بچه
ها را بر می داشتیم و به دنبال حاج آقا به روستاها می رفتیم. با توجه به تبلیغات
رژیم علیه روحانیت، ایشان جاهایی را انتخاب می کرد که سختی بیشتر و نیاز شدیدتری
داشته باشند و نوعا از نظر شرایط زندگی مشکل تر باشد.
به هنگام ورود ما بعضی از روستاها با عدم
استقبال روستاییان مواجه می شدیم. گاهی میشد در اثر تبلیغات سوء رژیم ، افراد
روستا به حدی با ما مخالفت میکردند که حتی از فروش نان به ما خودداری میکردند ؛
لذا ایشان همراه خودشان نان خشک و پنیر به
روستا می آوردند ؛ اما ایشان آنقدر در جذب و هدایت و ارشاد مردم حوصله و پشتکار به
خرج میدادند تا مردم را آگاه سازند
به طوری که رفتار روستاییان در روزهای آخر
اقامت ما با روزهای ورودمان ، تفاوتی توصیف ناپذیر داشت. مردم با اصرار و التماس میخواستند
از مراجعت ایشان جلوگیری نماییم.