در پانزدهم دیماه سال ۱۳۴۳ روزی که مصادف بود با شهادت امام علی (ع) در یک خانواده کارگری بدنیا آمد. از همان کودکی علاقه شدیدی به اسلام و خاندان طهارت داشت بطوریکه ماه محرم با آنکه سن کمی در آن موقع داشت تا پاسی از شب را در مساجد به عزاداری امام حسین (ع) می گذراند . دوران تحصیل ابتدائی و راهنمایی را با موفقیت تمام کرده از آنجا که وضع مالی خانواده را حس می کرد در تابستانها کار میکرد تا هم پول لوازم تحصیل خود را فراهم کند و هم کمکی به پدرش کرده باشد . دوران شکل گیری تفکرات امیر و شکوفائی سنی او مواجه بود با زمان شروع انقلاب و این امر خود نقش موثری در جهت گیری مکتبی امیر داشت ، در تظاهرات و راهپیمائیها علیه رژیم شرکت فعالانه میکرد . بعد از پیروزی انقلاب ومطرح شدن معارف اسلامی امیر لحظه ای خود را از مسجد این سرچشمه علم و ایمان دور نگه نمی داشت و بطور دائم در جلسات قرآن و تفسیر شرکت میکرد و در همین حین به درس دبیرستان هم بخوبی می رسید . در اواخر شهریور ماه سال ۵۹ که جنگ دادیم بعثی رسما علیه جمهوری اسلامی آغاز شد امیر خود را آماده درس در سال دوم دبیرستان میکرد ولی با مشاهده این وضع او از اول کسانی بود که سریعا در مسجد محل کار برعلیه دشمنان دین را شروع کرد . از همان روزهای اول جنگ تمام اوقات خود را مختص مسئله جنگ کرد بطوریکه حتی شبها هم بخانه نمی آمد . با اوج گرفتن تجاوز دشمنان بعثی امیر نتوانست دامنه فعالیت خود را در شهر محدود ببیند این بود که تصمیم گرفت قبل از آنکه دشمن بسراغ ما بیاید خود به استقبال دشمن بشتابد . در ماه اول جنگ کار اعزام نیرو به جبهه ها شکل بخصوصی نداشت امیر از آنجاییکه قبلا زمینه چنین کار بزرگی را در خود فراهم کرده بود و خود را در برابر هر مشکلی در راه خدا آماده می دید چنین تصمیمی گرفت و در حالیکه ……….راه را پیاده طی کرده بعد از چند روز خود را به خرمشهر رساند واین چنین عطش جهاد در راه خدا را فرو نشاند . اینکار امیر نمونه ای است از اداره راسخ وایمان و اشتیاقش به خدا . بعد از چند ماه به عضویت بسیج سپاه پاسداران خرمشهر در آمده و متشکلتر مبارزه خود را علیه متجاوزین بعثی ادامه می دهد . در اولین نامه ایی که به خانواده می نویسد بعد از یاد آوری ضرورت یاری اسلام و دفاع از مسلمین فلسفه مرگ را این چنین با الهام از قرآن کریم تفسیرمی کند که انا لله و انا الیه راجعون ما از خدائیم و بسوی خدا باز می گردیم ، پس چه بهتر با مرگی بسراغ خدا برویم که نامش شهادت است . امیر در نامه هایش با کلمات عارفانه خود که نشات گرفته از کوی دیگری بودند موجب تصلای خاطر پدر و مادرش را فراهم می آورد . آنها ار به صبر توصیه می نمود . بعد از یکسال حضور در جبهه کوت شیخ خرمشهر خانواده امیر از او خواستند که برگردد و به او می گفتند که تو دیگر دین خود را به اسلام ادا کرده ای . این سن کم تو بیش از یکسال در جبهه بوده ایی برگرد و به تحصیلات خود ادامه بده . ولی پدر و مادر غافل از آنکه او در جبهه ها مشغول کسب معرفت بود آنگاه که عاشقانه در دل شب در سنگر با خدای خود راز و نیاز میکرد و در روز هر آنچه که در شب از اخلاص و شهامت در راه خدا آموخته بود با پیکار بر علیه کافران بکار می بست. با این وصف او به هیچ وجه حاضر نشد آن دانشگاه الهی جبهه را ترک کندو در دبیرستان مشغول درس شود . در حمله ایی که بنام ثامن الائمه حصر آبادان شکسته شد از آنجا که در امر جنگ تبحری پیدا کرده بود به سرپرستی گروهی در یکی از محورها بر دشمنان خدا یورش میبرد و پیروزمندانه این علمیات را بسلامت پشت سر می گذراند . بعد از ماموریتی برای تهیه فیلم و کسب اطلاعت از دشمن در بخش اشغالی خونین شهر همراه با تنی چند زا همسر زمانش را انجام می دهد که این ماموریت خطیر خود تفسیری است از اوج ایثار وخلوص و ایمان و روح فداکاری واز جان گذشتگی او در راه خدا . از آنجا که امیر رسالت نهایی خود را می بایست در فتح خرمشهر به انجام برساند با وجودی که در خیابانهای بخش اشغالی خرمشهر جایی که درقلب دشمنان خدا بود با آن مزدوران در گیری پیدا کرد از انی مهلکه معجزه آسا جان سالم بدر می برد تا اینکه او که در روز ضربت خوردن حضرت علی (ع) بدنیا آمده بود در ایام تولد حضرت علی(ع) و با حمله ایی که کلمه رمز یا علی (ع) بود عهدی را که با خدا بسته بود با خون خویش مهر کرد و به درجه رفیع شهادت نائل گشت . روحش شاد وراهش پر رهرو باد.