loader-img-2
loader-img-2

عاشق که شدی دیگر احتیاج به وزن وقافیه نداری

شهید یا عملیات مرتبط :

هوشنگ (مهدی) شاهدی هوشنگ (مهدی) شاهدی
نام پدر : خدارحم تاریخ تولد : 11/3/67 12:11 PM محله سکونت : بهبهان- خیابان شهیدآباد وضعیت تاهل : 63


. داشتیم برای "عملیات کربلای 4"آماده می شدیم. گردان ما"گردان فتح" در خرابه های "روستای گسوه" مستقر شده بود. هر کس مشغول به کاری بود. یکی تفنگش راتمیز می کرد، دیگری مشغول خواندن دعا و مناجات بود، چشمم افتاد به «مهدی» گفتم: چکار می کنی؟ گفت: راستی خوب شد که گفتی، شعری سروده ام ببین چطوره است؟!» گفتم: بخوان ببینم. خواند: عاشق که شدی، تیر به سرت باید خورد، زهریست که مانند شکر باید خورد. گفتم: «مهدی جان» دانشجوی ادبیات «شهید چمران» شعرت وزن دارد ولی قافیه ندارد. بگو: عاشق که شدی تیر به سر باید خورد، زهریست که مانند شکر باید خورد. گفت: درسته.....انشاءالله ادامه دارد حتما بخوانید.

"کربلای4" در همان شب آغازین به مشکل برخورد ونهایتا گردان ما به خطوط پدافندی "فاو" اعزام شد. جایی واقع در "شمال دریاچه نمک" با حال و هوای خاص خود خط پدافندی ما از دو خاکریز به موازات هم به فاصله حدود 20 متر از هم تشکیل شده بود. که از خاکریز عقبی برای استقرار نیروها وسنگرهای خواب واستراحت واز خاکریز جلویی برای نگهبانی و پدافند و مقابله با دشمن بعثی استفاده می شد. کلا این منطقه از آرامش نسبی برخوردار بود وما تلفات آنچنانی نداشتیم؛ تا این که یک روز دمدمای صبح یکی از بچه ها من را از خواب بیدار کرد و گفت: می دانی چی شده؟ گفتم: نه چی شده؟ گفت: «مهدی» پر کشید و رفت. گفتم: چی شده؟

گفت: ساعتی پیش در حالی که در سنگر مشغول نگهبانی بود تیر غناسه عراقی ها به وسط پیشانیش خورد.

یک مرتبه زمزمه کردم: عاشق که شدی تیر به سر ت باید خورد ......ودیگر احتیاج به وزن وقافیه نداشت.