loader-img-2
loader-img-2

تنبیه زمستانی

هر پانزده روز،چندعدد تیغ سهمیه داریم طبق مقررات اعلام شده محاسنمان را با آن بزنیم.به اقتضای سخاوتمندی سربازان بعثی تقریبا برای هر ده نفر نصف تیغ پیش بینی شده بود.

برای تراشیدن محاسن باید به صف بایستیم . صفی که بیشتر به سلاخ خانه می ماند تا ریش تراشی،زیرا فقط نفرات اول تا سوم به راحتی محاسنشان را می زنند اما نفرات بعد پوست صورت شان سلاخی می شد.به این لحاظ،حرمت شرعی آن از یک سو وزجر وشکنجه ی حاصل از آن از طرف دیگر ، عذابمان می دهد،لذا بعضی از دوستان گاه و.بیگاه تا آنجا که میسر باشد از تراشیدن ریش  شانه خالی می کنندوبرای در امان ماندن از عواقب آن سعی می کنند تا دو سه روز در مقابل چشم نگهبان ها ظاهر نشوند.

امروز سه شنبه 24/8/1367 است ویکی از آن روزها یی است که اتفاقا تعداد زیادی از آزادگان از تیغ زدن امتناع کردند.نزدیک آمار شب ،بعضی از افراد مورد توجه عبدالله سر نگهبان عراقی قرار می گیرند

.اما از انجایی که زمان برای تیغ زدن هنوز باقی است و به علاوه تعداد متخلفین هم زیاد انداز عقوبت سخت این نگهبان بد اخلاق رهایی می یابیم .

نگهبان ،ضرب الاجلی تعیین کرد :باید فردا صبح همه شما ریشهایتان را تیغ بزنید .این جزو قانون نظامی ما است.سرپیچی از قانون تنبیه وعقوبت شدید در پی دارد.فردا صبح صورتهایتان را به دقت نگاه می کنم.،هر کدام از شما ،حتی اگر یک تار مویی در صورتتان بود .انچنان عقوبتی بکنم که هرگز یادش نرود.

پس ازگرفتن آمار شب وبسته شدن درها  مسؤل آسایشگاه با دو نصفه تیغ باقی مانده صورت افراد را می تراشد ومی گوید حفظ جان واجب است .فردا صبح هنگام امار گرفتن عبدالله برای اینکه زهر کینه اش را خالی کند با دقت تمام به صورتها نگاه می کند .سری به عنوان اینکه بهانه ای ندارد تکان می ده د وبرای ادامه گرفتن امار به آسایشگاه بعدی می رود.درهنگام آمار آسایشگاه پنج دو نفر که صورتشان را به دلیل زخمی بودن نتراشیده بودند بیرون آورد .برای شکنجه نیازی به زدن نیست چون سوز سرما ی دی ماه وآب سرد یخ زده داخل حوض وسط حیاط بدترین شکنجه است.

نگهبان دستور می دهد باید تا گردن به زیر آب بروید،هر جقدر تأخیر کنید به ضرر خودتان است چون مدت زمان بیشتری داخل آب نگهتان می دارم.آن دو به نا چار تا گردن داخل آب می روند و فورا خارج می شوند.دیدن این جور صحنه ها سایر اسراءبیشتر عذاب روحی می شدند تا تنبیه شونده اما کاری هم نمی شد انجام داد.اتحاد ویکدلی بچه ها  تحمل خیلی از رنجها راآسان می کرد .دوستان سریع آن دو نفر را به آسایشگاه بردند وبا تعویض لباسها ودادن چای با برق جوشیده از سرما خوردن شدید انها جلوگیری می کنند   اینجا لطف وعنایت الهی همواره نگهدار اسرا بود توسل به ایمه وخداوند پشتیبان ما بودند.والا با این کمبود امکانات ورفتار وحشیانه بعثی ها نمی شد جان سالم بدر برد.