشید و همیشه رابطه خود را با امام امت و تمام روحانیون و تمام
ملت شهید پرور ایران یکی کنید و انشاء الله که شما هم به شهادت برسید .

و ای خواهرانم اول
سفارشم این است به شما که زینب وار رفتار کنید و بهترین زینت شما که حجاب است حفظ
کنید. و اما خودم که از مال دنیا هیچ نداشتم و فقط جان ناقابلی داشتم که آن را هم
در این راه فدا کردم و انشاء الله که خدا قبول کند. و اما ای مردم به خدا قسم من
به تمام شماها تهمت زدم و غیبتان را کردم اما به خدای خودتان مرا حلال کنید. ای
مردم اگر من از شما مالی خوردم اگر هر کاری که کردم کوچک و بزرگ مرا ببخشید و الان
همین طور که اطراف قبر من ایستاده اید یا نشسته اید من به شما از طرق وصیت نامه می
گویم که مرا حلال کنید. و اگر حلال نکردید من چگونه در آتش دوزخ زندگی کنم همینطور
که هستید دستهایتان را بلند کنید. و بگوئید که خدایا این را حلالش کردیم و انشاء
اله که تمامتان به شهادت رسید من که این آرزو را داشتم و آخرش هم به آن رسیدم .

اما یادم رفته
بود که بنویسم ای مادر عزیزم اگر من شهید شدم چون که با حسین رزاقی می باشم اگر آن
هم شهید شد، مادر اگرخواستی بیائی و سر قبر من گریه کنی مادر اول سر قبر او گریه
کن و بعد سر قبر من چون که آن مادر ندارد .

والسلام علیکم و
رحمة و برکاته.
اولین کسی باشید که دیدگاهی برای" رحمان جوزی " می نویسد